در دنیای پیچیده و به هم پیوسته امروز، حفظ سلامت روان به یکی از اساسیترین دغدغههای فردی تبدیل شده است. این اهمیت به ویژه در شرایط ملتهب اجتماعی، سیاسی یا اقتصادی که عوامل استرسزا به صورت مداوم و از کانالهای مختلف به فرد هجوم میآورند، دوچندان میشود. در چنین بستری، فشار روانی نه تنها میتواند عملکرد روزمره را مختل کند، بلکه توانایی تحلیل منطقی و تصمیمگیری درست را نیز به شدت تحت تأثیر قرار میدهد. بنابراین، درک ضرورت محافظت از بهداشت روانی در این طوفانهای فکری، گامی حیاتی برای عبور ایمن از بحرانهاست.
در این میان، شبکههای اجتماعی به عنوان تیغی دو لبه ظاهر شدهاند. از یک سو، این پلتفرمها میتوانند نقش یک پناهگاه مجازی را ایفا کنند و فضایی برای ابراز همدردی، اطلاعرسانی و ایجاد حس تعلق و همبستگی در میان افرادی با دغدغههای مشترک باشند، اما از سوی دیگر، همین فضاها میتوانند به کاتالیزوری برای تشدید التهاب تبدیل شوند. سیل اخبار نگرانکننده، اطلاعات غلط، بحثهای خصمانه و مقایسههای اجتماعی مداوم، میتواند بار اضطراب را سنگینتر کرده و فرد را در چرخهای از ناامیدی و درماندگی اسیر کند. آگاهی از این نقش دوگانه، کلید مدیریت تأثیر شبکههای اجتماعی و استفاده هوشمندانه از آن برای حفظ تعادل روانی است.
خبرگزاری ایکنا در همین راستا به موضوع «حفظ سلامت روان در شرایط ملتهب و نقش شبکههای اجتماعی پرداخته» و با محسن دوباشی، فعال و پژوهشگر حوزه ارتباطات و رسانه به گفتوگو نشسته است. مشروح این گفتوگو را در ادامه میخوانید.
وقتی فضای مجازی از مرز یک ابزار ارتباطی فراتر رفته و به «هوای خانه» تبدیل میشود، یعنی آنچه دائماً استنشاق میشود، اما ممکن است آلوده باشد، باید هوشیار بود. این تأثیر منفی اغلب به تدریج و نامحسوس رخ میدهد. در این راستا، سه نشانه اصلی وجود دارد؛
اول؛ افزایش اضطراب بیدلیل: وقتی خانه پر از نگرانی میشود، بیآنکه اتفاقی افتاده باشد. این نشانه فراتر از یک دلشوره ساده است. فضای مجازی با بمباران اطلاعات منفی از جمله اخبار بد، تحلیلهای ترسناک و مقایسههای اجتماعی میتواند سیستم عصبی اعضای خانواده را در حالت دائمی «جنگ یا گریز» قرار دهد.
نمونههای عینی از این مسئله را میتوان در هر یک از اعضای خانواده به این صورت مشاهده کرد؛ والدین، پس از خواندن اخبار اقتصادی یا سیاسی، دائماً درباره آینده ابراز نگرانی میکنند، بدون آنکه گفتوگویی سازنده شکل گیرد. نوجوانان، با دیدن سبک زندگی ایدهآل اینفلوئنسرها یا موفقیتهای همسالان، دچار احساس اضطراب اجتماعی میشوند. کودکان، با تماشای ویدئوهای ترسناک یا چالشهای نامناسب، دچار کابوس یا ترس از تنها ماندن میشوند.
دوم، کاهش گفتوگوها و غرق شدن هرکس در صفحه خودش: این خطرناکترین نشانه است، زیرا هسته اصلی خانواده، یعنی ارتباط چهرهبهچهره و گفتوگوی معنادار را از بین میبرد. وقتی گوشیها جای نگاهها و مکالمات را میگیرند، فضای عاطفی خانه خالی میشود.
نمونههای عینی از این مسئله را میتوان بر سر میز شام، مهمانی، اوقات فراغت و صحبتهای روزمره مشاهده کرد، مثلاً به جای پرسش از حال یکدیگر، هر فردی در حال اسکرول کردن صفحه خود است یا وقتی همه در یک اتاق هستند، هیچ تعاملی وجود ندارد و هر کسی با هدفون خودش در دنیای مجازی غرق است. حتی وقتی با هم صحبت میکنیم، تماس چشمی کم است و حواسمان به نوتیفیکیشنهای گوشی است.
