کد خبر: 4313549
تاریخ انتشار : ۰۹ آبان ۱۴۰۴ - ۲۱:۳۰
یادداشت

سریال کره‌ای «وقتی زندگی بهت نارنگی می‌ده»؛ سلوک انسان در مسیر شناخت خویشتن و معنا

سریال کره‌ای «وقتی زندگی بهت نارنگی می‌ده» در قالب روایتی عاشقانه و اجتماعی، سفر معنوی روح انسان را از نارضایتی به رضا، از رنج به معنا، و از عشق زمینی به عشق الهی به تصویر می‌کشد.

به گزارش ایکنا، سریال کره‌ای «وقتی زندگی بهت نارنگی می‌ده»(When Life Gives You Tangerines)  اثری از کیم وون‌سئوک و لیم سانگ‌چون است؛ عنوان کره‌ای سریال به گویش جِجو به معنای «مرسی به‌خاطر زحمتت» یا «خسته نباشی» است. این جزیره به محصول نارنگی معروف است که نماد امید، قدردانی و هویت انسانی را می‌دهد. استعاره از اینکه زندگی هرآنچه که به تو هدیه می‌دهد چه سختی چه آسانی، باید قدردان باشی و با سعی و تلاش از دل سختی‌ها شیرینی بسازی.

انتخاب عنوان انگلیسی «وقتی زندگی بهت نارنگی می‌ده»(When Life Gives You Tangerines) فضای سریال را نشان می‌دهد که درباره تبدیلِ شرایط دشوار زندگی به چیزی زیباتر است، نه الزاماً موفقیت بزرگ؛ بلکه تحمل، سازگاری، و یافتن زیبایی در روزمرگی.

داستان سریال درباره سرگذشت زنی به نام «آه-سون» از کودکی تا پیری است و فراز و نشیب‌هایی که در مسیر زندگی تحمل می‌کند. مجموعه‌ای از به‌دست آوردن و از دست دادن‌ها، شادکامی و ناکامی‌ها و روایتی است از عشق، خانواده، تلاش، پشتکار و قدرت ایمان.
 
این اثر در ظاهر شاید درباره عشق، فقر و رشد فردی بنظر آید، اما در لایه عمیق‌تر خود به مفاهیمی می‌پردازد که در آموزه‌های قرآنی و عرفان اسلامی مطرح شده‌اند: رنج و صبر، عشق و وفاداری، رضا به تقدیر، و تبدیل رنج به معنا.

رنج و صبر؛ «إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا»

در سراسر سریال، شخصیت‌ها با دشواری‌های زندگی درگیرند. فقر، محدودیت اجتماعی، ناکامی در آرزوها، اما به جای فرار از زندگی، می‌کوشند معنایی در آن بیابند.

زندگی شخصیت‌ها پر از سختی است اما دو شخصیت اصلی داستان آه‌سون و همسرش گوان‌سیک تسلیم نمی‌شوند. آن‌ها یاد می‌گیرند از همان «نارنگی»‌هایی که زندگی به آن‌ها داده، شیرینی بسازند، حتی اگر این نارنگی‌ها ترش باشند.

همین نگرش، انعکاسی از آیهٔ 5 و 6 سوره الشرح است: «فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا، إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا»، «همانا با هر سختی آسانی است، آری با هر سختی آسانی است». این آیه همان پیام محوری سریال را در قالب ایمان بیان می‌کند: سختی و آسانی از هم جدا نیستند؛ از دل سختی، آسانی زاده می‌شود.
مولانا می‌گوید: هر رنجی در ذات خود، رحمتی پنهان دارد؛ درست مانند آه‌سون که از فقر و سختی، شعری و عشقی می‌سازد که معنا به زندگی‌اش می‌دهد.

عشق و وفاداری؛ «وَجَعَلَ بَيْنَكُم مَّوَدَّةً وَرَحْمَةً»

عشق میان آه‌سون و گوان‌سیک ساده و بی‌زرق‌ و برق است؛ نه بر پایه‌ هیجان یا کامیابی، بلکه بر دوام، حضور و فداکاری.

آیه 21 سوره روم «وَجَعَلَ بَيْنَكُم مَّوَدَّةً وَرَحْمَةً»: خداوند میان زن و مرد مودت (محبت) و رحمت قرار داده است.
مودت در قرآن، عشقی است که به آرامش و صبر می‌انجامد؛ نه شور و تلاطم زودگذر. این همان نوع عشقی است که سریال نمایش می‌دهد.

