رژیم صهیونیستی در جریان تماسهای میانجیگران، این شرط را اعلام کرده که ابتدا باید اجساد باقی مانده اسرای خود در غزه را به طور کامل، دریافت و پس از آن با ورود به مرحله دوم مذاکرات، موافقت کند اما این شرط اسرائیل با مخالفت گروههای فلسطینی مواجه شد و آنها از میانجیگران خواستند تا از دولت آمریکا بخواهند که به تعهدات خود پایبند باشد و اسرائیل را به اجرای توافقات وادار کند.
مرحله دوم توافق آتشبس که در شهر شرمالشیخ مصر امضا شد، بر آغاز مذاکرات مرحله دوم برای بررسی آینده نوار غزه و نهادی که مسئولیت اداره غزه را برعهده خواهد گرفت و نیز سرنوشت سلاحهای مقاومت در غزه تأکید دارد.
در حالی که همه توجهات بر حفظ آتشبس شکننده غزه و تبادل اجساد اسیران و ارسال کمکهای بشردوستانه و کاهش تنش متمرکز است، همزمان سازمان جهانی بهداشت تأکید کرد که وضعیت همچنان «فاجعهبار» است.
عدنان الصباح، نویسنده و تحلیلگر سیاسی فلسطینی پیرامون تحولات اخیر در غزه و تازهترین تحرکات رژیم اسرائیل با چراغ سبز آمریکا با ایکنا به گفتوگو نشست.
عدنان الصباح، اندیشمند و خبرنگار پیشکسوت فلسطینی و رئیس مرکز رسانهای جنین است. او بنیانگذار و رئیس کمپین بینالمللی مستندسازی جنایات جنگی و عضو بنیانگذار اتحادیه نویسندگان فلسطینی در قدس شریف بوده، جایی که چندین دوره در هیئت مدیره آن خدمت کرد. از جمله آثار او میتوان به «الفكر وعي الفعل: اندیشه، آگاهی از عمل»، و«رسائل فلسطيني إلى امرأة نائية: نامههایی از یک فلسطینی به زنی در غربت»، و «العرب بين الشخصنة والجتمعة: اعراب بین شخصیسازی و جمعیسازی» و «درب الخبز والحديد: مسیر نان و آهن» اشاره کرد.
مشروح مصاحبه را در ادامه میخوانیم:
ايكنا ـ امروز برخی از رژیمهای رسمی عربی روی نقش آمریکا و آنچه «طرح صلح» اعلامی ترامپ خوانده میشود، حساب باز کردهاند. به نظر شما، افق سیاسی واقعی این ابتکار چیست؟ آیا میتواند به پایان جنگ و آغاز صلح منجر شود، همانطور که حامیانش میگویند؟
پروژه آمریکایی اساساً بر پایه اعلام جنگ علیه جهان از درون خود جهان بنا شده است. ایالات متحده در پی ساختن جهانی تازه است؛ جهانی تحت سلطه و کنترل خویش، نه از طریق تنظیم روابط برابر، بلکه با بلعیدن دیگران. این میل سلطهجویانه در چارچوب تحولات عصر «دانشمحور» معنا مییابد، جاییکه اقتصاد دانش، به ابزاری برای امپریالیسم معرفتی آمریکا تبدیل شده است.
بنابراین نباید آمریکا را جویای صلح دانست؛ بلکه برعکس، در حال بنیانگذاری برای شبکهای از جنگها با اشکال و الگوهای نو است. جنگ اوکراین و روسیه در واقع «جنگ آمریکاست» که با ابزار دیگران اداره میشود: اوکراین به نیابت از واشنگتن میجنگد، اروپا هزینه میپردازد و سود نهایی به خزانه آمریکا سرازیر میشود. نتیجه آن، تضعیف روسیه و در عین حال، فرسایش اقتصادی اروپا است.
بیشتر بخوانید
در خاورمیانه نیز، آمریکا شکل جنگ را تغییر داده و تضادهایی مصنوعی میان بازیگران داخلی ایجاد کرده ـ میان دولت لبنان و مقاومت(حزب الله)، میان انصارالله و مزدوران در یمن، و میان دولت و نیروهای مقاومت در عراق و سوریه. پیامد آن، ویرانی ساختارهای ملی و اقتصادی کشورها و گسترش زمینه نفوذ مستقیم آمریکاست.
