میرحامدحسین هندی از معدود دوستداران اهل بیت(ع) است که در راه محبت ایشان به صرف شعارهای زبانی بسنده نکرد و تمام عمرش را پای اثبات حقانیت اعتقاد و باور راستین خود گذاشت تا آنجا که نسل امروز از او به عنوان اسطوره امامتپژوهی یاد میکنند.
میرحامد حسین در سال 1246 قمری در هند به دنیا آمد. نسبش با سی و سه واسطه به امام موسی بن جعفر(ع) میرسید و یکی از اجدادش با امام خمینی(ره) مشترک بود. میرحامد حسین از هفت سالگی شروع به تحصیل کرد. پدرش، سیدمحمدقلی در حوزه امامتشناسی و پاسخگویی به شبهات کلامی و اعتقادی قلم میزد. میرحامد حسین که ارزش مجاهدت پدر را نیک دریافته بود، تصمیم گرفت مسیر پدر را در پیش گیرد و به همین منظور ابتدا به نقد و تهذیب و تصحیح آثار قلمی پدر روی آورد و دیری نگذشت که در این مسیر، کارآزموده شد و به تالیف و تحقیق پرداخت.
گرچه آثار متعددی از میرحامد حسین برجای مانده است ولی شاهکار او کتاب «عبقات الانوار» است که شاید بتوان ادعا کرد بهترین اثر در اثبات ولایت امیرالمومنین(ع) به شمار میآید. گواه این ادعا سخنی از شیخ عباس قمی در کتاب «فوائد الرضویه» است؛ «وجود آنجناب از آیات الهیه و حجج شیعه اثنی عشریه بود، هر کس کتاب مستطاب عبقات الانوار را که از قلم آن بزرگوار بیرون آمده مطالعه کند میداند که در فن کلام سیّما در مبحث امامت از صدر اسلام تاکنون احدی بدان منوال سخن نرانده و بر آن نمط تصنیف نپرداخته».
نام کامل کتاب «عَبَقاتُ الأنوار فی إمامَة الأئمةِ الأطهار» است. این کتاب به زبان فارسی نوشته شده است. انگیزه مولف از نگارش کتاب، رد مدعیاتی است که در کتاب «تحفه اثنا عشریه» نوشته عبدالعزیر دهلوی در نقد و تخریب مذهب تشیع نوشته شده است.
باید به یاد داشت که این گوهر ارزشمند آسان به دست نیامد. نقل است که بر اثر نوشتن بسیار، دست راست میرحامد حسین از کار افتاد و در اواخر عمر با دست چپ مینگاشت یا گاهی املا میکرد و دیگران مینوشتند. همچنین نقل است که در اواخر عمر نمیتوانست بنشیند، به همین دلیل به پشت میخوابید، کتاب را روی سینهاش میگذاشت و مطالعه میکرد یا مینوشت. در روزهای پایانی عمر که هر دو دست توانایی نوشتن نداشت، قلم را به دهان میگرفت و تالیف میکرد. آیتاللّه مرعشی نجفی به نقل از فرزند ایشان سید ناصر حسین میگوید: «زمانی که جنازه ایشان را روی مغتسل قرار دادند، اثر عمیق یک خط افقی بر روی سینه شریف ایشان که حاکی از محل قرار دادن کتاب بر آن بود دیده شد». صاحب عبقات روز و شب خود را به نوشتن و تحقیق اختصاص داده بود و جز برای کارهای ضروری از جای خود برنمیخاست و جز به قدر ضرورت نمیخورد و نمیخوابید، حتی در اعمال و عبادات شرعی فقط به مقدار فرائض اکتفاء میکرد. نقل است وقتی فرزند جوانش از دنیا رفت، مراسم کفن و دفن و تشییع و مجلس سوگواری را به دیگران واگذارد تا وقتش را جز در تألیف عبقات الانوار صرف نکند.
یکی از تلاشهای مهم میرحامد حسین جمعآوری منابع برای نگارش آثارش بود. در کتابخانه او (کتابخانه ناصریه) در شهر لکهنو کتب بسیاری جمع شده است. صاحب «اعیان الشیعه» تعداد کتابها را بیش از سی هزار کتاب خطی و چاپی میشمارد. نقل است زمانی برای تهیه یک کتاب به مصر رفت و کتابی را که میخواست پیدا کرد. در راه بازگشت، در کشتی مشغول مطالعه کتاب بود که باد تندی کتاب را از دستش گرفت و به دریا افکند. سید به دنبال کتاب خود را به دریا زد و کتاب را گرفت. وقتی همسفران او را گرفتند و در کشتی نشاندند و سؤال کردند که چرا خودت را به دریا پرت کردی؟ کتاب را نشان داد و جواب داد: به خاطر این کتاب! این کتاب هنوز در کتابخانه ناصری نگهداری میشود.
آیتالله شبیری زنجانی در کتاب «جرعهای از دریا» به یک نمونه از سختیهایی که او در این مسیر متحمل شده است اشاره کرده است. سخن را با ذکر این داستان به پایان میبریم: «نقل کردهاند که یک وقت میرحامد حسین مطّلع میشود که در مدینه در کتابخانه یکی از علمای اهل سنّت نسخه منحصر بهفرد کتابی که مورد احتیاج ایشان بود، موجود است. ایشان با اصحاب و مریدهایش به مکّه میرود و پس از انجام مناسک به آنها میگوید که شما مراجعت کنید؛ من باید مدّتی اینجا بمانم.
ایشان نزد آن عالم سنّی میرود و نوکر او میشود و به او میگوید که چون من ناراحتی دارم، برای محفوظ ماندن از شرور لازم است که در جایی که قرآن و کتاب قرار دارد، بخوابم. لذا توافق میکنند که ایشان در کتابخانه بخوابد. در تمام آن مدّت میرحامد حسین در نهایت تقیّه رفتار و در حدّ اعلی برای آن عالم سنّی نوکری میکرد؛ به گونهای که حتی به بچّه آن عالم رسیدگی و او را بغل میکرد و از این قبیل کارها که افراد محترم حاضر به آن نمیشوند، منتها وقتی ایشان شبها برای استراحت به کتابخانه میرفت، آن کتاب را که مفصّل هم بوده، جزء جزء استنساخ میکرد. نجّار شیعهای در مدینه بود، او برای میرحامد حسین جعبهای ساخته بود تا ایشان اجزائی را که شبها استنساخ میکرد، در آن قرار دهد. میر حامد حسین هر جزء را که استنساخ میکرد، در آن جعبه قرار میداد. وقتی کتاب تمام شد، از صاحب خانه اجازه گرفت تا به خویشانش سر بزند و او هم اجازه داد. ایشان آن جعبه را برداشت و سوار کشتی شد. دریا طوفانی میشود و جعبه در آب میافتد. میرحامد حسین خودش را در دریا پرت میکند تا جعبه را بگیرد. جعبه را میگیرد و دیگران هم کمک میکنند و ایشان را نجات میدهند.
بعداً ایشان به عالم سنّی پیغام میدهد یا به نحوی آن عالم سنّی مطّلع میشود که آن شخص میرحامد حسین بوده و برای به دست آوردن نسخه نوکری میکرده است. عالم سنّی میخواهد میرحامد حسین را تعقیب کند، ولی راجه هندوستان که مرید میرحامد حسین بود، او را حفظ میکند.»
آن عالم بزرگوار نهایتا هجدهم صفر سال ۱۳۰۶، در سن شصت سالگی در شهر «لکهنو» چشم از جهان فرو بست و در حسینیه خود دفن شد.
انتهای پیام