کد خبر: 1353268
تاریخ انتشار : ۲۱ دی ۱۳۹۲ - ۱۳:۰۲
حاشیه‌های گردهمایی رزمندگان گردان «مقداد»؛

«کسی از سیم‌خاردار دشمن عبور می‌کند که از سیم‌خاردار خود عبور کرده باشد»

گروه جهاد و حماسه: دوازدهمین گردهمایی رزمندگان گردان «مقداد» در حالی برگزار شد که حال و هوای خوشی برای حاضران در این مراسم ایجاد کرد؛ از تعارف‌های سرداران در سخنرانی تا یاد شهید «سعید طوقانی» و تقدیم «چفیه».


به گزارش خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا)، دوازدهمین گردهمایی رزمندگان گردان «مقداد» عصر دیروز با اقامه نماز مغرب و عشاء در تالار شماره یک «اندیشه» حوزه هنری برگزار شد. به محل برگزاری که میرسی، متوجه می‌شوی درب اصلی حوزه هنری بسته است و مردم از درب ورودی خودرو که نزدیک‌ترین در به سالن اندیشه است وارد می‌شوند.



یادش به‌خیر! آخرین باری که از این در وارد حوزه هنری شدم، مراسم تشییع و خاکسپاری مرحوم «امیرحسین فردی» بود که همه سربازان ادبیات انقلاب اسلامی به احترام فرمانده به عرش رفته ادبیات داستانی انقلاب اسلامی خبردار، منتظر ورود او بودند.



اما مراسم شب‌ گذشته متفاوت بود. از مردم کوچه و بازار همه آمده بودند. هرکس به نوعی به این گردهمایی تعلق داشت، پسر شهید، پدر شهید، مادر شهید، همسر شهید و بیش از همه جاماندگان از قافله شهدا که گردهم آمدند تا یاد رفیقانشان را زنده که نه! که همیشه زنده‌اند، بلکه مروری دوباره کنند.



شیرکاکائویی که ته گرفته بود



پس از ورود از درب اصلی، چند قدمی که به سمت محل برگزاری گردهمایی حرکت کنی، به در اصلی سالن اندیشه می‌رسی. بوی بسیج در هوا پیچیده. دو طرف در ورودی به خواهران و برادران به شکل مجزا «شیرکاکائو و شیرینی» می‌دهند، از طعمش پیداست که کمی «تَه» گرفته و مزه سوخته می‌دهد.



ورود به لابی سالن، طعم بد دهانت را از یادت می‌برد. به همه خواهران و برادران چفیه می‌دهد، نه اینکه به دستت بدهند، با وسواس تا کرده و دور گردنت می‌اندازند. چه حس جالبی! راستی اینجا از اینکه به آقایی بگویی «برادر» یا به خانمی «خواهر»؛ کسی ناراحت نمی‌شود. در جوابت نمی‌گویند «برادر» پدرت است و «خواهر» مادرت.



هنوز مراسم شروع نشده اما نفس‌های سالن اندیشه به شماره افتاده! کم‌کم پیدا کردن جا برای نشستن سخت می‌شود. تعجب می‌کنی، سالن به این بزرگی، به چشم بر هم زدنی پُر شده است. تو که خبرنگاری و به اضافه‌کار روز تعطیل چشم داری، اما اینها چه؟ کار و زندگی ندارند؟ چرا، انگار خیلی هم بی‌کار نیستند، چقدرها با خانواده آمده‌اند.



نقطه اشتراک؛ چفیه و «مقداد»



به جمعیت که نگاه می‌کنی، انگار همه اینجا هستند. از آدم‌هایی با ریش پرفسوری و پالتوهای کشمیر به تن کرده تا آنهایی که هنوز اُورکت‌های آمریکایی قدیمی که یادآور جنگ و بچه‌های آن است، حتی چند تا از بچه‌های هیئت‌ خودمان هم آمده‌اند. این‌ همه تفاوت اما در یک نقطه به اشتراک می‌رسند؛ رزمندگان گردان «مقداد»!! و البته در چفیه‌هایی که تقدیم شده و کسی خجالت نمی‌کشد که دور گردن و روی شانه‌هایش را پوشانده.



مراسم با دکلمه‌ای درباره شهادت، انتظار فرج، شهادت امام حسن عسگری(ع) و آغاز امامت و ولایت ولی‌عصر(عج) آغاز می‌شود و همزمان عکس‌هایی از رزمندگان گروهان‌های مختلفِ گردان مقداد نمایش داده می‌شود. بچه‌های گروهان‌های فجر، نصر، ظفر، مخابرات، تدارکات، امدارگرها و...