پذیرش و رضا در برابر تقدیر؛ «رَّضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ»

آه‌سون بارها در برابر ناکامی‌ها می‌ایستد، اما در نهایت به مرحله‌ای از رضا می‌رسد، نه تسلیم منفعلانه، بلکه درکی عمیق از اینکه زندگی همیشه مطابق میل انسان پیش نمی‌رود، اما معنا دارد.
آیه 8 سوره بیّنه، «رَّضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ» رضا دوطرفه است: انسان از تقدیر خدا راضی می‌شود، و خدا نیز از بندهٔ خود.

تبدیل رنج به معنا؛ «يَا أَيُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَىٰ رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيه»

آیه 6 سوره انشقاق، «تو در تلاشی پیوسته و رنجی دائم به سوی پروردگارت در حرکت هستی، و سرانجام به او می‌رسی». این آیه صریح‌ترین تعبیر قرآنی از تبدیل رنج به معنا است: رنج نه انحراف از مسیر، بلکه خود مسیرِ رسیدن به خداست.
رنج‌ها و مصیبت‌ها تصادفی نیستند؛ جزئی از برنامه الهی‌اند. آگاهی از این معنا، انسان را از اندوه بی‌ثمر نجات می‌دهد و به رضای الهی می‌رساند. در نگاه عرفانی، این «علم به معنا»ست که رنج را به نور بدل می‌کند.

در قرآن، رنج‌ها سه نقش اصلی دارند:
1. آزمون و پالایش نفس 
2. حرکت به‌سوی معنا و خدا 
3. تحقق صبر، رضا، و آگاهی 
بنابراین، معادل قرآنی مفهوم «تبدیل رنج به معنا» چنین می‌شود: رنج، وسیله تزکیه و تقرب است؛ اگر با صبر و ایمان پذیرفته شود، به نور و معنا تبدیل می‌شود.

در فلسفه غرب نیز مفهوم تبدیل رنج به معنا وجود دارد. کتاب «انسان در جستجوی معنا»، نوشته ویکتور فرانکل(Viktor E. Frankl) یکی از تأثیرگذارترین آثار در قرن بیستم است.

سریال کره‌ای «وقتی زندگی بهت نارنگی می‌ده»؛ سلوک انسان در مسیر شناخت خویشتن و معنا

ویکتور فرانکل، روان‌پزشک و عصب‌شناس اتریشی بود که در دوران جنگ جهانی دوم به اردوگاه‌های کار اجباری نازی‌ها (از جمله آشویتس) فرستاده شد. او از معدود بازماندگان خانواده‌اش بود و پس از آزادی، تجربه‌های خود را در قالب این کتاب نوشت.

فرانکل بر این باور است که انگیزهٔ اصلی انسان نه لذت(مثل فروید) و نه قدرت(مثل آدلر)، بلکه جستجوی معنا در زندگی است. او می‌گوید: «کسی که چراییِ زندگی را یافته است، با هر چگونه‌ای خواهد ساخت.»

فرانکل به ما یادآوری می‌کند که حتی در تاریک‌ترین موقعیت‌ها، انسان می‌تواند درون خود نوری از امید و معنا بیابد. معنا چیزی نیست که از بیرون به ما داده شود؛ باید آن را در زندگی خود بسازیم.

وی نمی‌گوید رنج خوب است، بلکه می‌گوید اگر رنج اجتناب‌ناپذیر باشد، می‌توان با پذیرفتن آن به‌عنوان فرصتی برای رشد و معنا، از آن عبور کرد. در رنج، انسان فرصت می‌یابد تا خودش را در بالاترین شکل ممکن بشناسد.

این سریال را می‌توان مانیفستی برای زندگی معرفی کرد. زندگی آدمی چهار فصل دارد: بهار(شور و نشاط و جوانه زدن)، تابستان(به بار نشستن و حس گرمای دلچسب)، پاییز (آرام و عاشقانه) و زمستان(قوی و سرسخت و گاهی بی‌رحم). همیشه قرار نیست اوضاع بر یک پاشنه بچرخد و احوال آدمی و شرایط زندگی در دوران مختلف تغییر می‌کند.

همانطور که حافظ می‌گوید: «دائماً یکسان نباشد حال دوران، غم مخور».

یادداشت از روح‌انگیز انوشی

انتهای پیام
captcha