به گزارش ایکنا، حجتالاسلام والمسلمین صادق گلستانی، عضو هیئت علمی مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی، شامگاه 30 آبان در نشست «فلسفه علوم انسانی و اجتماعی اسلامی از منظر علامه مصباح یزدی» که از سوی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی برگزار شد، گفت: علامه مصباح همانند فلاسفه صدرایی انسان اجتماعی را مدنی بالطبع میداند، یعنی انسان طوری آفریده شده که به سمت جامعه میرود. وی این سؤال را مطرح میکند که چرا خدا انسان را اینطور آفرید و پاسخ میدهد که غایات وجودی انسان در زیست اجتماعی محقق میشود. لذا عواطف و غریزه انسان را طوری قرار داد که وارد زیست اجتماعی شود. بنابراین اگر انسان قرار است به سعادت اخروی برسد، در کنش و واکنش با دیگران به آن دست مییابد.
وی اضافه کرد: از منظر علامه مصباح، اگر انسان اجتماعی و غایت او رسیدن به سعادت است، بدون نرمافزار که باورها و هنجارها و ارزشهاست محقق نخواهد شد و این نرمافزار براساس غایات وجودی باید چفت و بند شود. این نرمافزار باید در راستای تأمین نیازهای فطری انسان سازمان بگیرد. پس از منظر آیتالله مصباح، هنجارها، فرهنگ و ارزشها مطلق هستند و نسبی نیستند که در فرهنگهای مختلف تفاوت داشته باشند. پس وقتی نفسالامر مشترک انسانی داریم، امکان نقد اجتماعی هم معنا مییابد و میتوان کنش و ارزشهای اجتماعی را براساس این معیار نقد کرد. همچنین عقلانیت نقد اجتماعی از لوازم دیگر در اندیشه علامه مصباح است؛ یعنی افراد میتوانند کنش دیگران را نقد کنند، زیرا هر نوع خدشه در نرمافزار تنظیم مناسبات، انسان را در رسیدن به غایات وجودی ناکام میگذارد. پس عقلانیت نقد در مواجهه با رفتار دیگران توجیهپذیر است.
گلستانی گفت: آیا ارزشها در امتداد غایات وجودی هستند یا با پسند و عدم پسند اجتماعی نسبتسنجی میشوند؟ از منظر علامه، باید مقبولیت اجتماعی باشد، ولی برای کاهش فاصله مشروعیت و مقبولیت نه اینکه مقبولیت اجتماعی، محور قرار بگیرد، زیرا غایات وجودی معیار داوری و سنجش است. بنابراین محور نقد اجتماعی مشروعیت قوانین اجتماعی است و مقبولیت برای این است که بیشتر مورد پذیرش قرار بگیرد.
پژوهشگر و محقق حوزه علمیه اظهار کرد: وی معتقد است که نقد اجتماعی اصلاحگرایانه باید مبتنی بر انسانشناسی وحیانی باشد. او نقد اصلاحگرایانه و نه ساختارشکنانه را توصیه میکنند، یعنی میتوان نقد را متوجه ساختار اجتماعی و فرهنگی کنیم، ولی برای اصلاح و فربه کردن ارزشها و هنجارها، در غرب هم دو دوره اصلاحطلبی از قرن 16 تا 18 و به بعد وجود دارد که اولی ساختارشکنانه بود. البته آنها اصلاحات ساختارشکنانه را برای دیگران تعریف و توصیه میکنند ولی خودشان به دنبال اصلاحات غیرساختارشکنانه هستند.
وی تأکید کرد: از منظر علامه، نقد اجتماعی فقط متوجه قوانین رسمی نیست، بلکه همه کنشگران اجتماعی باید نسبت به اخلاق جامعه حساس بوده و امکان نقد داشته باشند. اخلاق انسان را به غایت وجودی میرساند. لذا در مورد رفتارهایی که قانون رسمی نیست، ولی جزء انسانیت انسان است، جامعه وظیفه دارد که بر آن نظارت و ارزیابی انتقادی کند. در این صورت دخالت در کار دیگران محسوب نمیشود و مواجهه با آن صرفاً وظیفه نهادهای رسمی نیست و همه مردم باید در برابر ارزشها حساس باشند؛ البته سکولاریسم به اخلاق و ارزشهای اجتماعی حساس نیست.
همچنین حجتالاسلام والمسلمین احمد تحیری، عضو هیئت علمی جامعه المصطفی، گفت: در حوزه معرفتشناسی دو رویکرد یعنی وجودشناختی و غایتشناختی داریم. در رویکرد غایتشناحتی، استقلال عقل انکار میشود و عقل بخشی از وجود انسان است که در تعامل با محیط تحقق مییابد. روش فلاسفه اسلامی در مباحث معرفتشناسی عمدتاً هستیشناسی است ولی علامه مصباح از معدود فلاسفهای است که در کنار رویکرد هستیشناختی به غایتشناحتی هم توجه کردند.
