
به گزارش ایکنا، شب گذشته جلسهای از سلسله جلسات تدبر در سورههای جزء سیام قرآن که هر هفته یکشنبهشبها به همت
مجمع مدارس دانشجویی قرآن و عترت دانشگاه تهران پیگیری میشود، در مسجد کوی دانشگاه تهران برگزار شد که طی آن هانی چیتچیان؛ مدرس و کارشناس قرآنی در مورد سوره مبارکه «تکاثر» نکاتی را بیان کرد.
وی در ابتدا با اشاره به معنای تحتاللفظی آیات این سوره به هشدارهایی مطرح شده در آن پرداخت که به نوعی خداوند انسان غرق در زرق و برق دنیا و دلبسته به خوشیهای زودگذر آن را نسبت به آنچه توهمی بیش نیست، بیم میدهد و با برداشتن پردههایی از مقابل دیدگان انسان، او را به کیفر آنچه مبتلا شدنش به دنیا موجب شده است، آگاه می کند.
در ادامه به خلاصهای از مباحث طرح شده در این جلسه تدبری پرداخته شده است، که با هم میخوانیم؛
واژه مهم این سوره «تکاثر» است؛ کلمهای که از مشتقات کثیر به معنای مقادیر فراوان از چیزی است که ممکن است انسان در اختیار داشته یا در سودای به دست آوردن آن باشد، اما باید دید که این واژه با مشتق دیگری از آن یعنی «کوثر» چه تفاوتی دارد؟
در معنای واژه کوثر آمده است «خیر و نیکویی بسیار زیاد»؛ به شکلی که بالاتر از آن حدی را نتوان تصور کرد؛ این واژه اشاره به امری واقعی و حقیقی دارد، اما تکاثر، آن میزان از خوبی و خوشی است که تنها انسان آن را در ذهن خود تصور میکند و تضمینی وجود ندارد، آنچه زاییده افکار اوست، ما به ازای واقعی داشته باشد.
وقتی به واژهای همچون «أَلْهَاكُم» نیز برمیخوریم؛ یعنی اموری که انسان به آن دلخوش و دلبسته است و آن را نهایت خیر و نیکی میداند، اما در اصل لهو و بیهوده است و در پیشگاه خداوند فاقد هر گونه ارزشی است.
انسان آنچنان مبتلا به امور لهو و بیهوده دنیا میشود که در مقطعی همه آنها دارای ارزش و اعتباری نیز برای آن میشوند و اتفاقاً این اصرار و پافشاری افراد برای اینکه به این امور تقدس و شرافتی ببخشند، آنچنان بیحد و حصر میشود که حتی به اموری که از نظر منطقی نیز فاقد شئنیت هستند، نیز به خود بالیده و آن را ابزاری برای فخرفروشی قلمداد میکند. نمونه بارز آن را خود سوره در آیه بعدی مورد اشاره قرار میدهد و آن فخرفروشی است که نسبت به تعداد مردگان در گور خفته نیز دارند و حتی بر زیاد بودن تعداد مردگان خود نسبت به قوم و جماعتی دیگر حس برتریطلبی دارند.
این سوره با این مثال قصد دارد بر این موضوع صحه بگذارد که گاه آنچنان مواردی بیارزش در این دنیا دارای ارزش و اعتبار میشوند که ابتلای انسان به آنها توجیهی باشد، برای آنکه از مسیر صحیح خارج شوند و گویا در برخی اوقات انسان سهواً این موارد پوچ و بیهوده را برای خود ارزش و اعتبار تلقی میکند، در حالی که اینگونه نیست و بنا به تعبیر قرآن، آنها امور لهو و بیهوده بیش نیستند.
درست اینجاست که واژه تکاثر، به آن شکل که معنا شد، اعتبار پیدا میکند، یعنی اموری به ظاهر خیر که کثرت آنها غیرقابل شمارش است و مایه مباهات انسان خاکی بیخبر از همهجاست که البته اینها همگی زاییده ذهن اوست و هیچ ارزش و اعتباری در پیشگاه خداوند ندارند.
اساساً همه آنچه با معیار دنیایی برای انسان دارای شأن بوده و ارزش و اعتبار پیدا کردهاند، لهویاتی هستند که تنها از منظر فردی مقام و منزلتی دارند و همان تکاثری هستند که دست یافتن به آنها هیچ مقام و مرتبهای برای اینکه در آخرت برای انسان ابزاری برای نجات و رهیدن او از عذاب الهی باشد، فراهم نمیآورند. برای وضوح بیشتر این مسئله بیان مثالی خالی از لطف نیست؛ کسب علم و دانش امری ارزشمند از نگاه دین محسوب میشود و هر کسی که در این راه کوشش کند، جایگاه و مقامی والا در نزد خداوند خواهد داشت. اما ممکن است که قرار گرفتن انسان در مسیر کسب علم، دلیلی غیرخدایی نیز داشته باشد! از جمله این اهداف غیرخدایی، کسب مدرک است؛ اینکه فرد در راه کسب علم و دانش گام بردارد، برای دست یافتن به یک منزلت دنیایی و آن هم نائل آمدن به مقام و مرتبه و درجهای علمی است که برایش موقعیت و جایگاهی قابل توجه در اجتماع را فراهم آورد. اگر هدف رسیدن به این امر باشد، خیری که انسان به واسطه کسب دانش قصد به دست آوردن آن را دارد، تبدیل به خیر و نیکویی میشود که تنها رضایت او و اطرافیان را به دنبال داشته و از هیچ منظری مطلوب و مورد رضایت خداوند نیست.
نکته جالب توجه اینکه در دو آیه بعدی به این نکته تأکید میشود که تلقی انسان نسبت به ماهیت آنچه انجام داده و تصور کرده است، خیر و نیکی است و اشاره میشود که به زودی او نسبت به ماهیت اصلی این امور آگاه خواهد شد. اما چرا در دو آیه این تأکید آمده است؟ بنا به تفاسیر مشهور در باب این دو آیه، این تصور را میتوان داشت که آگاهی انسان نسبت به ماهیت واقعی اموری که انجام داده است، تدریجی و مرحلهای است و مشخصاً در مورد این دو آیه، این استدلال وجود دارد که یک بار در زمان مرگ انسان متوجه میشود که آنچه تاکنون به آن دلبسته است، خلاف واقع بوده و یک بار هم با اشاره به آینده بسیار دور، روز حشر و برانگیخته شدن او مورد مداقه قرار میگیرد که وقتی حجابها برطرف شد، آن زمان است که تمام تصورات انسان به هم میریزد و امری که فکر میکرده به واسطه آن امید به نجات داشته باشد، غیرقابل استناد بوده است که اگر بنا به اشاره آیه بعد، به آن یقین و علم راستین داشت، اینگونه دچار خسران و زیان نمیشد.
در چنین وضعیتی تنها یک موقعیت برای انسانی که در تمام عمر با تکیه به تصورات و تلقیات خود، راهی را پیش گرفته است که تنها به خوشیهای زودگذر سپری شده، میتوان در نظر گرفت و آن قرار گرفتن در آتش دوزخ است که قرآن از آن تعبیر به «جحیم» (آتشی با زبانههایی بلند و سوزان) کرده است.
انتهای پیام