تفاوت «آقا» با «شهید»



حاضران در عکس‌ها با فرزندان که نه، نوه‌هایشان را در سالن به همدیگر معرفی می‌کنند. عکس‌ها را که پخش می‌کنند، زیر آنها اسامی ‌افراد را نوشته: «شهید فلانی، شهید فلانی، آقای فلانی و شهید فلانی» و اگر این آقای فلانی در سالن باشد، چه حس غریبی خواهد داشت.در یک عکس همراه رفیقانش ایستاده، پیش از اسم رفقایش نوشته «شهید» و برای او «آقا» و چه برتری دارد این لفظ «شهید» بر «آقا»!



حال و هوای مجلس این تلقی که دفاع مقدس بیست و پنج سال قبل تمام شده را از یادت می‌برد؛ کلیپ آغاز می‌شود، محمدابراهیم همت، جواد جوادی، احمد متوسلیان، احمد نوزاد، رجبعلی بکشلو، بهمن نجفی، ابراهیم حامی، محمد حق‌دوست، رضا دستواره، مهدی خندان، رضا چراغی، سعید سلیمانی، سعید مهتدی، عباس کریمی، علی جزمانی، هاشم کلهر و محمدرضا کارور. اینها فقط اسامی فرماندهان شهید این گردان است، بماند از بقیه!!



سردار مددی، فرمانده گردان مقداد سخن را آغاز کرده. به چهره‌ها که نگاه می‌کنی متوجه می‌شوی دو جریان مختلف در سالن حکم‌فرا شده است. یکی ظاهری که شرح ما وقع به همین ترتیب است و دیگری در دل حاضران با قوت تمام حکم‌فرما شده. وقتی نام شهید «احمد نوزاد» را می‌شنوند یا وقتی به «احمد متوسلیان» می‌رسند، گوشه‌ای از این‌ همه شور و شوق را می‌تواند در خاطرات در گوشی حاضران دید.



مجری مجدد شروع می‌کند: «گردان مقداد در راه قرآن»



و کلیپ ادامه می‌دهد: «بگذشته از سر، بگذشته از جان!



ای امام امت، جان را به راهت، می‌کنیم قربان



هر مشکلی را به جان پذیریم



تا انتقام زهرا بگیریم



کن تو یاری ما را به حق زهرا



مولی حسین جان»



بغض‌ها یواش‌ یواش، فشار بیشتری به حنجر‌ها وارد می‌کند، صدای ترکیدن این حجم متراکم را به سادگی نمی‌توان شنید. عکس شهدا، به قول ما «شهید»، رفقای حاضران را می‌بینیم. شاید از خود و خدا می‌پرسند: «این چه تقدیری بود که با هم اعزام شویم و به عملیات برویم اما رفیقم عرشی شده و من هنوز اسیر فرش».



پهلوانان نمی‌میرند؛«سعید طوقانی»



در همین حال و هوا بود که مرشد «رامین» شروع کرد. همه به یاد شهید پهلوان «سعید طوقانی» می‌افتیم. نوجوانی هم سن و سال با او روی سن آمده و چرخ می‌زند. مراسم ادامه دارد. سرداران کوثری و کاظمینی در نهایت ادب به یکدیگر برای روی سن رفتن و بیان خاطرات تعارف می‌کنند.



مجری دوباره روی سن می‌آید و خواسته یا ناخواسته، شاه‌ بیت مراسم را به نقل از یکی از فرماندهان شهید بر زبان جاری می‌کند: «کسی می‌تواند از سیم‌خاردار دشمن عبود کند که از سیم‌خاردار خودش عبور کرده باشد».



نفس‌های سالن اندیشه به شماره افتاد!



ساعت هشت شب را نشان می‌دهد. کسی خارج نمی‌شود، اما هنوز اشخاصی تازه وارد در سالن به دنبال جایی برای نشتن می‌گردند و عده‌‌ای نیز خسته از نبود جای خالی، ایستاده‌اند و تماشا می‌کنند و کجای مجلس نشسته‌اند، فضلایی!! که فرهنگ دفاع مقدس را متعلق به دهه شصت می‌داند. به راستی اگر این فرهنگ زنده و پویا نیست، چطور در جامعه‌ای که برای بسیاری یارانه تبدیل به دغدغه اصلی عده‌ای شده، این همه جمعیت را گردهم آورده است در حالی که تبلیغات برگزاری این مراسم به اندازه هیچ‌ کدام از فیلم‌ فارسی‌های این روزهای سینما نیست.



«بچه‌ها مچکریم» این بار برای بچه‌های مقداد



دوازدهمین گردهمایی رزمندگان گردان «مقداد» عصر دیروز در تالار شماره یک «اندیشه» حوزه هنری با مداحی ابراهیمی و سعید حدادیان، به اتمام رسید. در نهایت تنها یک جمله می‌توان گفت: بچه‌های گردان مقداد! دست شما درد نکنه! در هوایی بد اقتصاد و اجتماع، خوب سرحالمان آوردید!

captcha