محمدهادی عرفان، مدیر دفتر مطالعات اجتماعی معاونت فرهنگی شهرداری مشهد و مدرس دانشگاه، در گفتوگو با خبرگزاری قرآنی ایران(ایکنا) و در پاسخ به سؤالی درباره وضعیت نمادهای قرآنی در سطح شهر گفت: عموما معماری و شهرسازی هر تمدنی وضعیت آن تمدن را لو میدهد، چرا که به تعبیری انسان چهار پوست و لباس دارد، یکی پوستش، دیگری لباسش، بعد از آن معماری و شهرسازیاش. لباسهای ما بروز میدهند که ما چه هستیم. به تعبیر حضرت علی(ع) لباس هر شخص پرچم اقلیم وجود اوست و امروز پرچمهای اقلیم وجودی ما چیزی غیر از ما را نشان میدهد پس ما تغییر کردیم و این مقوله نیازمند بازنگری جدی است.
وی در ادامه اظهار کرد: ما نمیتوانیم در یک گفتمان کاملاً شرعی و مبتنی بر فقه صحبت کنیم ولی تظاهرات معماری و شهرسازیمان غیردینی باشد، اینها با هم منافات دارد، اینکه در شهرهای ما چه تهران و چه شهرهای دیگر، نمادهای دینی را یا نمیبینیم و یا اگر میبینیم تبدیل به گفتمان غالب نشده است، جریانساز نیست، اتمسفر نسناخته است، فرهنگ و پارادایم برای ما نساخته است، نشان از همین دارد که نگاه ما به معماری و شهرسازی هنوز نگاه یک حلقه مهم از یک پارادایم بزرگ دینی نیست.
عرفان تصریح کرد: ما گفتمانهای متعددی را همزمان در شهر رایج میکنیم و این ناهمخوانی نشان از ناهمخوانی درونی ما دارد، وقتی معماری شهری نفاق را تبلیغ میکند، وقتی معماری دورویی را ترویج کند، باید منتظر باشیم که افراد منافق و دورویی را در جامعه ببینیم یعنی یک بده و بستان بین انسانها و کالبد هست؛ کالبد شهری یک لایه از خود ماست، هر چقدر ما مزور باشیم، منافق باشیم، جاهل باشیم و از طرف دیگر هر قدر عالم باشیم، فاضل باشیم و عمیقا به انجام کار درست اعتقاد داشته باشیم، صادق باشیم؛ اینها در معماری ما هم خودش را نشان خواهد داد و یا نشان داده است، این موارد همیشه بوده و هست.
وی تآکید کرد: با این تفسیر، تحلیل مهندسی فرهنگی سیمای هر شهری تا حدی میتواند به ما نشان دهد که آدمهای آن شهر چگونه میاندیشند و زندگی میکنند. در شهرهایی که خانهها بدون نما هستند به شدت با شهرهایی که نمای خانههای آن پرزرق و برق است تفاوت وجود دارد. یعنی این روحیات افراد همان شهر است.
عرفان اظهار کرد: اکنون مختصات شهری حول نقطه پرگاری است که غرب به آن میگویند مدرسه. آنها در محلهمحوریشان مبنا را بر مدرسه گذاشتهاند یعنی مرکز ثقل اجتماعی و فرهنگی یک محله، مدرسه است و ما به نظرم باید مرکز ثقل محله را مسجد بدانیم، اگر مسجد را همه وطن به عنوان مرکز ثقل به رسمیت بشناسند، میتوانیم به نمادهای بومی خودمان منطبق بر آیین خودمان برسیم، ابتدا در محلات، بعد از آن آرام آرام و در سلسله مراتب بعدی در مناطق دیگر شهری، منطقهای، شهری و حتی نمادهای فراشهری نیز میتوانیم تأثیرگذار باشیم.
این مدرس دانشگاه افزود: حداقل تا پنچ ـ شش سال پیش گفتمان قالب در مدیریت شهری و مخصوصا شهرهای بزرگ کشور، گفتمان از بالا به پایین بود. در رژیم گذشته هم که کاملا اینطور بود یعنی بزرگترین پروژه شهری در رژیم گذشته در شهر مشهد میدان آزادی بود که آن زمان شهیاد نام داشت، یک پروژه بزرگ در مقیاس ملی و فراملی، نماد شهر شود و نشان دهد که اینجا یک آدم قدرتمندی یک حکمی صادر کرده است، جدای از مسائل زیباییشناسی آن که کار فاخر و ارزندهای است، نگاه سیاسی معماری این بوده است و اکنون به نظر من باید ما به سمت دیگری حرکت کنیم.
