
در دنیای پرشتاب و پیچیده امروز، خانواده به عنوان کانون آرامش و پایگاه اصلی تربیت، با چالشها و فرصتهای بیشماری روبهرو است. نقش خانواده در شکلدهی به شخصیت، تأمین سلامت روان و ایجاد یک جامعه پویا بر کسی پوشیده نیست. اما چگونه میتوان این نهاد مقدس را در برابر طوفانهای فکری و فرهنگی این عصر، استحکام بخشید و بر غنای آن افزود؟
مؤسسه خانواده اسلامی و تربیت معنوی «خاتم» در همکاری با خبرگزاری ایکنا با باور به اینکه خانواده اسلامی، سنگ بنای تمدن نوین اسلامی است، مجموعهای ارزشمند از درس گفتارهای تخصصی را با عنوان «خانواده؛ محور زندگی و آگاهی» تولید کرده است.
در این سلسله گفتارهای آموزشی، اساتید و صاحبنظران برجسته به بررسی ژرفترین مباحث در حوزههای سلامت روان، تربیت نوجوان، تحکیم بنیان خانواده و سواد رسانهای و ... خواهند پرداخت. با ما در این سفر معرفتی همراه شوید تا بیاموزیم چگونه میتوان خانواده را به کانونی امن، پرنشاط و پایدار برای پرورش نسل فردا تبدیل کرد.
راحیل شمسایی، کارشناس سلامت روان در دومین قسمت از مجموعه آموزشی «خانواده؛ محور زندگی و آگاهی» به «نقش خانواده در تربیت معنوی و معنادهی به زندگی نوجوانان» پرداخته است که در ادامه با هم میبینیم و میخوانیم.
شرط اول تربیت؛ خودسازی
وقتی ما میخواهیم فرزندمان مطابق ارزشهای ما رفتار کند، در درجه اول باید خودمان الگوی مناسبی برای او باشیم. زمانی که من با اطرافیانم صحبت میکنم، فرزندم مشاهده میکند که چگونه با دیگران، حتی با خالهاش، گفتوگو میکنم. آیا این گفتوگوها و شیوه بیانم، الگوی خوبی برای او محسوب میشود؟
وقتی فرزندم میبیند که من در انجام فرایض دینی خود به درستی عمل نمیکنم، یا در جایی نماز میخوانم ولی در جای دیگر به وضوح به کسی دروغ میگویم و او شاهد این رفتار است، قطعاً متوجه این تناقض میشود، تفاوتی نمیکند، چند سال داشته باشد. او این تضادها را درک میکند.
زمانی که پدر یا مادر میشوم، باید بکوشم نخست خود الگوی شایستهای برای فرزندم باشم. کودک تنها با سخن گفتن تربیت نمیشود. اگر من در نشست و برخاست و در رفتارهایم درست عمل نکنم، چگونه میتوانم انتظار داشته باشم فرزندم آن گونه که میگویم باشد؟ گفتار من به تنهایی تأثیری بر او ندارد، بلکه رفتار و الگویی که ارائه میدهم، نقش تعیینکنندهای دارد.
مراجعهکنندهای به من گفت: «خانم دکتر، چه کار کنم که فرزندم فحش نده؟» گفتم: «خودت همین کار را نکن. تو خودت حرفهای ناشایست میزنی، ولی توقع داری فرزندت چنین کلماتی را به کار نبرد؟ این ممکن نیست. من باید ابتدا الگوی خوبی برای او باشم، سپس میتوانم توقع داشته باشم که او نیز رفتارش را اصلاح کند.»
گاهی در موقعیتهایی نامحسوس و در جاهایی که حتی تصور آن را نداریم، شاید رفتارهایی داشته باشیم که به چشم نمیآیند، اما در عمق وجودمان ریشه دارند. آیا نسبت به دیگران احساس بدی دارم؟ آیا کینهای در دل دارم؟ آیا انسانی هستم که واقعاً خیرخواه دیگرانم؟ آیا برای دیگران آرزوی خیر میکنم؟
ارزشهایی که همواره از آنها سخن میگوییم، گاهی با رفتارمان همخوانی ندارند. صدا و تصویر هماهنگ نیست. کودک میبیند که من در جمع خانوادگی با ادب و نزاکت صحبت میکنم، اما وقتی به خلوت میروم، رفتار دیگری دارم. حتی در ظاهر و در خانه نیز ممکن است این رفتارها مشهود نباشند، اما مطمئناً فرزندم از رفتار من الگوبرداری میکند.
