تولید انبوه آثار دینی به شکل نازل، خطری است که نشر دینی ـ قرآنی را با خطر جدی مواجه کرده است که زندگینامهها و داستانها از این جمله هستند.
با نزول کیفیت آثار دینی، این کتابها به آثار ضددین تبدیل میشوند. درباره ائمه اطهار(ع) میبینیم که انبوهی از زندگینامهها چاپ شده است و این موارد چون بازار دارد و مراکزی که کتاب میخرند از این آثار استقبال میکنند، به راحتی امکان چاپ پیدا میکنند؛ درحالی که سهلانگاریهای زیادی در مراحل تولید آن وجود داشته است.
کپیبرداری، آفت این روزهای نشر دینی
یک زندگینامه را عیناً در دهها کتاب مشاهده میکنیم، بدون هیچ تفاوتی و نکته خطرناک نیز همینجا است که نویسنده زحمت جستوجو و کنکاش را به خود نمیدهد. اینکه نویسنده به دنبال یافتن زوایای جدید از زندگی ائمه اطهار(ع) نباشد یا سعی نکند نقاط تاریک و نا آشنا برای مخاطب را آشکار کند، موضوع خطرناکی است.
این عادت به تنبلی و راحتالهضم کردن مسائل باعث میشود که آثار دینی ـ قرآنی گاهی به آثاری ضد دین تبدیل شوند. این امکان وجود دارد تا در انتشاراتها و حتی وزارت ارشاد، از زاویه نیازسنجی به قضایا نگاه شود. حتی پیش از نیازسنجی میتوان این مسئله را بررسی کرد که اثری که قصد چاپ آن را دارند، محتوایی فراتر از تولیدات قبلی در خود جای داده است یا خیر؟ و آیا اصلاً ارزش چاپ شدن دارد یا نه؟
نیازسنجی باید از خود انتشارتها آغاز شود/ در برخی از آثار دینی حتی درستنویسی هم رعایت نشده است
امروز متأسفانه شاهدیم که آثار از نظر محتوایی بررسی نمیشوند تا به مسئله نیازسنجی به سطحیترین شکل ممکن پاسخ داده شود که البته پاسخ سطحی، خطر بزرگی محسوب میشود؛ چراکه از دل مخاطبهای این آثار هم افرادی آشنا به مسائل دین، قوی و استخواندار در حوزه دین بیرون نمیآید و این مسئله برای سیستم ما که به درستی داعیه دین دارد خیلی ناپسند است.
حاصل بیتوجهی برخی نویسندگان گاهی منجر به تولید آثاری میشود که انسان شرم دارد آنها را در حوزه دین قرار دهد، در این آثار حتی درستنویسی هم رعایت نشده است؛ چراکه ناشر میداند که اثرش را میخرند و به همین دلیل کمترین توجه را مبذول میکند؛ در حالی که مخاطبان حساسی دراین حوزه وجود دارند و به همین دلیل باید با دقت بیشتری نسبت به این حوزه فعالیت کرد.
برای انجام هر کاری باید ملزومات آن را فراهم کنیم، برای نمونه اگر میخواهیم داستان بنوسیم، اول باید داستان بودن اثرمان را ثابت کنیم؛ یعنی اول برادریمان را اثبات کنیم بعد سراغ مسائل دیگر برویم.
وقتی به اسم رمان، یک موضوعی مثل بخشی از زندگی یکی از ائمه(ع) را به مخاطب میدهیم که حتی ویژگیهای ابتدایی رمان را ندارد، خود به خود موضوعیت اثر از بین میرود و توجه مخاطب نسبت به موضوع اصلی نیز کاهش مییابد. بهترین کار آن است که زمام امور در دست کسانی باشد که کاردان آن حوزه هستند.