واشنگتن با طرحهایی چون «دالان داوود» و «ممرّ زینزور» میکوشد مسیر نفوذ زمینی خود را از فلسطین اشغالی تا قفقاز جنوبی و پشت جبهه روسیه و ایران بگشاید؛ طرحی که آن را بهدروغ «طرح صلح ترامپ» نامیدهاند. در عراق و ایران نیز با تداوم تحریمها و مهندسی اختلافات داخلی به دنبال مهار و تضعیف محور مقاومت است.
از آمریکای لاتین تا آفریقا و از آسیای جنوبی تا دریای چین جنوبی، واشنگتن یا با تحریک درگیریها (مانند هند و پاکستان، یا سوریه و لیبی و سودان) و یا با شکل دادن ائتلافهای نظامی (همچون آکوس) تلاش دارد همه رقبا ـ از چین گرفته تا اروپا ـ را درگیر و فرسوده کند تا خود، رهبر بلامنازع نظام جهانی باقی بماند.
ترامپ این فلسفه را آشکارا بیان کرد: «جنگی که در آن شرکت نکنی و پیروز شوی، بهترین جنگ است.» آنان صلح را با زور و از طریق تسلیم دیگران میخواهند. همه این طرحها یک هدف دارد: اضمحلال محور مقاومت و حذف نقش ایران در منطقه تا راه برای امپراتوری آمریکایی هموار شود.
ايكنا ـ گفته میشود حماس با اطمینان و عزم کامل به اجرای توافق آتشبس متعهد است؛ در حالیکه این آتشبس شکننده است و رژیم صهیونیستی سابقه طولانی در نقض توافقات دارد. آینده این روند را چگونه ارزیابی میکنید؟
من باور ندارم این توافق سرنوشتی بهتر از توافقهای پیشین داشته باشد. کافی است به تجربه لبنان در نوامبر ۲۰۲۴ یا پرونده سوریه نگاه کنیم؛ از تفاهمات میان گروه جولانی و دولت سوریه گرفته تا ارتباط «قسد» با آمریکا و ترکیه ـ هیچیک به ثبات نینجامید. در مناطق مختلف سوریه، از جبلالعرب تا شرق و شمالشرقی کشور، حضور آمریکا و گروههای وابسته به آن فقط به تشدید درگیریها انجامیده است.

سیاست واشنگتن در همه جا مشابه است: ما نمیجنگیم، بلکه دیگران را به جنگ با یکدیگر وامیداریم و خود نقش ناظر و تأمینکننده سلاح را ایفا میکنیم. در مورد غزه نیز از آغاز، هیچ بند جدی از آتشبس اجرا نشد: گشودن گذرگاهها، ورود کمکها، یا اسکان آوارگان. سهم غذا از کل کمکهای ورودی شاید به ۱۵ درصد برسد؛ اما آب، برق، سرپناه و بازسازی ویرانیها همچنان بلاتکلیفاند.
بهانه «جسدها» به ابزار فشار علیه مقاومت بدل شده، درحالیکه شاید ارتش رژیم صهیونیستی خود برخی از پیکرها را در اختیار دارد و پنهان میکند تا بحران را زنده نگه دارد. در نهایت تنها مقاومت بهطور واقعی به آتشبس پایبند است، زیرا آن را ضرورتی انسانی برای پایان دادن به حمام خون میداند. اما واشنگتن هنوز از اهداف اصلی خود عقب ننشسته است: کنترل غزه و تبدیل آن به پایگاه عملیات نظامی منطقهای. سخنان ترامپ درباره انتقال فلسطینیان به بیابانهای مصر و اردن همچنان خطمشی اصلی آنهاست. آینده توافق تنها بر پایداری مقاومت و توان ساخت جبههای منطقهای در برابر این پروژه استوار است ـ جبههای که از دل «طوفان الاقصی» و دو سال مقاومت پیدرپی متولد شد.