اگر من پرخاشگر باشم، اما به فرزندم بگویم «خشمت را کنترل کن»، آیا این تأثیر دارد؟ اگر من انسانی باشم که دائماً گلایه و شکایت میکند، در حالی که یکی از شاخصههای معنوی، توکل به خدا و کاهش شکایتهاست، چگونه میتوانم انتظار داشته باشم فرزندم مثبتاندیش باشد؟
اگر من همیشه از وضعیت هوا، گرما، سرمای هوا، نوسانات قیمت دلار و... شکایت کنم و هیچ چیز مرا راضی نکند، چگونه توقع دارم فرزندم به راحتی راضی باشد و جنبههای مثبت زندگی را ببیند؟ وقتی با مشکلی روبهرو میشود، از او انتظار دارم توکل کند، اما آیا خودم در شرایط سخت زندگی، توکل داشتهام؟ آیا فقط در مواقعی که به نفعم است، از خدا استفاده میکنم و در مواقع سختی، او را فراموش میکنم؟ آیا خدا را تنها نمادی میدانم که در مواقع خوشی به کار میآید؟
اگر در مصیبتها بگویم «خدایا، این چه بدبختی بود که سر ما آمد؟» و خدا را در آن موقعیت خدای بدی بدانم، اما در زمان خوشحالی او را خدای مهربان بنامم، این تصویر متناقضی از خدا در ذهن من و فرزندم ایجاد میکند.
چقدر خودم احساس خوبی نسبت به خدا دارم؟ آیا او را همانگونه که در احادیث آمده، از رگ گردن به من نزدیکتر، مهربانتر و دلسوزتر میبینم؟ آیا فقط در سجاده به یاد او هستم، یا در همه لحظات زندگی، شرایط سخت، حضور او را باور دارم؟ آیا در سختیها میتوانم معنویت را بپذیرم و خدا را مهربان بدانم، یا احساس میکنم همه جهان برای رساندن من به بدبختی دست به دست هم دادهاند؟
دیدن جنبههای محبتآمیز خداوند، ما را به جایگاهی میرساند که همچون حضرت زینب(س) در سختترین مصیبتها بگوییم: «ما رأیت الا جمیلا». این نگاه، ما را به درجه بالایی از معرفت میرساند، نه اینکه خدا را تنها برای روزهای خوش و خرم بخواهیم. حال، با این تصورات متناقض، فرزند من چه تصوری از خدا خواهد داشت؟
قیصر امینپور شعری بسیار زیبا دارد؛
«پیش از اینها فکر میکردم
خدا خانهای دارد میان ابرها
مثل برگ قصهها
خشتی از الماس و خشتی از طلا...»
پیشنهاد میکنم همه ما این شعر را بخوانیم و بیندیشیم که تصور ما از خدا چگونه است و خدای واقعی چه ویژگیهایی دارد. این شعر بسیار عمیق و زیباست. امیدوارم همه ما بتوانیم آن بعد روحانی و زیبای خداوند را درک کنیم و به گونهای عمل کنیم که اصالت داشته باشیم و گفتارمان با کردارمان یکسان باشد.
والدگری در سرزمین پرسشهای نوجوانی
ما در خانهمان یک نوجوان داریم و توقع داریم که او بسیار خداشناس و معنوی باشد، با ما همراهی کند و مطابق ارزشهای خانوادگیمان رفتار کند. انتظار داریم دقیقاً همان کاری را انجام دهد که ما از او میخواهیم؛ چراکه در نهایت، فرزندان را به این منظور پرورش میدهیم که خواستههای ما را برآورده کنند. اما باید توجه داشت که دوران نوجوانی، بسیار حساس و پیچیده است. در این دوره، هورمونها به شدت فعال هستند و نوسانات فراوانی در درون نوجوان رخ میدهد. نوجوانان در این سن به دنبال کسب استقلال و یافتن هویت خویش هستند و در این مسیر، حتی ممکن است نسبت به صحبتهای پدر و مادر یا آموزههای دینی که تاکنون دریافت کردهاند، دچار تردید شوند و این مسئله کاملاً طبیعی است.
