کد خبر: 1385554
تاریخ انتشار : ۱۹ اسفند ۱۳۹۲ - ۲۰:۲۱
معرفی شهیده شاخص سال 93؛

فوزیه شیردل، دل شیر داشت/ پرستار 16 ساله خواب ضدانقلاب را آشفته کرد

گروه جهاد و حماسه: شهیده شیردل، پرستاری که 16 سال بیشتر نداشت، اما رشادت‌هایش حتی چمران را نیز منقلب کرده بود، مقابل ضدانقلاب ایستاد و جانش را تقدیم اسلام کرد؛ فوزیه شیردل به عنوان شهیده شاخص سال 93 معرفی شده است.

شهیده «فوزیه شیردل» در سال ۱۳۳۸ در شهر کرمانشاه و در خانواده‌ای متدین و مؤمن به دنیا آمد. پس از طی دوران طفولیت در سن ۷ سالگی به مدرسه رفت و از آنجا که در خانواده‌ای مذهبی رشد یافته بود. به نماز خواندن و روزه گرفتن بسیار پایبند بود.

دوران ابتدایی و راهنمایی را با موفقیت پشت سر گذاشت و پس از اخذ مدرک سیکل وارد بهداری شد. پس از گذشت ۳ سال از خدمت در بهداری کرمانشاه و کسب تجربیات فراوان به پاوه منتقل و در بیمارستان آنجا به عنوان بهیار مشغول به خدمت شد. در سال ۱۳۵۷ همزمان با اوج‌گیری مبارزات علیه رژیم پهلوی و پیروزی انقلاب اسلامی، به خاطر حمایت از انقلاب و امام خمینی(ره) بار‌ها با رئیس بیمارستان درگیر شده بود.
در همین زمینه یکی از دوستان و همکارانش نقل می‌کند: «فوزیه در بیمارستان با صدای بلند اعلام می‌کرد که من پیرو خط امام هستم؛ آن زمان، همه از ناجوانمردی و حمله‌های وحشیانه دموکرات‌ها و ضدانقلاب می‌ترسیدند، ولی فوزیه دل شیر داشت».

فوزیه دل شیر داشت

درباره فوزیه اظهار می‌شد که خیلی به امام خمینی(ره) علاقه داشت. عکس ایشان را بر روی دیوار اتاقش نصب کرده بود. «فوزیه! اگر ضدانقلاب‌ها پی ببرند که عکس امام را به دیوار اتاقت زده‌ای حساب همه‌ ما را می‌رسند». می‌خندید و می‌گفت: «ضدانقلاب هیچ غلطی نمی‌تواند بکند.»
سرانجام وی در روز بیست و پنجم مرداد ۱۳۵۸ در جریان حمله گروهک ضدانقلاب دموکرات به بهداری پاوه و محاصره بهداری، در حالی که مشغول کمک به یاران شهید مصطفی چمران در راهنمایی بال‌گرد برای فرود در بهداری پاوه بود، مورد اصابت گلوله ناجوانمردانه دموکرات‌ها قرار گرفت و پس از گذشت ۱۶ ساعت خونریزی فراوان به درجه رفیع شهادت نائل شد و در گلزار شهدای باغ فردوس استان کرمانشاه آرام گرفت.
زندگی شهیده شیرده از زبان خواهرش
در اتاقش عکسی از حضرت امام خمینی(ره) را به دیوار آویزان کرده بود، خیلی‌ها به او می‌گفتند اگر رئیس بیمارستان عکس را ببیند، برخورد بدی را با او خواهد کرد، اما او عکس را پایین نیاورده بود. یک روز دکتر عارفی، رئیس بیمارستان  که بعد‌ها به خارج از کشور متواری شد برای سرکشی به اتاق‌ها آمد و متوجه قاب عکس امام بر روی دیوار اتاق فوزیه شد و با عصبانیت دستور داد که عکس را از روی دیوار بردارد.

اما فوزیه گفته بود: اتاق متعلق به من است و هر عکسی را که بخواهم در آن آویزان می‌کنم. رئیس بیمارستان هم فوزیه را تهدید به کسر یک ماه از حقوقش کرده بود. اما فوزیه حرفش یک کلام بود: «اگر اخراج هم بشوم عکس را از روی دیوار پایین نمی‌آورم.»
وقتی هم که مدرسه می‌رفت چند بار به خاطر حجاب اسلامی‌اش از طرف مدیر مدرسه تنبیه و توبیخ شده بود، اما خم به ابرو نمی‌آورد. هیچ وقت زیر بار حرف زور نمی‌رفت و در اکثر راهپیمایی‌ها هم با حجاب اسلامی پا به پای مردان و زنان دیگر شرکت می‌کرد.
شیردل در کلام شهید چمران
«منظره‌ای داشت این خانه پاسداران چه دردناک! چه قدر شلوغ و پر سر و صدا! گویی صحرای محشر است! نیروهای مسلح و غیرمسلح در پشت در به انتظار کمک. آثار غم و درد بر همه چهره‌ها سایه افکنده بود؛ دختر پرستاری که پهلویش هدف گلوله دشمن قرار گرفته و خون لباس سفیدش را گلگلون کرده بود، آنقدر از بدنش خون رفته بود که صورتش سفید و بی‌جان بود، پاسداران جوان به شدت متاثر بودند. این پرستار ۱۶ ساله مجروح شده بود، به شدت از پهلویش خون می‌رفت، نه پزشکی، نه دارویی ... این فرشته بی‌گناه ساعاتی بعد در میان شیون و ضجه زدن‌ها جان به جان آفرین تسلیم کرد.

هلی‌کوپتر ساعت ۴ بعدازظهر در محل معین بر زمین نشست. رگبار گلوله دشمن از هر طرف باریدن گرفت و ما به سرعت مشغول تخلیه آب و نان و خرما و مهمات مختلفی شدیم که تیمسار فلاحی برای ما فرستاده بود.
از طرف دیگر عده‌ای نیز کشته‌ها و مجروحین را از داخل بهداری حمل کرده و سوار هلی‌کوپتر می‌کردند. هر کس هر کاری می‌کرد، عده‌ای به تیراندازی دشمن پاسخ می‌گفتند و عده‌ای مجروحین و شهدا از جمله شهیده فوزیه شیردل را سوار هلی‌کوپتر می‌کردند. همه چیز آماده شد و هلی‌کوپتر صعود کرد، اما از روی اضطراب رگبار گلوله‌ها خلبان که می‌خواست هر چه زود‌تر اوج بگیرد، کنترل خود را از دست داد و پروانه هلی‌کوپتر با تپه جنوبی تصادف کرد و شکست و تعادل خود را از دست داد.

درست در کنار انبار مهمات و مواد انفجاری که تازه تخلیه شده بود، محصور شد. پره‌های شکسته شده همچنان با دیوار عمارت بهداری اصابت می‌کردند و کابین خلبان متلاشی شده بود و جسد نیمه جان دو خلبان آن به بیرون آویزان شده بود.

گلوله ضدانقلاب، پهلوی فوزیه را شکافت

مجروحین داخل بالگرد همه شهید شده بودند و از همه غم‌انگیز‌تر جسد‌‌‌ همان دختر پرستار شهید، فوزیه شیردل بود که گلوله پهلویش را شکافته و بعد از ۱۶ ساعت خونریزی بدرود حیات گفته بود. پایش در داخل بالگرد و بدنش با روپوش سفید خونین از بالگرد آویزان شده بود و دست‌های آویزانش بر روی خاک کشیده می‌شد.»

captcha