پس از انقلاب اسلامی ایران، تغییر وضعیت دانشگاهها به عنوان اصلی مهم در تغییر همه آنچه که وابستگی ایران را باعث میشد، تبدیل به یک ضرورت شد. برای همین مسائل بود که انقلاب فرهنگی و تشکیل شورای انقلاب فرهنگی با دستور امام خمینی(ره) شروع شد. تعطیلی دانشگاهها و سعی در تغییر رئوس درسی، از اقدامات اولیه شورای انقلاب فرهنگی بود و پس از سه سال با تغییراتی، درِ دانشگاهها به روی دانشجویان مشتاق، دوباره باز شد.
بزعم برخی از دانشگاهیان، انقلاب فرهنگی نتوانست هدفی را که به خاطر آن، دانشگاهها را تعطیل کرده بودند، بهدست آورند و بزعم مخالفان این افراد، انقلاب فرهنگی به مقصد نرسیده بود؛ نه اینکه با شکست مواجه شده باشد؛ از همین روی عدهای از اندیشمندان و صاحبنظران به این نتیجه رسیدند که کار را در مرتبهای عمیقتر و تشکیک در تئوریهای علوم مرسوم دانشگاهی که عمدتاً غربی بودند، آغاز کنند.
کنگره بینالمللی علوم انسانی اسلامی؛ موافقان و مخالفان
به دنبال همین احساس نیازها بود که سال گذشته نخستین کنگره بینالمللی علوم انسانی اسلامی در پی منویات مقام معظم رهبری در ارتباط با لزوم تغییر علوم انسانی و اسلامیسازی یا به تعبیری بومیسازی علوم اسلامی برگزار و در ادامه این روند نیز آبانماه سال جاری، دومین کنگره بینالمللی علوم انسانی اسلامی برگزار شد.
به تعبیر برگزارکنندگان کنگره، در همایش نخستین، بیشتر میهمانان و ارائهدهندگان آثار در این کنگره از حوزههای علمیه بودهاند و لیکن در دومین کنگره بیشترین شرکتکنندگان از دانشگاهیان بودند و این گویای اقبال هرچه بیشتر دانشگاهیان به این طرح بود.
قبل از برگزاری این همایش بینالمللی، جلسات آزاداندیشی، مناظره و گفتوگوهایی درباره «امکان و امتناع علوم انسانی اسلامی» و «چرایی و چگونگی علوم انسانی اسلامی» در دانشگاههای کشور، برگزار شد. در این نشستها هر کدام از طرفین به ذکر اهم نکات مورد نظر خود در این موضوعات پرداختند. عمده اشکالی که مخالفان طرح علوم انسانی اسلامی بر امتناع اسلامیسازی علوم داشتتند، این بود که «تولید علمی میبایست روندی طبیعی داشته باشد». منظور از روند طبیعی داشتن، این بود که تولید علم با درخواست و دستور میسر نمیگردد. پاسخی که موافقان این طرح داشتند این بود که البته تولید علم انسانی اسلامی طبیعی است، چرا که آن، پاسخ به یک نیاز طبیعی دانشگاهی و کشوری است و هیچ دستور و درخواستی در میان نیست.
محورهای دومین کنگره بینالمللی علوم انسانی اسلامی
با تمامی این مخالفتها و موافقتها، همایش در محورهای: نقد علوم انسانی متداول، فلسفه و روششناسی علوم انسانی اسلامی، پیوندهای بین رشتهای علوم طبیعی و علوم انسانی با رویکرد اسلامی و نظریهپردازی و نوآوری با رویکرد اسلامی در قلمرو رشتههای فقه و حقوق، علوم سیاسی، جامعهشناسی و ارتباطات، اقتصاد، تعلیم و تربیت، روانشناسی، مدیریت، هنر و معماری و مدیریت تحول برگزار شد.
علل عدم نیل به نتایج مطلوب کنگره بینالمللی علوم انسانی اسلامی
از آن روز تا به حال نتایج چشمگیری در عرصه تحول علوم نسانی اسلامی به چشم نخورده است و این باعث شده تا حتی موافقان با چنین طرحی بگویند «آنچه بیشتر مطرح است، شعار اسلامیسازی علوم انسانی است، اما خود اسلامیسازی خیلی مطرح نیست، چرا که این کار بسیار دشوار است». افتادن به دام شعارزدگی، از آفاتی است که این همایش نیز نتوانست از آن در امان باشد.
البته برگزاری همایش و کنگره برای آشنایی با اندیشمندان و صاحبنظران و نیز بسط گفتمان مورد نظر در جامعه از اهمیت زیادی برخوردار است، ولی آنچه که در اساس مهم است، این است که ابتدا به ساکن حوزه و دانشگاه باید تقریب پیدا کنند. البته همکاریهای جزئی و مقطعی همواره در طول سه دهه گذشته وجود داشته، اما فراگیر و گسترده نبوده و همین موضوع یکی از عوامل کندی در تحول علوم انسانی است.
این مهم، پیوند جدیای با کیفیت برگزاری همایشها دارد و با آوردن چند مهمان خارجی نمیتوان کار را جدی دانست. زمانی تلقی جدی از شعارها به وجود میآید که نوآوری، از قوانین کارهای پژوهشی شود. البته در این راستا حمایت از پژوهشگران حرف نخست را میزند و این در حالی است که بودجههای وعده داده شده برای امور پژوهشی، کوتاهترین دیوار را دارند و به محض ایجاد نقصان در جای دیگر، از ردیف بودجه در این بخش کاسته میشود و البته مظلومیت علوم انسانی در کسب بودجه تحقیقاتی، خود مرثیهای جداگانه دارد.
در آخر باید به این مطلب اشاره کرد که صرف افزودن پسوند «اسلامی» به انتهای مقالات و شعارهای پی در پی اسلامیسازی نمیتواند ماهیت علوم را اسلامی کند، همانطور که صرف هدف محقق، نمیتواند مسیر علم را تبیین کند و شاید بهتر باشد که هزینههای کلانی که از شروع برگزاری یک همایش بینالمللی تا پایان آن صرف تبلیغات و اهدای جوایز میشود، به ساز و کارهای تشویقی و حمایتی محققان اختصاص داده شود.
سامان صاحبجلال