والدین عزیز، لازم نیست نگران باشند. چندی پیش، نوجوانی دوازده یا سیزده ساله نزد من آمد و پرسید: «از کجا معلوم که نمازی که میخوانیم درست است؟» مادرش که نگران بود، میخواست مانع از پرسشهای او شود. اما واضح است که نوجوان در جستوجوی حقیقت است و اگر من به عنوان مادر، پدر یا یک روانشناس تربیتی، او را در این مسیر یاری نکنم، خودش به جستوجو خواهد پرداخت. او منتظر نمیماند تا من اطلاعات را در اختیارش بگذارم؛ چراکه امروزه با پیشرفت تکنولوژی و فضای مجازی، منابع متعددی در دسترس او قرار دارد.
به جای محدود کردن او و گفتن اینکه «فقط این سه کتاب را بخوان»، بهتر است به او بگوییم: «ببین از کجا میتوانی اطلاعاتت را به دست آوری، اما به نظر من برخی منابع ممکن است چندان مناسب نباشند و من میتوانم در این زمینه کمکت کنم.» در این سن، نوجوانان تمایل شدیدی به دوستیابی و یافتن رفیق برای خود دارند. اگر به عنوان پدر یا مادر میخواهم فرزندم تربیت معنوی مناسبی داشته باشد، باید نظارتی غیرمستقیم بر دوستیهای او داشته باشم.
نمیتوانیم فقط به محیط مدرسه بسنده کنیم. این وظیفه والدین است که دایره ارتباطات خود را گسترش دهند و تنها به حلقه محدود خود اکتفا نکنند. بهتر است در مکانهای مختلفی که مناسب میدانید، با هم بیرون بروید و ارتباطات سالمی برای فرزندتان فراهم کنید. برای مثال، با افرادی که فرزندان همسن فرزند شما دارند، ارتباط برقرار کرده و مکانهای مناسبی را برای معاشرت او فراهم کنید. این به معنای آن نیست که بگوییم: «حوصله ندارم، کارهای زیادی دارم و نمیتوانم به دوستان فرزندم رسیدگی کنم.» اگرچه ممکن است مسئولیتهای زیادی داشته باشیم، اما این بخشی از مسئولیت والدگری است؛ البته به شیوهای غیرمستقیم.

به جای پرسش مستقیم و گفتن اینکه «چرا با فاطمه دوست شدی؟ مگر نگفتم او دختر خوبی نیست؟» بهتر است به طور غیرمستقیم شرایطی فراهم کنیم که فرزندمان با افراد مناسب ارتباط برقرار کند. مثلاً بگوییم: «من دوستان خوبی دارم، بیا با هم به کوه یا گردش برویم». با این کار، هم اوقات خوشی را با فرزندمان سپری میکنیم، هم ارتباط بهتری با او برقرار میکنیم و هم دوستیهای سالمی را برایش تعریف میکنیم. اگر من فقط نظارهگر باشم و پس از آن حسرت بخورم که چرا فرزندم با دوستان ناباب معاشرت کرده، فایدهای نخواهد داشت.
لطفاً دچار افراط و تفریط نشوید؛ نه مستقیم وارد شوید و نه بیخیال بمانید. این مسیر بسیار باریک و ظریف است و باید به گونهای نامحسوس انجام شود که نوجوان حتی متوجه نشود. دوران نوجوانی واقعاً دورانی سخت است و والدینی که امروز نوجوان دارند، گاهی واقعاً نمیدانند چگونه باید با فرزندان خود رفتار کنند. اما این سختی موقتی است؛ اگر این دوران را به خوبی مدیریت کنید، تا پایان عمر از نتیجه آن بهرهمند خواهید شد. اگر دوستان خوبی برای فرزندتان فراهم و ارتباط سالمی با او برقرار کنید، تا همیشه از بابت نوجوانتان آسودهخاطر خواهید بود.