مشکل امروز نشر دینی را باید در تکرار مکررات جستوجو کرد که باعث اذیت مخاطبان این حوزه میشود و تا امروز تعداد بسیار زیادی داستان از زندگی شخصیتهای دینی نگاشته شده است. سؤالی که در اینباره مطرح میشود این است که کدام یک از این آثار میتواند مخاطب را به دریچه نوینی از زندگی بزرگان رهنمون کند یا تعریف جدیدی از زوایای تاریک زندگی آنها ارائه بدهد؟
در این حوزه سختگیری بیشتری باید انجام شود و این سختگیری به معنای محدودیت نیست، بلکه به معنای تلاش برای ارتقای این بخش از نشر مکتوب است. متأسفانه روندی در حوزه تولید کتب دینی ـ قرآنی شکل گرفته و آن هم اینکه افراد بنا به موقعیتهای گوناگون میخواهند تألیفاتی داشته باشند تا از آن طریق امتیازاتی کسب کنند. یافتن آثاری که صرفاً با توجه به نیازهای روز مخاطب تولید شده باشند، بسیار مشکل است.
حضور پررنگ آثار کمخاصیت/ پیشرفت در سایه نیازسنجی واقعی
درباره آسیبهای فقدان نیازسنجی نیز باید توجه داشت که در آن شرایط جامعه ما به سمت پیشرفت حرکت نخواهد کرد و حتی میتوان گفت در نقطه مقابل آن قرار خواهد گرفت؛ زمانی پیشرفت واقعی خواهیم داشت که آثار بر مبنای نیازها تولید شوند تا نوبت به پاسخگویی به نیازهای بعدی برسد و این چرخه مدام رو به تعالی و در حرکت خواهد بود و پیشرفت در دو قالب کمی و کیفی حاصل میشود.
زمانی که کسی به نیازها توجه نمیکند، تولید کننده محتوا در حوزه فرهنگ به ویژه نشر دینی ـ قرآنی بنا بر مقتضیات شخصی به تولید اثر و ارائه آن به جامعه میپردازد؛ از این رو نباید خیلی انتظار تعالی این حوزه را داشته باشیم. همچنین توجه به این نکته ضروری است که نوشتن و تألیف کتاب در زمانه ما چندان شباهتی به گذشته ندارد که مؤلف از ابتدا تا انتهای اثر را با تلاش خود کسب کرده باشد.
باید قرارگاههای فرهنگی برپا کنیم
اینکه چه تعداد نویسنده، شاعر، کارگردان و ... نیاز داریم و حتی اینکه در چه محورهایی باید تلاشمان را بیشتر یا باید به کدام موضوعات جدید ورود پیدا کنیم، همه و همه از جمله وظایف قرارگاههای فرهنگی است؛ همچنین باید بدانیم سیاست فرهنگی ما در سال جاری به چه نحو است و در سال بعد چگونه خواهد بود.
آیا میدانیم که در سال جاری نیازها کدام است یا هیچگونه مخاطبسنجی صورت گرفته است یا خیر؟ برنامهای برای سال بعد داریم؟ و آیا میدانیم که قرار است 10 سال دیگر روی کدام قله بایستیم.
شاید در مواردی به این نتیجه برسیم که برای رفع یک نیاز باید یک گام 10 ساله برداریم. اینکه در این 10 سال کدام فعالیتها بر دیگران اولویت دارند و بایدها و نبایدها کدام است نیز باید در همان قرارگاههای فرهنگی مشخص بشود که متأسفانه این اتفاق نمیافتد و یکی از معضلات فرهنگی ما دقیقاً از همین مسئله نشئت میگیرد.
بدنه فرهنگی جامعه دچار آسیب تغییر سیاستهاست
ما در عرصه فرهنگ دچار نوعی روزمرگی شدهایم، زمانی که شخصی به عنوان وزیر ارشاد معرفی میشود، اگر خیلی دوراندیش باشد، فقط به چهار سال فکر میکند و طبیعتاً در این چهار سال هم آنقدر دچار سیاستبازیهای دیگران میشود که نمیتواند همان برنامه چهار ساله را اجرایی کند.
این وقایع در حالی رخ میدهد که نیازهای فرهنگ ـ با توجه به سابقه سی و چهار سالهای که از انقلاب فرهنگی ما میگذرد ـ با دو سال و چهار سال و ... مرتفع نمیشود.
این تغییر مداوم سیاستها، صدمات جبرانناپذیری به بدنه فرهنگی جامعه وارد کرده است، وزارتخانهها استعداد سیاستگذاری ندارند. بر این اساس باید در حوزه دیگری سیاستگذاری صورت بپذیرد و آنان مجری سیاستهای کلان فرهنگی باشند.