گروه انديشه: اباعبداللهالحسين(ع) روز هشتم محرمالحرام در ديدار با عمربن سعد، فرمودند: تو را چه میشود؟ خداوند جانت را در بسترت بگيرد و تو را در قيامت نيامرزد. به خدا سوگند! من میدانم كه از گندم ری نخواهی خورد.
![]() |
حجتالاسلام وحيد قنبریراد، مدرس حوزه علميه سيد زنجان در گفتوگو با خبرگزاری قرآنی ايران(ايكنا) شعبه زنجان، در ارتباط با رويدادهای روز هشتم محرمالحرام سال 61 هجری، ابراز كرد: در اين روز امامحسين(ع) و اصحابش از تشنگی سخت آزردهخاطر شده بودند؛ بنابراين امام(ع) نيزهای برداشتند و در پشت خيمهها به فاصله 9 گام به طرف قبله، زمين را كندند. آبی گوارا بيرون آمد و همه نوشيدند و مشكها را پر كردند، سپس آن آب ناپديد شد و ديگر نشانی از آن ديده نشد.
وی افزود: هنگامیكه خبر اين ماجرا به عبيداللهبن زياد رسيد، پيكی نزد عمربن سعد فرستاد كه: به من خبر رساندهاند كه حسين چاه میكند و آب بدست میآورد. به محض رسيدن اين نامه به تو بيش از پيش مراقبت كن كه دست آنها به آب نرسد و تا میتوانی كار را بر حسين(ع) و يارانش سخت بگير. عمربن سعد در اينجا نهايت سختگيری را به امام و اهل بيت(ع) بيشتر كرد.
اين پژوهشگر مسائل دينی تصريح كرد: از ديگر وقايع اين روز آن است كه «يزيدبن حصين حمدانی»، از ياران امام حسين(ع)، از ايشان اجازه گرفت تا با عمربن سعد درخصوص محاصره خيمهها و بستن آب بر روی فرزندان پيامبر اكرم(ص) گفتوگو كند.
حجتالاسلام قنبریراد متذكر شد: حضرت اجازه دادند و او بدون آنكه سلام كند بر عمربن سعد وارد شد؛ عمربن سعد گفت: ای مرد حمدانی! چه چيز تو را از سلام كردن به من بازداشته است؟ مگر من مسلمان نيستم؟ حمدانی گفت: اگر تو خود را مسلمان میپنداری، پس چرا بر عترت پيامبر اكرم (ص) شوريده و تصميم به كشتن آنها گرفتهای و آب فرات را كه حتی حيوانات اين وادی از آن مینوشند از آنان مضايقه كردهای؟
وی اظهار كرد: ابنسعد سر به زير انداخت و گفت: ای حمدانی! من میدانم كه آزار دادن به اين خاندان حرام است، من در لحظات حسّاسی قرار گرفتهام و نمیدانم بايد چه كنم؛ آيا حكومت ری را رها كنم، حكومتی كه در اشتياقش میسوزم، و يا دستانم به خون حسين آلوده گردد؟ در حالیكه میدانم كيفر اين كار، آتش است. ای مرد حمدانی! حكومت ری به منزله نور چشمان من است و من در خود نمیبينم كه بتوانم از آن گذشت كنم.
اين مدرس حوزه علميه سيد زنجان عنوان كرد: يزيدبن حصين حمدانی بازگشت و ماجرا را به عرض امام(ع) رساند و گفت: عمربن سعد حاضر شده است شما را در برابر حكومت ری به قتل برساند.
وی با اشاره به اينكه در روز هشتم محرم، امام حسين(ع) مردی از ياران خود بنام «عمروبن قرظه انصاری» را نزد ابنسعد فرستادند و از او خواستند تا شب هنگام در فاصله دو سپاه با هم ملاقاتی داشته باشند، يادآور شد: شب هنگام امام (ع) با 20 نفر و عمربن سعد با 20 نفر در محل موعود حاضر شدند. امام حسين(ع) به همراهان خود دستور دادند تا بازگردند و فقط برادر خود «عباسبن علی» و فرزند رشيدشان «علیاكبر» را نزد خود نگاه داشتند. عمربن سعد نيز فرزند خود «حفص» و غلامش را نگه داشت و بقيه را مرخص كرد.
وی تصريح كرد: در اين ملاقات عمربن سعد هر بار در برابر سؤال امام(ع) كه فرمودند: آيا میخواهی با من مقاتله كنی؟ عذری آورد. يكبار گفت: میترسم خانهام را خراب كنند! امام(ع) فرمودند: من خانهات را میسازم. ابنسعد گفت: میترسم اموال و املاكم را بگيرند! ايشان عرض كردند: من بهتر از آن را به تو خواهم داد، از اموالی كه در حجاز دارم. عمربن سعد گفت: من در كوفه بر جان افراد خانوادهام از خشم ابنزياد بيمناكم و میترسم آنها را از دم شمشير بگذراند.
حجتالاسلام قنبریراد گفت: حضرت هنگامیكه مشاهده كردند عمربن سعد از تصميم خود باز نمیگردد، از جای برخاستند و در حالیكه میفرمودند: تو را چه میشود؟ خداوند جانت را در بسترت بگيرد و تو را در قيامت نيامرزد. به خدا سوگند! من میدانم كه از گندم ری نخواهی خورد! ابن سعد با تمسخر گفت: جو ما را بس است.
اين پژوهشگر مسائل دينی در پايان خاطرنشان كرد: پس از اين ماجرا، عمربن سعد نامهای به عبيدالله نوشت و ضمن آن پيشنهاد كرد كه حسين(ع) را رها كنند؛ چرا كه خودش گفته است كه يا به حجاز برمیگردم يا به مملكت ديگری میروم. عبيدالله در حضور ياران خود نامه ابنسعد را خواند، «شمربن ذیالجوشن» سخت برآشفت و نگذاشت عبيدالله با پيشنهاد عمربن سعد موافقت كنند.