آغوش همیشه باز برای نوجوانان
چگونه با نوجوانمان رابطه دوستانه برقرار کنیم؟ حتماً شنیدهاید که در همه جا گفته میشود پدر و مادر باید با فرزند خود رفیق باشند. اما همین ابتدا باید بگویم که این یک توقع بیش از حد از والدین است. پدر و مادر هیچگاه نمیتوانند جای دوست را برای فرزندشان پر کنند، اما نگران نباشید؛ شما میتوانید ارتباط خوبی با فرزندتان برقرار کنید. از شما خواهش میکنم، اصرار دارم و التماس میکنم که حتماً ارتباط خوبی با فرزندتان ایجاد کنید. اگر فرزندتان کوچکتر است که چه بهتر، اما اگر به سن نوجوانی رسیده، نگران نباشید؛ هنوز دیر نشده و میتوانید از همین الان شروع کنید.
یکی از راههای ایجاد ارتباط خوب با فرزند، «پذیرش بیقید و شرط» است. باید فرزندم را بدون شرط و شروط بپذیرم. نه به این دلیل که نمره خوبی گرفته، چون بیست گرفته دوستش دارم، یا، چون هجده گرفته دوستش دارم و اگر نمرهاش پایین شد، دیگر دوستش ندارم و از چشمم میافتد. نه به این دلیل که حرف زشت زده، یا کاری کرده که خوشایند من نیست، یا اتاقش نامرتب است، دیگر او را دوست ندارم. مطمئناً کارهایی میکند که به مزاج من، به عنوان مادر، خوش نمیآید. اما پذیرش بیقید و شرط به این معناست که دلتان را خوش کنید که او فرزند شماست، از سلولهای شما به وجود آمده و شما او را به طور کامل میپذیرید.
دائماً به او گوشزد کنید: اگر من از این کار تو ناراحت شدم، از این نمره بد گرفتن ناراحت شدم، از اینکه حرف زشت زدی ناراحت شدم، از اینکه بیشتر در فضای مجازی و با گوشی هستی ناراحت شدم، از اینکه فلان کار را نکردی ناراحت شدم، از اینکه اتاقت شلخته است ناراحت شدم، اما تو عشق منی، تو همیشه در قلب منی، من عاشق تو هستم. ممکن است اگر نمرهات خوب شود یا آدم موفقی شوی، من بسیار خوشحال شوم، اما حتی اگر آنطور که من میخواهم نشد، باز هم تو را دوست دارم و آغوشم همیشه برای تو باز است.
والدین عزیز، حتماً این احساس امنیت را به فرزندتان بدهید. یکی از راههای ایجاد امنیت، برقراری ارتباط مؤثر و پذیرش بیقید و شرط است. راه دیگر، گوش دادن فعال است. به حرفهایش گوش دهید، ببینید چه میگوید. او از دیدگاه خود مسائلی را مطرح میکند. مثلاً میگوید: «امروز با رفیقم بحثم شد»، «به خاطر اینکه فلان کار را نکردم با او دعوا کردم». نگویید: «ولش کن، خجالت بکش برای چنین موضوع پیش پاافتادهای، داری خودت را اذیت میکنی، چشمانت را اذیت میکنی، گریه میکنی، حیف تو نیست.»
بلکه بگویید: «میفهمم چقدر سخت است»، با او همدلی کنید، خود را به جای او بگذارید، دنیا را از زاویه دید او ببینید. بگویید: «میفهمم چقدر سخت است، حق داری». احساسات و هیجاناتش را به رسمیت بشناسید: «میدانم چقدر دچار ناراحتی شدهای». بنشینید در چشمانش نگاه کنید و بپرسید: «الان چه کار کنم حالت بهتر شود؟ آیا جایی هست که به کمک من نیاز داشته باشی؟»
در کنار همین گوش دادن، باید «انعکاس» هم به او بدهیم. یعنی بگوییم: «منظورت این است که الان از دوستت ناراحتی؟» یا «منظورت این است که الان از خودت ناراحتی؟» با این انعکاس، هم مطمئن میشوم که حرفش را درک کردهام، هم او مطمئن میشود که من او را درک کردهام.
اگر ارتباط مؤثری با نوجوانتان برقرار کنید، خواهید دید که هر اتفاقی برایش بیفتد، هر چالشی که داشته باشد، مطمئناً نزد شما بازمیگردد و به سراغ شما میآید.
راههای معنابخشی به زندگی نوجوان
ما چندین شیوه برای تربیت معنوی و معنا بخشیدن به زندگی نوجوان خود در اختیار داریم. این شیوهها به دو دسته مستقیم و غیرمستقیم تقسیم میشوند. در اینجا قصد داریم درباره این موضوع با یکدیگر گفتوگو کنیم.
