گروه حوزههای علميه: شهادت چون عين سعادت است، در ادعيهی ما ترغيب شده است كه نسبت به شهادت دعا كنيد! چون اين عين سعادت است. لذا معصومين(ع)، هم میبينيم كه در ادعيه، دعا نسبت به شهادت را مطرح كردهاند و هم در عمل دعوت به شهادت كردهاند.
به گزارش خبرگزاری قرآنی ايران (ايكنا)، آيتالله العظمی مجتبی تهرانی در چهارمين جلسه درس اخلاق و معارف اسلامی خود در رمضان سال جاری با موضوع دعا بيان كرد: بحث ما راجع به دعا بود و اينكه ماه مبارك رمضان، ماه تلاوت قرآن و دعا است و در آن به اين دو سفارش شده است. اين ماه از يك طرف ماه بازگو كردن سخنان رب است، سخنانیكه از مصدر وحی نازل شده و از طرف ديگر هم ماه راز و نياز عبد با رب خود است تا بنده از او درخواست كند.
وی ادامه داد: در باب دعا، مسئله اين است كه دعای او چه نسبت به خودش و چه نسبت به غير، چه معنوی و چه مادی، بايد دعای خير باشد؛ يعنی يا دفع ضرر كند و يا جلب منفعت، امّا «نعوذبالله»! درخواست ضرر كردن از خدا، چه برای غير و چه برای خودش درست نيست.عرض كردم بنده از اينكه درخواست و دعا كند و از خدا بخواهد كه ضرری به غير برسد نهی شده است. غرض از «غيری» كه میگويم مؤمنين است. اينجا اشاره به دعای مؤمن نسبت به خود و مؤمن يا مؤمنۀ ديگر است.
اين مرجع تقليد تصريح كرد: بحث مشرك و كافر جدا است و اين را بعداً بحث خواهم كرد؛ يعنی اينكه انسان مشرك يا كافر را لعن يا نفرين كند بحث جدايی دارد. جلسه گذشته اين را گفتم تا يك وقت اينها را با هم خلط نكنيد. يك عده ممكن است در اثر كمبود اطلاعاتشان اينها را با هم اشتباه كنند!
آيتالله تهرانی بيان كرد: و اما نسبت به خود؛ چون، ديگر اين به طريق اولی است. در اين باب دو دسته روايت داريم. يك دسته از روايات، به طور مطلق میگويند و به تعبير من اين روايات علتی نياورده و تعليلی در آنها وجود ندارد. روايت میگويد: از خدا، برای خودت، درخواست مرگ نكن! اين بالاترين ضرر است كه بگويم: خدايا! مرگم را برسان!
وی عنوان كرد: البته اين دعا يك وقت جنبه تعارفی دارد، كه به آن كاری نداريم. در اين جنبه اراده جدیای نيست. در چنين افرادی اراده استعمالی وجود دارد، اينها هيچوقت حاضر به مرگ نيستند. میگويد: خدايا! مرگم بده؛ امّا اراده جدّی ندارد، ما به اينها كاری نداريم. آنهايی كه ارادهی جدّی دارند را مطرح میكنم. «رُوِیَ عن رَسوُلِالله(ص) قال: لا یَتَمَنَیَنَّ أَحَدُكُمُ المَوتَ لِضُرٍّ نَزَلَ بِه»، حضرت فرمودند: هيچگاه احدی از شما برای ضرر، حادثه و گرفتاریای كه، «نَزَلَ بِه»، بهسوی او فرود آمده درخواست و تمنا و آرزوی مرگ نكند!
