سعید جهانی در شب یلدای سال 1343 در اهواز دیده به جهان گشود و در خانوادهای رشد و نمو کرد که اسلام و قرآن جزئی از وجود آن خانواده بود. دوران کودکیش همچون شهابی در آسمان زندگی به سرعت گذشت. از همان کودکی با دیگران تفاوتهایی داشت. نام و پیشانی بلندش حکایت از سعادتمندی او داشت. خود شهید در اینباره میگوید: «آنکه از کودکی نام سعید بر من گذاشت/ عشق و سعادت بر دلم بنیان نهاد/ از کودکی پاک بودن را دوست داشتم/ از دروغ و ظلم و جفا، عار داشتم/ من زاده مادری پاک طینتم/ از پدر صداقت را ارث داشتم».
پوشیدن کسوت بسیج و رهسپار شدن به جبهه
سعید 17 سال بیشتر نداشت که رخت بسیج بر قامت سبز او پوشیده و پیشانیبند قرمزی بر پیشانی بلند او نقش بست و دستان پر از مهرش، رنگ و بوی باروت گرفت. خود شهید درباره آنچه که جنگ با روحیات وی کرده است، مینگارد: «دور بودم، سالها از خودم دور بودم، خدا مرا با جنگ آشنا کرد، جنگ مرا با خودم آشنا کرد، در خودم چیزی دیدم که نامش خدا بود، خوبیها را به من یاد میداد، زشتیها را از برم دور میکرد.»
شرکت در جلسات قرآن و فعالیت مداوم در مسجد
سعید فعالیت خود را با شرکت در جلسات قرآن و مسجد و نماز جماعت و فعالیت در مساجد مختلف شروع میکند و با تشکیل هستههای بسیج و گردان شناسایی قائم، وارد عملیات شده و فرمانده گروهان میشود. در اکثر عملیاتهای شناسایی، از جمله عملیات خیبر و کربلای 5 و والفجر 8 نقش تعیین کنندهای ایفا میکند. سعید بچههای مسجد را جذب میکرد تا آنها را وارد سازمان رزم جبهه کند.
آموزش احکام به بچّههای مسجد
سعید در سال 1361 فرمانده یکی از پایگاههای مسجد بود. بعد از نماز ظهر و عصر که به امامت سعید برگزار میشد، بین دو نماز، از رساله حضرت امام خمینی(ره) برای بچهها، مسئله شرعی میگفت و اعتقاد داشت که بچهها باید احکام را بدانند.
افطاری دادن؛ عادتی که ترک نشد
شهید جهانی در ماه مبارک رمضان افطاری میداد و دوستان و همکاران خود را دعوت میکرد. یک بار که در ماه مبارک نوبت به خانواده سعید نرسید و شب عید فطر شده بود، سعید دوستانش را دعوت به افطاری میکند، دوستان شهید میگویند: «اگر ما را برای افطاری دعوت کنی، فطریه ما گردن شما میافتد، با این حال سعید میگوید: ایرادی ندارد و مهمانی را برگزار میکند.»
قرائت قرآن با صوت دلنشین و امام جماعت مسجد فاطمیه(س)
سعید از نیروهای خوب اطلاعات بود و انس عجیبی با قرآن داشت. در مسجد فاطمیه امام جماعت بود. در گوشهای خلوت کرده و قرآن میخواند و خیلی متواضع بود. به شدت از ریا پرهیز میکرد و روی این مسئله تأکید داشت و خود به هیچ وجه اهل ریا کردن نبود و تظاهر به قرآن خواندن نمیکرد. صدای سعید بسیار دلنشین بود و از قاریان خوب مسجد فاطمیه(س) به شمار میرفت.
زمانی که مجرد بود، یک ریال هم حقوق نمیگرفت
سعید مدتی که در جبهه مشغول خدمت بود، تا زمانی که مجرّد بود، یک ریال حقوق نمیگرفت و میگفت: «من که خرجی ندارم و زمانی که ازدواج کرد، اولین حقوقی که گرفت، خمس پول حقوقش را داد و جایی که خمس نمیدادند، غذا نمیخورد و زمانی که غذا میخورد به اندازه پول غذا خمس را پرداخت میکرد.»
وضو داشتن مدام و روزه گرفتن در شرایط سخت
شهید جهانی همیشه با وضو و اهل نماز شب بود؛ معمولاً دوشنبهها و پنجشنبهها روزه بود، با اینکه دکتر به سعید گفته بود که ماه مبارک رمضان نباید روزه بگیرید، اما سعید با حال ناخوشی که داشت، روزهاش را میگرفت و اعتقاد داشت تا زنده هستیم باید از روزه و نمازمان دفاع کنیم.