پیامد این سکوت، احساس تنهایی و نداشتن تفاهم در بین اعضای خانواده است. افراد برای حل مشکلات یا تقسیم شادیهایشان به جای خانواده، به شبکههای اجتماعی پناه میبرند و این چرخه معیوب را تقویت میکنند.
سوم، نوسان احساسات خانواده با موج رسانه: وقتی احساسات خانواده با موج رسانه بالا و پایین میشود. اگر خوشی و نگرانی ما تابع ترندها شد، یعنی عملاً بخشی از بازی هیجانی رسانه شدهایم. در این حالت، احساس شادی، غم، خشم یا امید ما، به جای ریشه در واقعیتهای زندگیمان، به ترند روز وابسته است.
نمونههای عینی از این مسئله را میتوان در تماشای یک ویدیوی طنز یا خبر خوب در فضای مجازی مشاهده کرد که این شادی عمق ندارد و به سرعت محو میشود و یا خانواده پس از مواجهه با یک خبر جنجالی یا یک نظرسنجی مجازی، دچار خشم و عصبانیت میشوند، بدون آنکه کنترلی بر این احساس داشته باشند و یا با دیدن پستهای غمانگیز یا تراژدیهای شخصی دیگران، فضای کلی خانه بدون هیچ دلیل مشخصی، افسرده و سنگین میشود.
مدیریت مصرف رسانه در شرایط بحرانی، یکی از حیاتیترین مهارتهای والدگری در عصر دیجیتال است. در چنین مواقعی، رسانهها اغلب بر پرداختن به ترس و عدم قطعیت متمرکز میشوند و محیطی ایجاد میکنند که میتواند برای ذهن کودکان و نوجوانان بسیار مضر باشد. درواقع در شرایط مبهم، رسانهها از همین ابهام تغذیه میکنند. یعنی هرقدر وضعیت روشن نباشد، ترس و شایعه بیشتر پخش میشود. در این زمینه سه پیشنهاد دارم؛
زمانبندی رسانهای؛ مثل رژیم غذایی، برای مصرف رسانه هم باید برنامه داشت. مثلاً میتوان به صورت خانوادگی توافق کرد که فقط در یک یا دو بازه زمانی مشخص (مثلاً صبح و عصر) و به مدت محدود (مثلاً ۲۰-۱۵ دقیقه) اخبار را چک کرد. این کار از بمباران خبری دائمی جلوگیری میکند. ایجاد مناطق عاری از خبر نیز در این راستا مؤثر است؛ مثلاً آشپزخانه و اتاق خواب را به مناطق عاری از اخبار تبدیل کنید. این فضاها باید پناهگاههای امن برای آرامش باشند. نوتیفیکیشنهای خبری اپلیکیشنها و شبکههای اجتماعی را نیز در شرایط بحرانی کاملاً غیرفعال کنید.
پیشنهاد دوم منبعگزینی هدفمند است، یعنی از کانالهای ناشناس یا احساسی خبر نگیریم. هر پیام بیمنبع، ممکن است بخشی از عملیات روانی باشد. در پیگیری اخبار، سه سؤال مهم را از خود بپرسید؛ منبع این خبر چیست؟ آیا میتوانم آن را در یک منبع دیگر معتبر هم پیدا کنم؟ و هدف از انتشار این خبر چیست؟
پیشنهاد سوم، گفتوگوی رسانهای خانوادگی است، به این معنا که با فرزندان حرف بزنیم، نه اینکه سانسور کنیم. تحلیل مشترک، از هر فیلترگذاری مؤثرتر است. گاهی کنار هم بنشینید و یک گزارش خبری یا یک پست را با هم نگاه کنید. از فرزند خود بپرسید: «به نظرت این گزارش جانبدارانه است؟ قصد دارد چه احساسی را در تو ایجاد کند؟ چه اطلاعات مهمی را نادیده گرفته است؟» بدون قضاوت، به حرفهایشان گوش دهید و به جای گفتن «نترس، اینکه ترسی ندارد و ....»، احساساتشان را بپذیرید.
درواقع با گفتوگو، خانه را به یک پناهگاه امن تبدیل کنید که در آن، فرزندان نه تنها از آسیب در امان میمانند، بلکه مهارتهای حیاتی تفکر نقادانه را برای تمام عمر فرا میگیرند.
برای نوجوانان مهمترین مهارت، شناخت احساسات القایی است؛ یعنی بفهمند یک محتوا دارد احساس میفروشد یا اطلاعات میدهد.