اين استاد اخلاق تصريح كرد: وقتی در شدت گرفتاری قرار گرفتهای، خيال میكنی كه همه راهها بهسوی تو مسدود است. اين به خاطر آن است كه تو خودت محدود هستی، لذا خيال میكنی راهها مسدود است. در حالی كه اينطور نيست. وقتی به بالا رو كنی و سراغ آن موجودی كه محدود نيست و لايتناهی است بروی، خواهی ديد كه هيچ راهی برای او مسدود نيست. بهخصوص آن هم در شبهای ماه مبارك رمضان كه گفتم همهی حجابها برطرف شده است. دقت كنيد! اين روايت از پيغمبراكرم است كه میگويد: وقتی گرفتار شدی و ضرری متوجه تو شد، عصبانی نشو تا اينكه بگويی: خدايا! مرگم را برسان! اصلاً و ابداً چنين چيزی نگو! برو به خدا بگو: خدايا! گره را باز كن!
وی ادامه داد: چند جلسه گذشته وعده كرده بودم كه در اين باب وارد میشوم. چهارده تا روايت ديدم. ولی نمیتوانم همه را مطرح كنم. در دسته دوم از روايات تعليل وارد شده؛ يعنی بيان كننده علت اين است كه ما میگوييم، از خدا طلب مرگ نكن، ولو اينكه در فشار هم قرار گرفتی. در اينجا به چند روايت اشاره میكنم؛ هر چه همه را بازگشت به يك چيز میكند. از پيغمبراكرم است كه دارد: «رُوِیَ عَن رَسوُلِالله(ص) لاَ یَتَمَنَّیَنَّ أَحَدٌ مِنْكُمُ الْمَوْتَ إِمَّا مُحْسِنًا فَلَعَلَّهُ أَنْ یَزْدَادَ خَیْرًا وَ إِمَّا مُسِيئًا فَلَعَلَّهُ أَنْ یَسْتَعْتِبَ»، هيچكدام از شما درخواست و آرزوی مرگ نكند، چرا؟ چون يا از افراد نيكوكار محسوب میشود و چون آدم نيكوكاری است اگر در اينجا بماند، مرتباً كار نيك میكند و بر نيكیهايش افزوده میشود. پس چرا بميرد؟ نيكی كند، خوبی كند، تا به خوبیهای خود اضافه كند، «وَ إِمَّا مُسِيئًا فَلَعَلَّهُ أَنْ یَسْتَعْتِبَ»، نعوذبالله! و اگر از كسانی كه نيكی كردن ملكهاش باشد نيست و به اصطلاح بدكاره و گناهكار است، در اينجا يك احتمال وجود دارد كه اگر بماند میتواند توبه كند و برگردد. در روايتی كه از پيغمبراكرم بود چند حالت را بيان فرمودند و يكی هم همين بود.
آيتالله تهرانی عنوان كرد: روايت ديگری از پيغمبراكرم است كه: «لا تَمَنَّوُا المَوتَ فَاِنَّهُ یَقطَعُ العَمَلَ وَ لا یُرَدُّ الرَّجُلَ فَیَستَعتِبُ»، نگاه كنيد! حضرت اينجا علت را چيز ديگری بيان میكنند، البته با آن همسو است، اما به بيان ديگر. حضرت میفرمايد: هيچكدام از شماها آرزو و تقاضای مرگ نكنيد، چرا؟ چون اگر بميری، ديگر نمیتوانی كاری انجام دهی، «فَاِنَّهُ یَقطَعُ العَمَل»، تمام شد، «وَ لا یُرَدُّ الرَّجُل»، و بازگشتی هم نيست، «فَیَستَعتِب»، میخواهی برگردی و جبران كنی، اما ديگر راه بازگشت بسته شده است. اين همان است كه در آيه قرآن هم آمده است كه وقتی هنگام مرگ میرسد و حُجب كنار میرود، ملكات و اعمال خود را كه نگاه میكند به وحشت میافتد، «رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً فيما تَرَكْتُ». آنجا آرزوی بازگشت به دنيا میكند. به خدا میگويد: خدايا! «رَبِّ ارْجِعُونِ»، من را به دنيا برگردان. شايد عمل صالح انجام دهم. اما جواب چه میآيد؟ «كَلّا»، راه بازگشتی نيست. اين همان است كه در اينجا میفرمايد.