ايكنا ـ بخشی از توافق منوط به آزادی اسراست، اما برخی بیم دارند اسرائیل پس از تحقق این بخش، توافق را نقض کند. آیا امکان دارد دشمن صهیونیستی بار دیگر همه چیز را بر هم بزند؟
رژیم صهیونیستی اساساً علاقهای به آزادی کامل اسرا ندارد، زیرا همواره دروغ و فریب بخشی از ماهیت آن است. حتی ممکن است برخی از اجساد را خود یافته باشد و پنهان کند تا با طرح «یک نفر مفقود» بحران را دائمی سازد. از سوی دیگر، نشانهای از تمایل به عقبنشینی واقعی از غزه دیده نمیشود. ورود ۲۰۰ افسر آمریکایی به سرزمینهای اشغالی با عنوان «مرکز هماهنگی نظامی ـ مدنی» نه برای نظارت بر آتشبس، بلکه برای تثبیت حضور دائمی است. بیش از شصت مورد نقض آتشبس ثبت شده و هیچ بند عملی از سوی رژیم اجرا نشده است.
برخلاف تبلیغات درباره «دولت فلسطین»، هیچ نشانهای از تحقق آن در طرح کنونی وجود ندارد. هدف، جداسازی کامل غزه از سرزمین فلسطین و حذف نقش قدس است، و در کرانه باختری نیز تسلط عملی بدون اعلام رسمی الحاق دنبال میشود. در غزه نیز تلاشی نظاممند برای ایجاد گروههای مزدور و شبهنظامی در برابر مقاومت در جریان است؛ همانهایی که قرار است تحت عنوان «نیروی ثبات غزه» مورد حمایت آمریکا قرار گیرند. این طرح با هدف القای درگیری داخلی و انکار مسئولیت اشغالگر طراحی شده است. اگر نیروهای فلسطینی نتوانند به وحدت واقعی، مدیریت واحد و چشمانداز ملی مشترک برسند، تمام دستاوردهای دو سال اخیر در معرض نابودی قرار خواهد گرفت.
ايكنا ـ پس از آتشبس، آیا رژیم صهیونیستی واقعاً به خروج کامل از غزه پایبند میماند؟ و آیا میتوان واشنگتن یا ترامپ را میانجی بیطرف و ضامن توافق دانست؟
ایالات متحده هرگز میانجی بیطرف در هیچ جنگی نبوده است. همانطور که در جنگ اوکراین در عین دخالت مستقیم، نقابِ میانجیگری به چهره زده بود، در مسئله فلسطین نیز دقیقاً همین نقش را بازی میکند. این کشوری است که سلاحهای مرگبار را در اختیار رژیم اشغالگر قرار داده، در سازمان ملل متحد با حق وتوی خود آن را از هر محکومیتی نجات داده و رسماً اشغال قدس، جولان و جبلالشیخ را به عنوان «واقعیتی پذیرفتهشده» تأیید کرده است.
آمریکا در برابر اشغال لبنان و سوریه سکوت کرده و حتی در کمیته مشترک پنججانبه مربوط به لبنان، تهدیدهایی را به نام اسرائیل علیه دولت بیروت مطرح میکرد. واقعیت این است که تصمیم نهایی نه در تلآویو بلکه در واشنگتن گرفته میشود. هیچ کشور دیگری را نمیتوان یافت که رئیسجمهور، وزیر دفاع و وزیر خارجهاش در جلسات شورای جنگ کشور دیگری شرکت کنند؛ اما این اتفاق در جنگ اخیر اسرائیل رخ داد. شخصیتهایی چون کوشنر و ویتکاف در نشستهای کابینه جنگ تلآویو حضور داشتند و در طراحی عملیات نظامی نقش مستقیم ایفا کردند. بنابراین، آمریکا نه میانجی است و نه ضامن صلح؛ بلکه کارفرمای اصلی «قاتل مزدور» یعنی همان رژیم صهیونیستی است. این کشور صاحب پروژه جنگ، ویرانی و چپاول در خاورمیانه است؛ پروژهای که هدف نهاییاش تسلط بر خاورمیانه و از رهگذر آن، بر کل جهان است.
ايكنا ـ برخی معتقدند مرحله کنونی، توازن تازهای میان محور مقاومت و محور سازش پدید آورده است. آینده این وضعیت را چگونه ترسیم میکنید؟
امروز جهان در برابر دو جبهه قرار گرفته است: جبهه مقاومت از یکسو، و جبهه صهیونیستی ـ آمریکایی و همپیمانانش از سوی دیگر جنگ اخیر، ترکیب این جبههها و نقشه سیاسی منطقه را بهطور اساسی دگرگون کرده است. در خاورمیانه دو محور تازه پدید آمدهاند؛ محور نخست، کشورهای موسوم به «ضامنان»، یعنی مصر، ترکیه و قطر که اگرچه روابطی متوازن با آمریکا دارند، اما بهدلیل خطر فزاینده رژیم صهیونیستی، به مقاومت نزدیکتر شدهاند. در برابر آنها، محور دیگری قرار دارد که عربستان، امارات و بخشهایی از ساختار رسمی لبنان را دربرمیگیرد و میکوشد با اتکای مالی، نفوذ خود را در بازسازی غزه گسترش دهد.
