حسین خرازی در سال 1336 در خانوادهای مذهبی و متدین در یکی از محلههای قدیمی شهر اصفهان دیده به جهان گشود. از همان کودکی آثار هوش و ذکاوت در وجود او هویدا بود به طوری که در انجام امور مربوط به خود نوعا از استعداد و نبوغ خاصی برخوردار بود. پس از اخذ دیپلم در آستانه سال 45 به سربازی رفت.
در دوره خدمت سربازی به خاطر اینکه نمیتوانست زورگویی را فقط به خاطر این که فرمانبری از دستورات است تحمل کند با آن که بهترین تک تیرانداز شناخته شده بود به عنوان تنبیه او را به عمان فرستادند تا عضو گروه کماندوهایی باشد که قرار بود شورشیان ظفار را سرکوب کنند تا نام شاه بهعنوان قدرت نظامی منطقه آوازه بلندتری پیدا کند.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی با عضویت در کمیته دفاع شهری اصفهان در درگیری با ضدانقلاب منطقه دستگیری عناصر ساواک و عمال حکومت نظامی شاه و حراست از مراکز حساس شهر نقش مستقیم و فعالی ایفا کرد.
با آغاز جنگ تحمیلی در 31 شهریور سال 59 و تشدید حملات دشمن در خرمشهر و آبادان و عبور عراق از کارون و استقرار لشگر 3 زرهی دشمن در شرق این رودخانه باعث شد تا جبهه مهم و تعیینکنندهای در منطقه دارخوین تشکیل شود که فرماندهی آن را از نیمه دوم بهمن سال 59 به حسین خرازی واگذار کردند. با انتخاب حسین تحول عظیمی در دارخوین روی داد.
اولین گام احداث کانالی به طول 1750 متر بود که فاصله دو کیلومتری را با خط دشمن به حداقل میرساند. این کانال بعدها به خط شیر معروف شد.
در شرایط بحرانی عملیات نیز حسین خرازی با تفکر عاشورایی در کربلای طلائیه حضور یافت و در جمع فرماندهان و نیروهای تحت امر خود چنین گفت هرکس میخواهد بماند و هرکس نخواست آزاد است که برود.
ایستادگی و مقاومت در عاشورای طلائیه به حدی دشوار بود که شهید میثمی میگوید: هر کس که در طلائیه ماند، اگر در کربلا هم بود میایستاد. در بحبوحه این پیکار سخت و درگیری سنگین بود که حسین دست راست خود را تقدیم علمدار کربلا کرد.
شهید خرازی در عملیات بدر در منطقه هورالعظیم و عملیات والفجر 8 در منطقه فاو در اوج رشادت و تدبیر و از خودگذشتگی فرماندهی لشگر امام حسین(ع) را بر عهده داشت تا اینکه سرانجام در 8 اسفند 65 با کوله باری از اخلاص و عشق و دوستی اهل بیت(ع) آماده سفر جاویدان شد. برای حسین کربلای پنج پایان راه این دنیا و آخرین وداع او بود.
معروفترین جملهای که همیشه شهید خرازی میگفت این بود چیزی جز معنویت ما را در جنگ پیروز نکرد. هنگامی که دست راست او قطع شد، گفت: افتخار میکنم که در مرحلهای قبل از شهادت، عضوی از بدنم را تقدیم حضرت حق کردم.
شهید خرازی هنگامی که صدای اذان را میشنید با آن شلوغی خط و کارهای مهم میگفت«میخواهم بروم موقعیت الله».
فرازی از وصیتنامه شهید حاج حسین خرازی: من عبدالعاصی حسین خرازی اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا عبده و رسوله و اشهد ان علیا و اولاده الوعصومین حجج الله.
گواهی میدهم که ائمه معصومن(ع) گفتارشان بر ما حجت و امتثال امر و اطاعتشان واجب، محبتشان به حکم ازلی حق لازم و پیروی آنها موجب نجات و مخالفتشان موجب عذاب و آنها امامان و شفیعان روز جزا هستند.
خدایا امان امان از تاریکی و تنگی و فشار قبر و سؤال منکر و نکیر در روز محشر و قیامت، به فریادم برس، خدایا من دلشکسته و مضطربم، صاحب پیروزی و موفقیت ترا میدانم و بس.