اين مرجع تقليد بيان كرد: چه آرزويی میكنی؟ درصدد اين باش كه خودت را اصلاح كنی! در روايت ديگری از پيغمبراكرم(ص) است اينها غالباً از پيغمبر است. «لا تَمَنَّ المَوتَ فَاِنَّ هَولَ المُطَّلَع شَديد وَ إِنَّ مِنَ السَعادَۀ أَن یَطوُلَ عُمرُ العَبد وَ یَرزُقَهُ الله اَلإنابَه»،تقاضای مرگ نكنيد، چرا؟ صحنهی قيامت سخت وحشتناك است، «فَاِنَّ هَولَ المُطَّلَع شَديد»، از سعادتِ شخص است، يعنی از سعادتمندی عبد است كه طول عمر پيدا كند، برای اينكه موفق بشود خداوند انابه را روزی او گرداند؛ يعنی رو بهسوی خدا كردن را نصيبش كند.
اين استاد اخلاق تصريح كرد: من فكر میكنم كه حضرات ائمه در بعضی از روايات طرفهای سؤالكننده را برنداز هم میكردند و اين جملات را میگفتند. هر كدام از بيانات بهگونهای حساب شده است و هر كدام با بيانی ديگر و علت را در قالب ديگری ريخته است. «لا یَتَمَنَّ اَحَدُكُم المَوت فَإِنَّهُ لا یَدری ما قَدَّم لِنَفسی»،هيچكدام از شما درخواست مرگ نكند، چرا؟ چون نمیدانی كه چه چيزی جلوتر برای خودت را پيش فرستادی! هيزم جهنم فرستادی، يا نهالهای زيبا برای بهشت؟ كداميك از اينها است؟
وی ادامه داد: در يك روايت دارد: «لا تَمَنَّ المَوت فَإِن كُنتَ مِن أَهلِ الجَنَّۀ فَالبَقاءُ خَيرٌ لَك وَ إِن كُنتَ مِن اَهلِ النّار فَما یُعجِلُكَ إِلَيها»،چرا درخواست مرگ میكنی؟ اگر اهل بهشت باشی بمانی بهتر است، چرا؟ چون كارهای بهشتساز بيشتر انجام میدهی؛ اما اگر اهل آتش باشی، چرا برای رفتن به جهنم شتاب میكنی؟ حالا اگر جهنمی باشی مقداری ديرتر بروی بهتر نيست؟ نگاه كنيد! با هركسی يك طور صحبت میكنند.
آيتالله تهرانی ابراز كرد: روزی كسی خدمت امامصادق(ع) آمد، «جَاءَ رَجُلٌ إِلَى الصَّادِقِ (ع) فَقَالَ قَدْ سَئِمْتُ الدُّنْیَا»، و گفت: از اين دنيا خسته شدم، «فَأَتَمَنَّى عَلَى اللَّهِ الْمَوْتَ»، جنابعالی برای من از خدا درخواستِ مرگ بكنيد! «فَقَالَ (ع) تَمَنَّ الْحَیَاةَ لِتُطِيعَ لَا لِتَعْصِیَ»، حضرت فرمودند: برو و از خدا عمر بخواه كه اطاعت خدا كنی، نه اينكه او را معصيت كنی، «فَلَأَنْ تَعِيشَ فَتُطِيعَ خَیْرٌ لَكَ مِنْ أَنْ تَمُوتَ»، تو اگر بمانی و اطاعتِ خدا كنی برای تو بهتر است، تا اينكه بميری، «فَلَا تَعْصِیَ وَ لَا تُطِيع»، چون وقتی مُردی، نه اطاعتی وجود دارد و نه عصيانی. هيچكدام نيست! اين خوب است يا اينكه بمانی و اطاعت خدا كنی؟ شكی نيست ماندن و اطاعت خدا كردن بهتر است!
