به گزارش خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا)، برنامه «عصرانه با طعم کتاب» فرهنگسرای فردوس با حضور مرتضی سرهنگی، مدیر مرکز ادبیات و هنر مقاومت حوزه هنری، قاسمعلی فراست، منتقد ادبی و سید ناصر حسینیپور، راوی و نویسنده کتاب «پایی که جا ماند»، این اثر را بررسی کردند.
مگس، یهود و ایرانی؛ سه مخلوق مزاحم
سیدناصر حسینیپور در این نشست با بیان اینکه تا آن زمان که یک پل از اینطرف خاکریز به آن طرف خاکریز نزنیم، نمیتوانیم به عمق ادبیات پایداری پی ببریم، اظهار کرد: تنها به این شرط است که میتوانیم به عظمت و بزرگی حماسه خلق شده توسط رزمندگانمان پی ببریم؛ در جنگی که علاوه بر اتحاد بلوک غرب و شرق، خود بعثیها نیز اعتقاد داشتند که سه موجود در جهان اضافه هستند و بهتر بود خدا این سه مخلوق را خلق نمیکرد؛ «مگس، یهود و ایرانی». این مطلب را از بیش از 10 نفر از فرماندهان عراقی شنیدم.
در دوران اسارت به وظیفه دیدهبانیام عمل کردم
وی در ادامه با بیان اینکه من در دوران دفاع مقدس دیدهبان بودم، اظهار کرد: دیدهبان تنها شخصی است که در میان میدان جنگ، اسلحهاش، دوربین، کاغذ و قلم است. او مینویسد و گزارش میدهد. زمانی که اسیر شدم هم تصمیم گرفتم دیدهبان حوادث و اتفاقات اطرافم باشم و در تمام مدت اسارت به وظیفه خود عمل کردم.
سیاه و سفید ننوشتهام
حسینیپور با اشاره به انتقاد برخی از اسراء به او درباره چرایی نگارش و ثبت خاطرات خوب و مثبت از عراقیها، عنوان کرد: بنده همیشه به آنها گفتهام که قلم وجدان دارد و همیشه تلاش کردم آنچه اتفاق افتاده است را ثبت کنم که نتیجه آن شد که دفترچه کوچکی از کلمات و کدها که با نگارش به کتاب «پایی که جا ماند» تبدیل شد.
رهبر انقلاب فرمودند: «شما زنده ماندی تا بنویسی، چه گذشته است»
این آزاده به فرموده رهبر معظم انقلاب(مد ظله العالی) اشاره کرد و گفت: ایشان به بنده فرمودند: «شما زنده ماندی تا بنویسی، چه گذشته است.» در اردوگاه کاغذ به سختی پیدا میشد. تسبیحی را با هستههای خرما درست کرده بودم تا برای پدرم سوغات ببرم، اما مجبور شدم در آنجا تسبیح را با یک چهارم مداد عوض کنم، چراکه مداد و کاغذ جز اقلام ممنوعه محسوب میشد.
وی همچنین گفت: با خودم میگفتم، چه کسی حاضر میشود 24 هزار تومان برای یک کتاب بپردازد، چه کسی کتابی با 800 صفحه را مطالعه میکند و حدس میزدم در مدت دو سال چاپ اول آن به اتمام برسد، اما هزاران پیام در صفحه اینترنتی من وجود دارد که خوانندگان از اتمام کتاب در 3 یا 4 روز خبر میدهند و در واقع مردم با خواندن این اثر به سبک زندگی اسراء پی میبرند.
حسینیپور در ادامه به این موضوع اشاره کرد که همیشه در تلاش بوده تا دستیافتنی بودن رزمندگان را به جامعه منتقل کند و تصریح کرد: شهدا و رزمندگان ما آنگونه که در این سریالها و فیلمهای سینمایی نشان داده میشوند، نیستند. سربازان عراقی بسیار شجاع و مجهز بودند و ما با مشقت زیادی در میدان جنگ با آنها روبرو بودیم. متاسفانه در فیلمهای ما همه فرماندهان «حاجی» هستند و سربازان عراقی، گروهی از افراد احمق و ترسو که همیشه از سربازان ایرانی شکست میخوردند نشان داده شدهاند.
وی افزود: بچههای ما هم دست یافتنی بودند. ما در جبههها «حر» هم داشتیم؛ فردی که آنقدر خالکوبی روی تنش بود که دیگر جای خالی باقی نمانده بود. میگفت که با دیدن تشییع پیکر یکی از دوستانش، متحول شده و به جنگ آمده است. میگفت «اگر شهید شوم خجالت میکشم، چرا که تمام بدنم خالکوبی است و زمان غسل آبروی شهدا را میبرم، از خدا می خواهم طوری شهید شوم که خجالت زده نباشم»؛ همین طور هم شد و خمپاره 180 به سنگرش خورد و هیچ چیزی از او باقی نماند که بخواهد غسل شود.
وی همچنین به بیان برخی خاطرات در تشریح سختیهای اسارت و رشاتهای اسراء ایرانی پرداخت.