جوانب تحول در علوم انسانی/ غنای مبانی معرفتی و کمبودها در زمینه‌های غیرمعرفتی
کد خبر: 1310691
تاریخ انتشار : ۱۳ آبان ۱۳۹۲ - ۱۰:۰۷
یک پژوهشگر جامعه‌شناسی اسلامی تشریح کرد:

جوانب تحول در علوم انسانی/ غنای مبانی معرفتی و کمبودها در زمینه‌های غیرمعرفتی

گروه اندیشه: ما به دلیل برخورداری از ظرفیت‌های غنی فلسفی، عرفانی و کلامی در بخش مبانی معرفتی علوم انسانی مشکل کمتری داریم اما در خصوص بستر اجتماعی، اقتصادی و سیاسی موانع بیشتری وجود دارد و عوامل مؤثر در این بخش مشکلاتی را برای تحول ایجاد کرده‌اند.

قاسم ابراهیمی‌پور‌، پژوهشگر جامعه‌شناسی اسلامی جامعة المصطفی(ص) العالیمه در گفت‌وگو با خبرگزاری بین‌المللی قرآن (ایکنا)، به بیان نکاتی در باب تحول در علوم انسانی و جوانب آن پرداخت و با تأکید بر این نکته که ما حق نداریم با عینک مدرن به ذخیره علمی خود بنگریم، بیان کرد: نباید این‌گونه اندیشید که ما هیچ چیز نداریم و باید از صفر شروع کنیم؛ چرا که تاریخ هزارساله علم در کشور ما بسیار غنی و عظیم است و با رجوع به این منابع و بازتولید و بازخوانی آن‌ها می‌توانیم به ایجاد تحول و تولید علمی سرعت ببخشیم.
 
مقصود از تحول در علوم انسانی با توجه به تعریف و روش این علوم
ابرهیمی‌پور در پاسخ به این پرسش که تحول در علوم انسانی، ناظر به تعریف و روش این علوم، چگونه طرح و معنا می‌شود، گفت: اولین اندیشمندی که اصطلاح علم الانسان را به کار برد فارابی است. وی انسان را حیوان مدنی می‌نامد و معتقد است که به دلیل وجه تمایز انسان از سایر حیوانات که همان مدنیت اوست، علم جدید و مستقلی برای مطالعه انسان لازم است که وی آن علم را علم الانسان یا علم مدنی نامید. علوم انسانی، در مقابل علوم نظری، علومی است که قوام موضوع آن منوط به اراده و آگاهی انسان است.
وی همچنین با بیان این که روش در این علوم نیز بسته به موضوع، هدف و نوع نظریه، می‌تواند قیاس تجربی، قیاس عقلی، شهودی و یا نقلی باشد، عنوان کرد: با نظر به آن تعریف و چارچوب روشی علوم انسانی، تحول به معنای اتخاذ مبانی از فلسفه اسلامی و نظریه‌پردازی بر اساس این مبانی و با استفاده از روش‌های متناسب با هر یک از علوم، در راستای حل مسائل علمی و اجتماعی است.
 
نحوه تعامل یک جریان تحول‌خواهانه در علوم انسانی با علوم انسانی موجود
این پژوهشگر حوزه جامعه‌شناسی اسلامی در مورد نحوه تعامل یک جریان تحول‌خواهانه در علوم انسانی با علوم انسانی موجود و جهانی، بیان کرد: علوم انسانی اهداف و سطوح متفاوتی دارد. یک سطح از این علوم کاملاً فرهنگی است و به هیچ وجه جهانی و قابل تعمیم نیست و آن سطحی است که به فهم و تفسیر جوامع و فرهنگ‌ها می‌پردازد. اما سطح دیگری که مربوط به ابعاد تبیینی، انتقادی، هنجاری و آرمانی است، می‌تواند جهانی باشد.
وی افزود: در تحول علوم انسانی، ساختمان علم بر مبنای دینی از نو بنا می‌شود و هر چند ناظر به علوم انسانی موجود است و شباهت‌های فراوانی هم وجود دارد، اما تفاوت‌های جدی نیز وجود خواهد داشت.
 