اين استاد اخلاق اظهار كرد: موسی بنجعفر(ع) شنيد كه شخصی از خدا تقاضای مرگ میكند، «سَمِعَ مُوسَى(ع) رَجُلًا یَتَمَنَّى الْمَوْتَ فَقَالَ لَهُ هَلْ بَیْنَكَ وَ بَیْنَ اللَّهِ قَرَابَةٌ یُحَامِيكَ لَهَا؟»، حضرت فرمودند: بين تو و خدا خويشاوندیای وجود دارد تا از تو پشتيبانی كند؟ «قَالَ لَا»، گفت: نه! قوم و خويشی با خدا ندارم، «قَالَ فَهَلْ لَكَ حَسَنَاتٌ قَدَّمْتَهَا تَزِيدُ عَلَى سَیِّئَاتِكَ؟»، آيا حسناتی داری كه پيش فرستاده باشی تا بر گناهانت غلبه كنند؟ «قَالَ لَا» گفت: نه! ندارم، «قَالَ فَأَنْتَ إِذاً تَتَمَنَّى هَلَاكَ الْأَبَدِ»، حضرت فرمود: پس تو هلاكت ابدی از خدا میخواهی. آدم عاقل كه اينطوری نمیكند!
وی ادامه داد: من اين روايت را مطرح كرده و دستهبندی نمودم. در علتها هم علت تكراری نياوردم، چنانچه هر كدام از آنها يك تعبير و يك قالب جدا داشت. اما تمام اينها در يك چيز مشترك هستند؛ حتی آنهايی هم كه نسبت به غير باشد، همينطور است كه همه با هم همسو هستند و آن اين اصلی است كه عرض میكنم؛ ائمه میخواهند افراد را بهسوی سعادت بكِشند. آيا شما غير از اين را میفهميد؟ نه! واقعاً همين است كه میخواهند بندگان را بهسوی سعادت و رحمت خدا بكِشند. اين جذب است، جذب بهسوی سعادت و رحمت. نمیخواهند آنها رویگردان شوند. میخواهند جلوی رویگردانی اينها را بگيرند. توجه كنيد! آنها در يك چيز مشتركاند و آن اصل جذب بهسوی رحمت خدا و سعادت ابدی است. آنها دنبال اين هستند. ائمّه هيچكس را نمیخواهند مأيوس و رد كنند. يك جا نمیبينيم كه اينطور باشد.
آيتالله تهرانی عنوان كرد: اين بحثهايی كه میكنم، تقريباً بحثهای ريشهداری است و كمتر كسی هم به اين سبك بحث كرده است. اما توجه داشته باشيد كه اينجا با جايیكه «تقاضای شهادت» میكنند، اشتباه نشود! بين اين دو فرق بگذاريد! كما اينكه در قبل، در بحث لعن و نفرين، گفتم كه اين بحث راجع نبايد به مؤمن و مشرك و كافر خلط شود. مشرك و كافر را قرآن هم لعن كرده، آن ربطی به اينها ندارد، اينها را با هم خلط نكنيد!
وی ادامه داد: شما در دعاها ببينيد! اين را به ما آموختهاند كه شما تقاضای شهادت كنيد! اين هم مرگ است، اما مرگ فیسبيلالله. بگذاريد از ماه رمضان بگويم. در دعاهای شبهای ماه رمضان اين را میخوانيد: «وَ لَیْلَةَ الْقَدْرِ وَ حَجَ بَیْتِكَ الْحَرَامِ وَ قَتْلًا فِی سَبِيلِكَ فَوَفِّقْ لَنَا»، اين دعای ماه رمضان است كه در هر شب میخوانيم. اين را به عنوان نمونه گفتم كه در دسترس ما است. تقاضا میكند: «قَتلاً فی سَبيلِكَ فَوَفِّق لَنا»، اين موت عين سعادت است؛ يعنی چه؟ يعنی شهادت عين سعادت است.