عرفان ادامه داد: کشور ما یکی از تجلیگاههای جدی دموکراسی در کشورهای خاورمیانه است و باید معماری ما هم نشان بدهد که دموکراتیک است باید از ریز، از جزء و از مردم شروع شود، از پایه و از محله شروع شود نه اینکه ابتدا از رأس شروع شود و از نمادهای حکومتی انتظار داشته باشیم معماری اسلامی را دست بزنند البته که آنان هم وظایفی دارند و آنان هم باید برای این مسئله برنامه ریزی اساسی کنند.
این پژوهشگر ابراز کرد: یعنی از مردم شروع شود و البته به طور طبیعی در موازات آن یک نقشی هم نهادهای حاکمیتی دارند و باید در نقش خود به خوبی ظاهر شوند، مثلا شما در تهران انتظار دارید که مصلی، پارلمان، مقر مدیران ارشد ملی کشورتان یک حرفهایی در معماری داشته باشد، انتظار به جایی است و باید چنین مطالباتی داشت؛ وقتی پارلمان ما هرم است، مصلیمان معماری اشکانی است و این نشان میدهد که ما در این نگاه هم موفق نبودیم.
عرفان در پاسخ به پرسش ایکنا که در بسیاری از اوقات شهرداری به عنوان متولی اجرای نمادها در سطح شهر، سفارشی را به هنرمند میدهد حال میخواهیم بدانیم به نظر شما این نهاد متولی چقدر میتواند در خلق اثر قرآنی و دینی دخل و تصرف داشته باشد؟ گفت: اساسا اول باید مشخص کنیم خواسته ما از منظر مدیریت شهری از یک المان یا نماد شهری چیست، نماد شهری هویتساز نیست، یعنی شما میخواهید چقدر معنا برای این نماد قائل شوید، ما گاهی اوقات در برخی شهرهای کشور، دههها بناها و ساختههای ارزشمند تاریخی را تخریب کردیم و بعد میخواهیم با یک نماد جبران کنیم؛ این کار نشدنی است مثل این است که شما یک بیمار اورژانسی داشته باشید و بعد بخواهید با یک مسکن ساده آن را درمان کنید.
وی افزود: هر چیزی جایگاه خود را دارد، انتظار ما از نماد یک هنرمند مجسمهساز باید همان نماد مجسمهای باشد، بماند که خیلی از این مجسمهها هم نماد نیستند؛ مجسمه اگر قرار باشد رئال باشد و دقیقا به موضوع اشاره کند که دیگر نماد نیست بلکه مجسمه است، تندیس است و اشاره به مفهوم ندارد و خود مستقیم مفهوم را منتقل میکند پس نماد نیست و یک نقش واقعی است.
عرفان در ادامه تأکید کرد: با این تعریف باید ابتدا ببینیم خواستههای ما از یک نماد چیست، آیا نسخه ای که می پیچیم برای آن نماد درست است؛ واقعا آن همه باری که می خواهیم بر دوش آن نماد، تندیس یا مجسمه به عنوان معنای شهری بگذاریم در پتانسیل آن نماد هست که آن بار را به دوش بکشد؛ خیلی اوقات این بار سنگینی میکند بر دوش آن نماد و نماد از پس آن تکلیفی که برایش تعیین شد برنمیآید و هویت ما را برنخواهد گرداند؛ این است که ما باید هر چیز را در جای خودش بخواهیم. ما باید به یک پارادایم و یک اتمسفر و یک فرهنگ برسیم، به یک نقشه راه کامل برسیم و در آن نقشه مشخص باشد جایگاه آن، مجسمه، تندیس و یا نماد شهری کجاست؟
عرفان در پایان خاطرنشان کرد: اگر شما دور تا دور میدان شهرتان را با سیمای شهری متنوع و بدون هماهنگی ناظر باشید، آن نماد وسط میدان خیلی کار ویژهای نمیتواند بکند؛ یک حرکت مختصری دارد یعنی یک عطر ملایمی درون فضای شهری ایجاد میکند اما آن نماد تبدیل به یک جریان فرهنگی نخواهد شد.