شیوههای مستقیم چیست؟ منظور این است که من بنشینم و مستقیماً با فرزندم صحبت کنم. به طور مثال، درباره نماز، خداوند یا معنویت با او گفتوگو کنم. لازم به توضیح است که معنویت دو بُعد دارد: یک بُعد «مذهب» و بُعد دیگر «معنا» است. معنا به این مفهوم است که همه ما به صورت فطری به یک وجود برتر که میتواند یاریمان کند، متصل هستیم. وقتی وارد بُعد مذهب میشویم، در مورد نیروی برتری صحبت میکنیم که میخواهیم به آن متصل باشیم. در هر دو بُعد، میتوانیم به صورت مستقیم با نوجوان بنشینیم و گفتوگو کنیم. اگر من بخواهم با فرزندم درباره نماز صحبت کنم، این جزء تربیت مستقیم محسوب میشود.
در همین شیوه مستقیم، میتوان از مثالها استفاده کرد. مثلاً بیان کنیم: «پسری بود که اینگونه شد» یا «دختری بود که آنگونه عمل کرد». از طریق قصهگویی نیز میتوانیم مفاهیم را انتقال دهیم. گاهی با هم شعر میخوانیم؛ شعری مانند شعر قیصر امینپور که میگوید: پیش از اینها فکر میکردم خدا خانهای دارد میان ابرها. سپس درباره شعر گفتوگو میکنیم: به نظرت این تصویر درست است؟
گاهی نیز به صورت پرسش و پاسخ با یکدیگر تعامل میکنیم. لازم نیست این گفتوگوها در یک جلسه رسمی انجام شود. بلکه میتوان در مسیر رفتن به مدرسه، هنگام انجام یک فعالیت مشترک، در تاکسی، در خودرو، یا حتی در یک کافیشاپ که با فرزندمان تنها هستیم، این بحثها را مطرح کنیم. حتی میتوان درباره مسائل روز دنیا صحبت کرد و نظر او را پرسید تا ببینیم چه انتظاری از من دارد.
یکی دیگر از روشهای مستقیم، تکرار است. شاید بپرسید تکرار به چه معناست؟ اگر من یکبار مطلبی را بگویم و فرزندم متوجه نشود، آیا کافی است؟ همانطور که پس از استحمام یا شستن صورت، فکر نمیکنیم که دیگر نیازی به شستشو نیست، در انتقال مفاهیم تربیتی نیز یک بار گفتن کافی نیست. باید آموزهها و حرفهایی که میخواهیم به فرزندمان منتقل کنیم، به شیوههای مختلف و مکرر تکرار شوند. یک بار به صورت تمثیل، بار دیگر به شکل قصه، و گاهی در قالب گفتوگو یا پرسش و پاسخ باشد. این مسیر باید به طور مستمر در زندگی تکرار شود. اگر تکرار نباشد، نمیتوانم انتظار داشته باشم که فرزندم آن آموزهها را بپذیرد.
در کنار اینها، روشهای غیرمستقیم نیز وجود دارد. در این روش میگوییم: «بیا از فلانی یاد بگیر» یا «ببین فلانی چه سرنوشتی داشت». این روش بسیار ظریف و غیرمستقیم است. نمونه بارز آن، رفتار خود من است. وقتی من به گونهای عمل کنم، فرزندم از طریق مشاهده رفتار من یاد میگیرد.
با بهکارگیری روشهایی که اشاره شد، میتوانیم تربیت مطلوبی برای فرزندمان داشته باشیم.
چهار خطای ممنوع در تربیت دینی
در مسیر تربیت معنوی فرزندانمان، به عنوان پدر یا مادر، ممکن است دچار برخی اشتباهات شویم و برخی مسائل را به درستی درک نکنیم. یکی از این اشتباهات این است که توقع دارم فرزندم دقیقاً مانند من رفتار کند؛ همانگونه که من در سن چهل یا پنجاه سالگی از نماز خواندن یا برقراری ارتباط با خدا لذت میبرم، انتظار دارم او نیز چنین باشد. اما باید به خاطر داشته باشم که فرزندم با من متفاوت است. اگر به دوران نوجوانی خودم بازگردم، به یاد میآورم که در برخی مواقع نمازم قضا میشد، گاهی آن را میخواندم و گاهی نمیخواندم. بنابراین، باید توقعات خود را با جایگاه فرزندم تطبیق دهم.