اين مرجع تقليد تصريح كرد: لذا چون عين سعادت است، در ادعيهی ما ترغيب شده است كه نسبت به شهادت دعا كنيد! چون اين عين سعادت است. لذا معصومين(ع)، هم میبينيم كه در ادعيه، دعا نسبت به شهادت را مطرح كردهاند و هم در عمل دعوت به شهادت كردهاند. از اين طرف در ادعيه دعا نسبت به شهادت را بيان كردهاند و هم در نسبت به دعوت، دعوت كردنِ مردم به شهادت را گفتهاند.
وی ادامه داد: البته بگويم كه اين كار، كارِ هميشگی حضرت در حركتش از مكه بهسوی كربلا بود؛ يعنی دعوت به شهادت و از هيچكس هم پنهان نمیكرد. میگويند: همين كه وارد كربلا شد به شخصی در كوفه نامه نوشت: «مِنَ الحُسين ابنِ عَلی مِنَ الرَّجُلِ الفَقيه حَبيب ابنِ مَظاهِرِ الاَسَدی»، و اما بعد، «فَاِنّا قَد نَزلنا كَربَلا وَاَنتَ تَعلَم قِرابَتَنا مِن رَسوُلِ الله فَاِن اَرَدتَ نُصرَتَنا فَقدِم اِلَينا عاجِلا»، از حسين به حبيب. حبيب! ما وارد كربلا شديم. تو هم قرابت ما با پيغمبر را میدانی و جايگاه ما را خوب میشناسی، اگر میخواهی ما را ياری كنی، دعوتت میكنم، «فَاقدِم اِلَينا عاجِلاً»، سريع خودت را برسان و الا عقب میمانی. او را دعوت به شهادت میكند. هم با زبان دعوت میكرد و هم با نوشته.
اين استاد اخلاق بيان كرد: نامه به دست حبيب رسيد. میگويند: موقعی بود كه اين پيرزن و پيرمرد چاشت میخوردند. در زدند. رفت و يك مقدار در برگشت تأمل كرد. همسرش گفت: چه شده؟ چه خبر است؟ گفت: هيچ. حسين به كربلا آمده. نامهای به من نوشته كه: بيا و من را كمك كن! از همسرش هم تقيه میكرد، كه نكند بفهمد و مانع او بشود. گفت: میدانی من كه ديگر پير شدم و نمیتوانم كرّ و فرّی كنم. شروع كرد به عذر آوردن. همسرش به او رو كرد و گفت: يعنی تو نمیروی؟ سری بلند كرد و گفت: يااباعبدالله! ای كاش من مرد بودم؛ به كربلا میآمدم. حبيب به همسرش رو كرد و گفت: يك كربلايی بروم تا رو سفيدت كنم! از جا حركت كرد. از خانه خارج شد. به بازار كوفه آمد. ديد شمشيرها و نيزهها را تيز و آماده میكنند تا به جنگ حسين (ع) بروند. به دوست قديمیاش مسلم بن عوسجه برخورد كرد. گفت: میدانی كه حسين به كربلا آمده؟ من میخواهم بروم. آيا تو میآيی؟ گفت: بيا با هم برويم!
وی ادامه داد: اين دو با هم آمدند. نزديك كربلا رسيدند. اصحاب حسين (ع) میديدند كه هر روز هزار هزار لشگر از كوفه میآيد و به سمت خيمهی عمر سعد میرود، اما سمت خيام حسين(ع) هيچكس نمیآيد. امّا امروز چه شده كه دو تا پيرمرد به سمت خيمهها میآيند. در خيام حسين(ع) ولوله افتاد. خانمها و بیبیها خوشحال شدند. دو پيرمرد برای ياری حسين(ع) میآيند. خانم زينب(س) سؤال كرد: اينها چه كسانی هستند؟ گفتند: حبيب بن مظاهر. گفت: سلام من را به حبيب برسانيد. ببين چه میگذرد به زينب(س). به حبيب گفتند: حبيب! دختر علی(ع)، به تو سلام رساند. میگويند: حبيب دست برد و خاكهای كربلا را روی فرق خود ريخت. گفت: من كه باشم دختر امير عرب به من سلام كند.