انصراف از رفتن به مکه به خاطر مادر
وی همرزم شهید صیادشیرازی بود. روزی شهید صیاد به وی میگوید: «برای سفر مکه، اسم شما از طرف ستاد کل درآمده است» سعید میگوید:«چون مادرم هنوز به مکه نرفته من هم فعلا نمیروم».
حضور 7 ساله در جنگ
سعید جهانی با جنگ الفتی خاص پیدا کرد. عملیات شکست حصر آبادان آغازگر شکست منیتهای انسانی او بود و همچنین شروع حضوری مستمر در جبههها که 7 سال به طول انجامید. در هر عملیاتی شرکت میکرد. گاهی در لباس یک رزمنده، گاهی در پوشش یک غواص، گاهی در قالب یک نیروی اطلاعات عملیات و گاهی هم به عنوان یک فرمانده. بزرگی زودرس در چهره معصوم و جوانش نمایان شده بود. خودش در این باره مینویسد: «من جوانی را سخت دیدهام. با جوانان در تیر و ترکش بودهام، بیابانگردی در شبزندهداری، گرسنگی و تشنگی، عاشق مرگ و جراحت، ایثار را من ملاک بودهام. من بارها زخمی دیدهام، من سالها زخم داشتهام، من شاهد مرگ دوستان بودهام، من مرگ و بودن را قاضی بودهام، من با ایثار دوستان زندهام.»
یکی از دلایل حضور مستمر او در مدت 7 سال در جبههها، حضور دوستانی بیریا و صمیمی بود که بسیاری از آنها در برابر دیدگان سعید به فیض شهادت نائل شدند و به درجهای رسیدند که سعید سالهای سال از خدا طلب میکرد.
شجاعتی مثالزدنی در عملیات بدر
در شب عملیات بدر، شهید جهانی به عنوان فرمانده دسته غواصان در عملیات حضور داشت. رزمندگان پشت سیلبند عراقیها سنگر گرفته بودند؛ تیربار عراقیها به هیچ کس اجازه عرض اندام نمیداد. همه منتظر یک ناجی بودند که ناگهان سعید با شهامتی خاص خود را به بالای سیلبند میرساند و با نارنجکی، تیربارچی عراقیها را به هلاکت رسانده و گشایشگر خط دشمن میشود. در همان عملیات نیز تیری گلوی او را میدرد که با الطاف الهی زنده میماند.
یادگاری جنگ بر سینه شهید جهانی
ردپای جنگ بر پیکر سعید نقش بسته و یادگاریهای آشکار و نهان جنگ اندامش را فرا گرفته بود. تیر و ترکشها بر سر، گردن، کمر، شکم، دستان و پاهای او گویای حضور دائمش در جنگ بود. هر کدام از آنها خاطراتی را برای سعید زنده میکرد؛ خاطراتی از شبهای عملیات که شبهای وصل بود، اما مقدر نبود تا سعید در ایام جنگ بار سفر بندد و بالاخره او پایان جنگ را دید.
همرزم بودن با شهید صیادشیرازی
بعد از اتمام جنگ، سعید باید با غم فراق دوستان خود میماند تا مأموریتی سختتر را تجربه کند؛ پس از جنگ مأموریت جدید او شروع شد. به دلیل هوش و ذکاوتی که در دفاع مقدس از خود نشان داد بود، به وزارت دفاع فرا خوانده شد. بعد از شهادت صیادشیرازی، سعید پای ماندن نداشت.
بازنشستگی شهید!
سرهنگ سعید جهانی با کولهباری از خدمت و ایثار و عشق به خالق و خلق خدا، در اواخر سال 1380 درخواست بازنشستگی میکند و مسئولان علیرغم میل باطنی خویش به دلیل اصرار او با این امر موافقت میکنند.
سال 1381 معالجات او شروع شد. بارها اتاق عمل را تجربه کرد. بارها شیمیدرمانی و پرتودرمانی را به تن خسته خود خرید و بدین گونه بود که سعید جهانی به نرمی بال فرشتگان، آرام، آرام از جهان خاکی دور میشد. معالجات پی در پی و اعزام وی به آلمان نیز کاری از پیش نبرد. سعید باید میرفت؛ چرا که پای ماندنش نیز سست شده بود. بدین ترتیب سردار بزرگ جنگ و جانباز شیمیایی، شهید سعید جهانی در روز 13 اسفند 1383 در بیمارستان پیامبران تهران دست از جهان فانی شست و همراه فرشتگان به دیدار معشوق شتافت.