عضو هیئت علمی جامعه المصطفی افزود: علامه مصباح معرفت را در همه انواع، مجرد و غیرمادی میداند. لذا تبدل ماهوی را در معرفت نمیپذیرد ولی تبدل در موضوع را قبول دارند. ایشان معتقد بودند که عوامل تعینبخش معرفت، وراثت، سن، محیط اجتماعی، فطرت، عوامل غیبی و اراده و اختیار و عوامل محیطی است؛ او فطرت را دارای بیشترین تأثیر میداند و معتقد است که بقیه عوامل صرفاً در تعین ادراکات شخصی نقش دارند. در بحث درجه تعین این مسئله مورد توجه هست که میزان تعین اجتماعی معرفتها چقدر است؟ ایشان اجمالاً پذیرفته که آرا و نظرات افراد تابع شرایط محیط و ماخوذ از جو اجتماعی است ولی در مقام تفصیل، معارف را به دو دسته تقسیم کرده است؛ دستهای که هست و نیستهاست و از جامعه اخذ میشوند و دسته دوم علومی که متعلق آنها بایدها و نبایدهاست.
وی افزود: تقریبا عموم جامعهشناسان و روانشناسان و فلاسفه ذهن معتقدند که معارف تعین اجتماعی دارند ولی علامه مصباح معتقد است که علوم اعتباری دو دسته است، دسته اول مانند ارزشهای اخلاقی و حقوقی تابع سلیقه و قرارداد اجتماعی نیستند و حاکی از علیت و معلولیت هستند و شیوه تلقی آن شیوه تعلم حقایق نفس الامری است و یا متعلم خودش در بستر جامعه آن را مییابد. دسته دوم مانند خط و زبان ریشه در حقایق نفس الامری ندارند و صرفا جنبه ابزاری دارند و کارکرد آنها تنظیم حیات جمعی است؛ این دسته در تکامل شخصیت تأثیری ندارند و صرفاً تقلیدی هستند. علامه مصباح معتقد است که علوم و معارف نفس الامری و اعتباریات به لحاظ شکل و محتوا تحت تأثیر عوامل اجتماعی هستند. البته مصادیقی که ایشان در زمره اعتباریات دسته دوم برشمردهاند جای تأمل دارد و چهبسا قابل نقد است.
همچنین محسن لبخندق، عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق(ع)، گفت: برخی متفکران وقتی نظریهای را مطرح میکنند، مبادی فلسفی بحث را به صراحت اعلام نمیکنند؛ علامه طباطبایی ذیل مباحث جامعهشناسی در المیزان این طور عمل کرد، ولی علامه مصباح اشاراتی دارند. شهید مطهری هم با استفاده از ایدههای مرکزی علامه طباطبایی که عمدتا ناظر به مباحث اجتماعی است، تلاش کرد که همان ایدهها را در مفهومی به نام تاریخ بسط دهد. لذا در 4 جلد فلسفه تاریخ را نوشت.
لبخندق با اشاره به دیدگاه فلاسفه در مورد کمیت جمعیت، بیان کرد: این مقوله در بین متفکرین غرب و جهان اسلام سابقه دارد؛ مثلاً در غرب دورکیم مقوله جمعیت و کمیت را در تحلیل اجتماعی بااهمیت دانسته و زیمن هم رابطه دو فرد را مبنای تحلیل قرار داده و گفته است که اگر نفر سومی وارد این مقوله شود، تغییرات را تحلیل میکند. در میان متقدمین هم فارابی برای اولین بار به مقوله کمیت اشاره کرد. او که مسئلهاش سعادت انسان بود در توضیح کمال و نقص جامعه انسانی از این مقوله بهره برد و توضیح داد که اجتماع ناقص، فاقد حداقلی از جمعیت است و چون حداقل جمعیت را ندارد فاقد نصاب لازم برای رسیدن به سعادت است.
استاد دانشگاه امام صادق(ع) تصریح کرد: علامه طباطبایی هم بسان ملاصدرا و بوعلی معتقد است که عدد وجود خارجی ضعیفی دارد اما نظر علامه مصباح این است که عدد از جنس معقولات ثانوی فلسفی است. لذا بروز آن ذهنی و اتصافش خارجی است. به عبارتی ایشان معتقدند که عدد یک حقیقت صرفاً ذهنی است و وجود خارجی ندارد که در نقطه مقابل نظریه بوعلی و علامه طباطبایی است. جامعه از منظر ایشان امری ذهنی است که قابل اتصاف به عددهای خارجی است، یعنی جامعه حقیقتا وجود ندارد، بلکه از ترکیب انتزاعی ذهن به وجود میآید و خودبهخود خاصیت ندارد بلکه خاصیت آن ناشی از خواص اعداد و یکیکهاست.
لبخندق با بیان اینکه نظر علامه طباطبایی در تبیین و تحلیل جامعه ناتمام است و باید در ترکیب با سایر مبادی توضیح داده شود، گفت: مثلاً علامه طباطبایی بحث جامعه را به حقیقت انسانی مانند فرهنگ، آرمان و اندیشه گره میزنند و این برهان همان قدر که جامعه انسانی را ثابت میکند، جامعه سنگها و درختها را هم ثابت میکند. لذا جامعه را به مثابه امر انسانی اثبات نمیکند، ولی اگر بخواهیم آن را موضوع علم انسانی قرار دهیم، باید در کنار سایر مبادی، درباره مبدأ فلسفی بحث شود.
انتهای پیام