کد خبر: 1345362
تاریخ انتشار : ۳۰ آذر ۱۳۹۲ - ۲۲:۳۵

چهل روز از غروب عطشان گذشت

گروه خبرنگاران افتخاری/ امیرمحسن سلطان‌احمدی: چهل روز از غروب عطشان در دشت نینوا و شهادت برترین بندگان خدا در روی زمین گذشت.


به گزارش خبرنگار افتخاری خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا)، در غروب عطش‏‌آلود ایستگاه دهم، وقتی برق شقاوت خنجری آبگون بر حنجره آخرین شهید نشست، در آن ایستگاه غم‌بار روز دهم وقتی صدای شکستن استخوان در گوش پیچید و آن‏گاه که خیمه‏‌ها در رقص شعله‏‌ها گم شدند، جلادان همه چیز را تمام شده انگاشتند.



سیاهرویان ایستگاه دهم به جشن و سرور ایستادند و نوازندگان شیطان، دست‌افشان و پایکوبان، در کوچه‌های آراسته، به انتظار کاروانی نشستند که با هفتاد و دو داغ، با هفتاد و دو پرچم سبز، با هفتاد و دو فانوس نور با شکسته‌ترین دل و تاو‌ل‌زده‌ترین پا، به ضیافت تمسخر و طعنه و خاکستر و خنده می‏‌آمد.



ولی، چهل روز گذشت. حقیقت، عریا‌ن‏‌تر و زلال‏‌تر از همیشه، از افق خون سر برآورد. کربلا به بلوغ خویش رسید و جوشش خون شهیدان، خاشاک ستم را به بازی گرفت. خونی که آن روز در غریبانه‏‌ترین غروب، در گمنام‏‌ترین زمین و در عطشناک‏‌ترین لحظه بر خاک چکه کرد، در آوندهای زمین جاری شد و رگ‏‌های خاک را به جنبش و جوشش و رویش خواند. چهل روز است که یزیدیان، جز رسوایی ندیده‌اند و جز پتک استخوان‏‌کوب، فریادی نشنیده‏‌اند.



آری! اینجا ایستگاه اربعین است. کاروان به مقصد می‏‌رسد. تیر عشق کارگر افتاده و قلب سیاهی چاک خورده است. اربعین است. هنگامه کمال خون، باروری عشق و ایثار، فصل روییدن. هنگام میثاق است و دوباره پیمان بستن.



به راستی کدامین‏ سر، سودای همراهی این سر بریده را دارد و کدامین همت، ذوالجناح بی‏‌سوار را زین خواهد کرد. اربعین است؛ عشق با تمام قامت بر قله گودال ایستاده و دو دستی که در ساحل علقمه کاشته شد، بلند و استوار چونان نخل‏‌های بارور سر برآورده است. به راستی، کدامین یاور، به همنوایی و همراهی برمی‏‌خیزد؟.

captcha