یک روز مانده به آغاز محرم، صبح روز 13 آبان، معراج شهدا، میزبان شهید محمد منتظری بود، شهیدی که بعد از 29 سال به آغوش خانواده بازگشته است و نشانهایی از شهدای کربلا دارد. به نشان سید و سالار شهیدان سر ندارد و به نشان از ساقی کربلا دست راستش از بدن جدا شده است.
وارد سالن معراج شهدا که میشوم، با 31 شهید گلگون کفن که قرار است به موطن خود بازگردند مواجه میشوم. زیارت آنها برایم همچون واجبات است و قلم بر دست بر تابوت هر شهید ذکری حک میکنم، باشد که شفیع ما در روز قیامت باشند.
در میان جمع راضیه منتظری، خواهر شهید را پیدا میکنم و حس و حالش را جویا میشوم. خود را به معراج شهدا رسانده و تا وقت هست و برادرش را نیاوردهاند، با برادران دیگرش که در معراج شهدا قرار گرفتهاند، وداع میکند. میگوید این شهیدان اینجا گمنام و غریب هستند و باید به فکر آنها نیز باشیم.
وی اظهار کرد: به همراه پدر و خانوادهام هفته پیش به مشهد و زیارت امام رضا(ع) رفته بودیم. شهدای ترور سراوان را تشییع میکردند و ما در آن مراسم شرکت کردیم، پدر آنجا بسیار گریست و من خیلی دلم سوخت. از خدا خواستم نا نور چشم پدرم به او بازگردد و او بار دیگر فرزندش را ملاقات کند.
راضیه منتظری گفت: این شهدا اگر نباشند زندگی معنا پیدا نمیکند و ما هرچه داریم از وجود آقا امام زمان(عج) است. شهید دو سال از من کوچکتر بود و بسیار به دین و معارف دینی اعتقاد داشت و با آگاهی کامل مسیرش را انتخاب کرده بود.
وی افزود: خواسته قلبی شهید این بود که به صورت گمنام دفن شود، چون نمیخواست برای خانواده و همسایگان مشکل و زحمت ایجاد شود، اما این خواست امام حسین(ع) بود که وی پیدا شد و همزمان با آمدن ماه امام حسین(ع) و اهل بیتش(ع) شهید منتظری نیز بازگشت.
زینب بایه، یکی دیگر از اقوام شهید محمد منتظری است، از سفرش به مشهد و زیارت امام رئوف گفت؛ به همراه برادر و مادر به زیارت رفته بودیم که برادرم را برای شناسایی به معراج شهدا دعوت کردند.
وی ادامه داد: باورم نمیشد بعد از این همه سال مجددا بتوانم شهید را ببینم. برادرم گفت حال که از زیارت مشهد آمدهای میخواهم دوباره تو را به زیارت ببرم. گفتم زیارت چه کسی؟ گفت «شهید منتظری». اشک شوق در چشمانم جمع شده بود و حال خود را نمیدانستم.
بایه اظهار کرد: نشان دادن فیلمها و خاطرات شهدا برای جوانان بسیار مؤثر است. شهدا جان جامعه هستند و با حضورشان طراوت و شادابی به جامعه هدیه میکنند.
وی ابراز کرد: توصیه شهید منتظری به ما این بود که پشتیبان ولایت فقیه باشیم و راه شهدا و امام(ره) را ادامه دهیم.
اندک اندک جمع مستان میرسند. خواهرزادهها و برادرزادههای جوان شهید نیز میرسند و همه مشتاقانه منتظر تحویل گرفتن پیکر پاک شهید هستند.
پدر و مادر شهید دیرتر از همه میرسند. از دیار مازندران به اینجا خود را رساندهاند. اهالی رسانه گرد پدر و مادر را میگیرند و آنها با صلوات بر محمد و آل محمد(ص) فضا را معطر میکنند. آنها که خود پرورشدهنده شهدا هستند، میدانند که تنها یاد اهل بیت(ع) است که انسان را به مأوای اصلیش میرساند.
حال و هوای خوشی اینجا حاکم است و خانواده شهید محمد منتظری 31 شهید دیگر را همچون فرزند خویش در آغوش گرفتهاند. گویی اینان آشنایان قدیمیاند که از دیرباز میشناسند در گوششان نجوا میکنند که شما غریب نیستید.
مجلس با مداحی ادامه پیدا می کند و در همین حین چهار سرباز، پیکر پاک و مطهر شهید را با احترام میآورند. صدای یا حسین(ع) و یا ابوافضل(ع) در فضا طنینانداز می شود. خواهران شهید به بالینش میروند و او را در آغوش میگیرند. از آخرین دیدارشان 29 سال میگذرد، آن موقع شهید دست داشت، سر داشت ولی الان سر او سودای دیگری دارد و دستانش به حق رسیده است.
مادر شهید، با فرزندش نجوا میکند و میگوید در تمام خوابهایم دیده بودم که دست راست ندارد. میگفت: یا ابوالفظلالعباس(ع) فرزندم را شفاعت کن.
مادر شهید گفت: وقتی می رفت زیر گلویش را بوس کردم. گفتم سپردمت به خدا، برو به امید خدا. یکی میگفت برای عاقبت به خیری ما دعا کن، دیگری برای همه خانواده شهدا دعا میکرد که به مقصد و مقصود خود برسند.
خواهران و برادران گرد او بودند و جان خود را قربان او می کردند. خواهرش میگفت همین قدر هیکلش بزرگ و زیبا بود و مادر میگفت « قربون صورت و ریش مشکیاش بروم، کجا بودی مادر؟».
هرکس با زبان خود با شهید نجوا میکرد. مداحان نوحه میخوانددند و اهالی رسانه با چشمی اشکبار و لبی پر ذکر مشغول انجام وظیف بودند. وظیفهای که روز به روز سنگینتر میشود.
خانواده شهدا از اهالی رسانه تشکر و قدر دانی میکنند، به آنها التماس دعا میگویند، مادر شهید منتظری میگوید« اهالی رسانه مانند، خانواده شهدا اجر و پاداش دارند چون صبر ما و ارزش شهدا را به نسلهای آینده انتقال میدهند».
امام خویش را تنها گذاریم
ز خون هر شهیدی لاله ای رست
مبادا روی لاله پا گذاریم