دوم، یاد بگیرند در برابر اخبار شوکآور سریع واکنش نشان ندهند؛ چند دقیقه مکث، جلوی خیلی از اشتباهها را میگیرد.
سوم، تمرین نگاه چندجانبه؛ یعنی یاد بگیرند از زاویه دیدهای مختلف به یک خبر نگاه کنند.
برای نوجوانان، سه مهارت پایهای سواد رسانهای، کلید تبدیل از یک مصرفکننده منفعل به یک کاربر هوشمند است. نخست، شناخت احساسات القایی است؛ یعنی توانایی تشخیص اینکه یک پست یا خبر، عمداً برای برانگیختن خشم، ترس یا شادی طراحی شده تا ما را از تفکر منطقی بازدارد. دوم، تمرین مکث و تأمل در برابر محتوای شوکآور است؛ این وقفه کوتاه، فرصتی برای پرسشگری و جلوگیری از انتشار یا باور عجولانه میدهد. سوم، پرورش نگاه چندجانبه است؛ یعنی فهمیدن اینکه هر رویدادی را میتوان از زوایای مختلف دید و همچنین یک گزارش رسانهای، لزوماً تمام حقیقت را بازگو نمیکند.
برای والدین هم چند مهارت حیاتی لازم و ضروری است؛ اولین قدم، تمایز قائل شدن بین «خبر عینی» و «روایت ذهنی» است؛ بسیاری از محتواها، برداشتهایی جهتدار هستند که در پوشش خبر ارائه میشوند.
دوم، جایگزینی روش همفکری به جای نصیحت مستقیم است. ایجاد فضای امن برای گفتوگو، اعتماد میسازد و نفوذ کلام والدین را بسیار افزایش میدهد. در نهایت، مدیریت اضطراب شخصی آنهاست، چراکه والدینی که خود در گرداب هیجانات رسانهای غرق شدهاند، نمیتوانند پناهگاه امن و الگوی آرامشی برای فرزندانشان باشند، به عبارت دیگر، والد ناآرام نمیتواند فرزند آرام تربیت کند.
هر روز کمی سکوت دیجیتال داشته باشیم. حتی نیم ساعت بدون صفحه، ذهن را بازسازی میکند.
تولید به جای مصرف؛ وقتی بنویسیم، عکاسی کنیم یا محتوا بسازیم، از حالت گیرنده منفعل خارج میشویم.
ارتباط واقعی با آدمها؛ هیچ پیامرسانی جای نگاه و گفتوگوی چهرهبهچهره را نمیگیرد.
حتماً مرز خواب و رسانه را نگه داریم؛ آخرین تصویر شب نباید از صفحه موبایل باشد.
در اوج تنشها، کلید حفظ آرامش خانواده، نه انزوا، بلکه مدیریت هوشمندانه مرزهای ذهنی است. اولین و مهمترین گام، این است که رسانه را از مرکزیت خارج کنیم؛ یعنی اخبار را ببینیم، اما اجازه ندهیم روایت رسانهها، روابط و فضای عاطفی خانه ما را تعریف کن و اجازه ندهیم ذهنمان را اداره کند. برای تحقق این امر، چند اقدام عملی وجود دارد: پایبندی به برنامه روزمره ثابت (مانند وعدههای غذایی منظم و ساعت خواب مشخص) به ذهن ما ریتمی آرامشبخش میدهد. همچنین، باید عمداً از موضوعات کوچک و امیدبخش در گفتوگوهای خانوادگی استفاده کنیم؛ اگر رسانه بر ناامیدی متمرکز است، ما باید روایت امید و قدردانی از نعمتهای کوچک را در خانه زنده نگه داریم.
در گام بعد، لازم است مرز میان «خبر» و «زندگی واقعی» را به وضوح ترسیم کنیم. باید به خود و فرزندانمان یادآوری کنیم که ما با همسایهها، دوستان و اعضای خانواده سروکار داریم، نه با هشتگها و آمارهای انتزاعی. این نگاه، جهانبینی ما را واقعیتر و انسانیتر میکند. در نهایت، تجویز نهایی، «خاموشی آگاهانه» است. کنار گذاشتن عمدی گوشی برای چند ساعت یا حتی یک روز، نه به معنای فرار از واقعیت، بلکه نوعی بازسازی ضروری ذهن است تا بتوانیم با انرژی و وضوح بیشتری به زندگی واقعی بازگردیم.
انتهای پیام