در برخی مواقع، آنچه اهمیت دارد خودِ ارتباط است. خواندن نماز بسیار خوب و عالی است، اما اگر فرزندم در شرایط سختی قرار گیرد و خدا را به عنوان وجودی مهربان و نیکو یاد کند و به سوی او روی آورد، این نیز ارزشمند است. بدانیم که خداوند تنها در سجاده نیست. خداوند خود میفرماید: «من از رگ گردن به تو نزدیکترم». این مفهوم در همه ادیان وجود دارد که خداوند در هر کجا که اراده کنیم، حاضر است. این خوب است که خدا را ناظر بر همه اعمال خود بدانیم، نه تنها در هنگام نماز. همه جا انسان خوبی باشیم، در میان مردم نیک رفتار کنیم و حتی در خلوت خود نیز او را ناظر بر اعمالمان بدانیم.
اشتباهی که من به عنوان مادر مرتکب میشوم، این است که فکر میکنم فرزندم نیز باید مانند من فکر و رفتار کند و همین امر مرا به سوی خطاهای شناختی سوق میدهد. خطایی مانند «نصیحت کردن». اگر بنشینم و ساعتی به فرزندم بگویم: «دخترم، میخواهم تو را نصیحت کنم، اگر میخواهی دین و دنیایت را داشته باشی، باید... » باید بدانم که نصیحت کردن، از کودک دو ساله تا فرد ۹۹ ساله، پاسخگو نیست. بنابراین، نصیحت نکنید.
من مراجعهکنندهای داشتم، دختر خانمی 23 ساله که میگفت: «هر وقت مادرم به خانه ما میآید، میگوید بسمالله، بچهها ببینید، ما باید...». کافی است، دیگر نصیحت نکنیم.
دومین خطایی که معمولاً مرتکب میشویم، «قضاوت کردن» است. مثلاً اگر میبینم جورابش را درنیاورده تا وضو بگیرد، نگویم: «نمازت را خواندی؟ پس چرا جورابت را درنیاوردی؟» اگر گفت خواندهام، بپذیریم. حتی اگر فرض کنیم دروغ میگوید، باز هم لازم نیست مدام به او بگوییم: «نخواندی». اگر مداومت کنیم، ممکن است به نقطهای برسد که بگوید: «بله، نخواندم». این کار را نکنید. از قضاوت بپرهیزید و حرفش را بپذیرید. به او اطمینان داشته باشید. بگویید: «میدانم حتماً خواندی، آفرین». فقط یک تذکر کافی است، نه اینکه مدام بگوییم: «نماز خواندی؟ این کار را کردی؟ آن کار را رفتی؟»
باید به فرزندمان اعتماد کنیم و با طعنه و کنایه با او صحبت نکنیم. مثلاً نگوییم: «عجب، شما را در سجاده دیدیم! شما که نماز میخواندید؟ مگر تو همیشه در مقابل دیگران نماز میخوانی؟ آیا اصلاً نماز را برای خاطر من میخوانی؟ اگر برای خاطر من میخوانی، رهایش کن». ای مادر عزیز، با طعنه و مسخره کردن با فرزندتان صحبت نکنید. گاهی نزد خواهرمان میرویم و میگوییم: «نمازش را میخواند، اما بیا ببین چقدر افتضاح است». مسخره کردن ممنوع! طعنه زدن ممنوع! قضاوت کردن ممنوع! نصیحت کردن ممنوع!
در عوض، ارتباط مؤثر برقرار کنید، به او اطمینان دهید: «مطمئنم اگر مشکلی داشتی، نزد من میآیی و به من میگویی. من اطمینان دارم که تو این کارها را به خوبی انجام میدهی». ارتباط مؤثر با او داشته باشید و این اطمینان را به او بدهید که اگر جایی مشکلی داشت، شما هستید. «اگر میخواهی با هم به جایی برویم، اگر میخواهی با هم کاری انجام دهیم، من همراه تو هستم». ای والدین عزیز، با فرزندانتان همراه باشید. اگر همراه آنها باشید، آنها بهتر خود و اهدافشان را خواهند شناخت.
انتهای پیام