هر نظام اقتصادی، همواره در مجموعهای از اصولی تجسم مییابد که زیربنا و چارچوب تنظیم فعالیت اقتصادی را شکل میدهد. از سویی، این مجموعه از اصول بر بینش فلسفی ویژهای درباره فعالیت اقتصادی مبتنی است و از جهت دیگر، تعامل این اصول چارچوب فعالیت اقتصادی را تشکیل داده و آن را به مسیر مطلوب این نظام هدایت میکنند. بدین ترتیب، هر نظام اقتصادی، فلسفه مربوط به خود را دارد که اهداف و کارکردهای آن را مشخص میکند.
فلسفه اقتصادی؛ تنظیم کننده اساس فکری نظام اقتصادی
فلسفه اقتصادی، اساس فکری نظام را فراهم میکند. زیرا آرای آن نظام را درباره تولید، توزیع و مصرف در برمیگیرد و اصول و قواعد کارکرد آن نظام را در قالب نظریات معیّنی سامان میدهد. این فلسفه اقتصادی، براساس موضع مذهبی در برابر حیات، انسان و خداوند، نقش خود را ایفا میکند. فلسفه اقتصادی مارکسیسم در قالب اندیشههایی چون مبارزه طبقات و تضاد منافع آنها ظاهر میشود، و همه اصول و قواعد مربوط به انقلاب پرولتاریا و دیکتاتوری طبقه کارگر از همین فلسفه سرچشمه میگیرد. مبارزه و تضاد، همان تجلی فلسفه نزاع و درگیری است که در ارادهها و تمایلات خداوندان متعدد یونان و سپس رومیان وجود داشت و نیز تعبیر دیگری از مفهوم خدایی است که به انتقام تمایل دارد که به فرهنگ یهودیت و مسیحیت منتسب میشود؛ خدایی که همواره زدن و ترساندن و قتل انسان را میخواهد و به او اجازه تحققبخشیدن به مصالح و لذاتش را نمیدهد.
جایگاه خداوند در نظام سرمایهداری
در نظام سرمایهداری، فلسفه اقتصاد در «آزادی عمل» و دست نامرئی تجسم مییابد. مفهوم آن این است که نباید هیچ مانعی از تلاش انسان برای تحقق مصلحت شخصیاش جلوگیری کند و اگر مردم آزاد گذاشته شوند تا آنچه میخواهند انجام دهند، بین منافع اشخاص هماهنگی خواهد بود. بدین ترتیب، ملاحظه میکنیم که فلسفه اقتصاد سرمایهداری براساس عدم توجه به خداوند است. در این فلسفه، اگر خدایی وجود نداشته باشد، دنیا به آفریدگار نیازی ندارد و اگر خدایی وجود داشته باشد، خدای «منعزل» است که دنیا را آفریده و آن را تنظیم کرده؛ سپس به عزلت و بازنشستگی گرایش یافته است و به هدایت آنچه خلق کرده، نمیپردازد و در اعمال آفریدگان دخالت نمیکند.
نظام اقتصادی اسلام نظامی پویا
اما نظام اقتصادی اسلام بر خلاف دو سیستم قبلی که عنوان شد، سرشار از ارزشها است؛ یعنی نظامی هدفدار شمرده میشود، و مجموعه معینی از ارزشها را برگرفته است و در برابر اخلاق بیطرف نیست. اسلام توسعه ارزشهای اخلاقی همچون برادری، صداقت، عدالت، احسان، محبت و مقدمداشتن دیگران و ارزشهای دیگری را هدف قرار داده است که در آیات و روایات متعدد مورد تأکید قرارگرفتهاند.
نظام اقتصادی اسلام، نظامی پویا است؛ یعنی در آن، قانون ثابتی که همه جزئیات را شامل شود، وجود ندارد؛ بلکه فقط خطوط کلی و اصول اساسی را تعیین کرده، جزئیات دیگر را به جامعه وامیگذارد تا مطابق وضعیت، متغیر آنها را به مرور زمان تعیین کند. اسلام، بسیاری از معاملات و روابط اقتصادی بین افراد را به عقل انسان واگذاشته تا در آنها تأمل، و آنها را براساس اصول منتشره در آیات و روایات تعیین کند، و بدین ترتیب، اسلام بخشهای بسیاری را رها کرده است تا رسیدن به تصمیم درباره آنها براساس ارزیابی و فهم مردم و نیازها و سطح تمدن آنان انجام شود.
تفاوت حق مالکیت در نظامهای اقتصادی
در سرمایهداری، میبینیم که «آزادی عمل» مستلزم کمترین قدر ممکن از دخالت دولت و مستلزم حق ملکیت خصوصی مطلق و آزادی تصرف و آزادی همه انواع روابط و معاملات اقتصادی است و معیارهای ویژه افراد از مکاتب اصالت فرد و اصالت نفع اخذ میشود. در این نظام، مادام که همه کالای تولیدی از هر نوع، به فروش میرسد، مطابق با همه معانی کلمه مفید، اعم از اقتصادی و اخلاقی، این کالا مفید محسوب میشود.
در مارکسیسم، حق ملکیت بهصورت اساسی به طبقه پرولتاریا که نمایندگی آن بهوسیله رهبری دیکتاتور آن انجام میشود، تعلق دارد. این نوع از ملکیت از طریق ملکیت دولت بر ابزار تولید و سلطه دولت بر تعیین آنچه باید تولید شود، چگونه تولید شود و به چه کسی داده شود (توزیع شود)، تجسم مییابد. مصلحت و منفعت عمومی معیاری اساسی شمرده میشود که این نظام برای افراد وضع کرده و به مقتضای آن، همه روابط و معاملات اقتصادی مجاز را تعیین میکند.
خواست خداوند معیار تسلط انسان بر منابع
اما نظام اقتصادی اسلام معتقد است، این جهان ملک خداوند متعال است و همه مملوکات و ثروتها و منابع، ملک خداوند شمرده میشود و خداوند به هر روشی که بخواهد، آنها را سامان میدهد؛ به همین دلیل، باید همه انسانها با وجود تسلط بر این منابع، فقط به اندازه خواست و اراده او در آنها تصرف کنند. نظام اقتصادی اسلام در این مورد ممتاز است. این مفهوم از ملکیت با مفهوم ملکیت در سرمایهداری و مارکسیسم تفاوت دارد.
مالکان حقیقی و نهایی در سرمایهداری، افراد، و در مارکسیسم، طبقه کارگر (پرولتاریا) هستند در جایگاه مجموعهای که حکومت واحد نماینده آنان است؛ امّا در اسلام، معنای مستقیم مالکیت این است که حق انسان درباره اشیا غیرمطلق و محدود است. این مفهوم از ملکیت در اسلام، بر موضع اصولی اسلام درباره هستی و انسان، یعنی همان مکتب اساسی دین مبتنی است که میگوید: خداوند فقط خالق و مالک همه چیز و هر موجودی است که در هستی یافت میشود. افزون بر این، بیان خواهیم کرد که این مفهوم، زیربنای مجموعهای از اصول و قواعد مربوط به فعالیت اقتصادی در نظام اقتصادی اسلام است.