نقش اردن در این میان تعیینکننده است؛ زیرا سرنوشت این کشور همانقدر با کرانه باختری گره خورده که سرنوشت مصر با غزه. تردید یا تغییر موضع عمانیها میتواند مشخص کند که تشکیلات خودگردان فلسطین بهسوی محور قاهره متمایل میشود یا ریاض. در سوریه نیز وضع پیچیده و مشابهی جریان دارد: آیا گروههای مسلح به رهبری جولانی به محور عربستان خواهند پیوست یا ترکیه؟ در کنار این صفبندیهای متغیر، مقاومت فلسطین امروز به ستون ثابت محور مقاومت تبدیل شده است. پیوندش با لبنان، یمن، عراق و ایران دیگر صرفاً سیاسی نیست، بلکه پیوندی انسانی و خونین است.
خون فرماندهان و مجاهدان شهید در میدانهای مشترک، عمق و معنای این وحدت را بهخوبی نشان میدهد. افزون بر این، از آمریکای لاتین و آفریقا گرفته تا آسیا، ملتها و دولتهایی در حال پیوستن به جبههای انسانی و عدالتخواه در برابر سلطهجویی آمریکا هستند. اگر ایران بتواند فلسفه و گفتمان مقاومت خود را ـ که بر پایه عدالت، رفع ظلم و دفاع از مظلوم است ـ به زبانی جهانی بیان کند، آنگاه ما شاهد شکلگیری پدیدهای نو خواهیم بود: نه جهانی دوقطبی، بلکه جهانی با دو جبهه در برابر هم؛ یکی در محور مقاومت و دیگری در محور سلطه آمریکا. در این صورت، روسیه، چین و حتی بخشهایی از اروپا نیز میتوانند در کنار جبهه عدالت جهانی قرار گیرند. آینده نبرد دیگر صرفاً منطقهای نیست؛ بلکه صورتی تمدنی بهخود گرفته است.
ايكنا ـ آمریکا و اسرائیل برای خلع سلاح مقاومت اسلامی در منطقه تلاش دارند. ایران در این شرایط چه راهبردی را در پیش گرفته و آیا ممکن است سلاح مقاومت از بین برود؟
به باور من سخن گفتن از «خلع سلاح مقاومت» خیالی بیش نیست؛ زیرا معنايش خلع مردم از اراده و هویت خود است. آیا آمریکا توانسته است در طول یک دهه جنگ، سلاح انقلاب یمن را بگیرد؟ کشوری فقیر و محاصرهشده که سالها در آتش جنگ زیست، اما همچنان ایستاده است. یا آیا توانست ایران را در جنگ دوازدهروزه در برابر خود و رژیم صهیونیستی به زانو درآورد؟ هرگز. بنابراین، خلع سلاح مقاومت در عمل یعنی از بین بردن مردمِ آن سرزمینها. تا وقتی مردم غزه، لبنان، عراق و یمن حضور دارند، مقاومت و سلاحش نیز وجود دارد؛ این دو از هم جداییناپذیرند.
سلاح مقاومت دو سرنوشت میتواند داشته باشد: یا تبدیل به سلاح ملی آزاد و مستقل شود، سلاحی در خدمت آزادی و کرامت ملتها، یا آنکه زمین از انسانهای آزاد خالی شود. از همینرو تا زمانی که اشغال و تجاوز ادامه دارد، سلاح مقاومت نیز مشروع و پابرجاست. روزی که آزادی، استقلال و حقوق کامل ملتها تحقق یابد، همان سلاح در خدمت وطن آزاد قرار خواهد گرفت. اما اگر دشمنان بتوانند مردم را درهم بشکنند و تسلیم کنند، آنگاه سلاح به ابزار سلطه تبدیل میشود. مادامی که ملتها زندهاند، سلاحشان نیز زنده است؛ چراکه آن، سلاح آزادی است، نه جنگطلبی.
انتهای پیام