سهم هر کدام از جنبه‌های علمی و اجتماعی در دغدغه تحول در علوم انسانی
ابراهیمی‌پور در بخش دیگری از این گفت‌وگو در مورد دغدغه‌های اصلی جریان تحول در علوم انسانی و سهم هر کدام از جنبه‌های علمی و اجتماعی در این دغدغه، بیان کرد: دغدغه اصلی ما حل مسائل اجتماعی و بهبود وضعیت زندگی مردم است؛ اصلاً علم انسانی هدفش همین است. علم انسانی باید مسائل اجتماعی را حتی قبل از تحقق اجتماعی آن پیش‌بینی کند و بشناسد و برای حل آن طرح داشته باشد و دانشمند علوم انسانی نقش طبیبی را دارد که بیماری‌های جامعه را تشخیص می‌دهد و برای آن درمان ارائه می‌دهد. اما علوم انسانی رایج، بومی نیست و در حین حل مسائل ما مسائل فراوان دیگری را به دنبال می‌آورد و به عبارت دیگر خود این علوم نیز بیمارند و نیازمند جراحی و مداوا. پس نقطه آغاز ماهیت اجتماعی دارد، اما به دنبال آن، مسائل علمی و تحول علمی نیز مطرح می‌شود.
 
رابطه عوامل اجتماعی و دانش
این مدرس پژوهشکده باقرالعلوم(ع) در مورد تأثیر و تأثر عناصر و عوامل اجتماعی و دانش اظهار کرد: رابطه عوامل اجتماعی و علم از دو حیث قابل طرح است؛ یکی رابطه بیرونی است؛ به این معنی که عوامل اجتماعی می‌تواند مانع شکل‌گیری، آموزش یا رشد و نمو علم یا بخشی از آن بشود. می‌تواند مانع از ورود علومی به جامعه شود یا می‌تواند با آغوش باز پذیرای علوم باشد. این‌‌که فرهنگ ما کدام دست از علوم را پذیراست و کدام دسته از علوم را بر نمی‌تابد یا این سیاست ما به کدام دسته از علوم توجه بیشتری می‌کند و این که اقتصاد ما به کدام دسته از علوم فرصت بروز و ظهور بیشتری می‌دهد، همگی در این رابطه قرار دارند.
وی در مورد رابطه دیگری که میان عوامل اجتماعی و علم قابل تصور است، گفت: بر اساس رابطه درونی این دو، عوامل اجتماعی نمی‌تواند بر ماهیت علم تأثیر داشته باشد، زیرا علم فرااجتماعی و نفس‌الامری است؛ اما مبانی معرفتی که در اجتماع وجود دارد، موجب جهت‌دهی به علوم می‌شود. بنابراین اگر نگاه موجود در جامعه علمی به جهان، انسان و معرفت سکولار باشد، علم سکولار شکل می‌گیرد و اگر این نگاه دینی باشد، علم دینی شکل می‌گیرد.
 
غنای مبانی معرفتی و کمبودها در زمینه‌های غیرمعرفتی
این پژوهشگر حوزه جامعه‌شناسی اسلامی در مورد سایر عوامل، از تلاش‌‌ها و نبوغ محققان گرفته تا برگزاری همایش‌ها، نیز بیان کرد: نظریه‌های علمی مبتنی بر مبانی معرفتی و غیرمعرفتی موجود در جامعه هستند و در چنین شرایطی، شخصیت نظریه‌پرداز و میزان تلاش و نبوغ وی در کنار بستر اجتماعی و فرهنگی، ظرفیت‌های اقتصادی، سیاسی و آموزشی مبانی غیرمعرفتی نظریه‌ را تشکیل می‌دهند و نگاه به جهان، انسان و معرفت، مبانی معرفتی نظریه را تأمین می‌کنند. بنابراین همه این امور در تحقق نظریه‌های علمی و تحول آن دخالت دارند.
وی افزود: به نظر می‌رسد در جامعه ما به دلیل برخورداری از ظرفیت‌های غنی فلسفی، عرفانی و کلامی در بخش مبانی معرفتی مشکل کمتری وجود داشته باشد، اما در خصوص بستر اجتماعی، اقتصادی و سیاسی موانع بیشتری وجود دارد. جامعه علمی کشور و فضای فکری حاکم بر آن، مدیران تصمیم‌گیر، بودجه پژوهش و نحوه توزیع و تخصیص آن همگی عواملی هستند که مشکلاتی را برای تحول ایجاد کرده‌اند. 
captcha