کد خبر: 1396178
تاریخ انتشار : ۲۷ فروردين ۱۳۹۳ - ۱۳:۰۵
مروری بر زندگی‌نامه شهدای قرآنی؛

شهید شاکری در جبهه کلاس قرآن برپا می‌کرد و به قاریان و حافظان جایزه می‌داد

گروه جهاد و حماسه: شهید حسن‌علی شاکری از جمله شهدایی بود که با برگزاری کلاس قرآن در جبهه و اهدای جایزه به حافظان و قاریان، به ترویج حفظ و قرائت قرآن در هشت سال دفاع مقدس پرداخت.

حسن‌علی شاکری در مهرماه سال 1343 همزمان با برگ‌ریزان پاییز، در یکی از محله‌های جنوب تهران متولد شد. حسن‌علی خانواده‌ای پرجمعیت و مذهبی داشت. با کارگری و عرق ریختن درآمد زیادی نداشت، اما نان حلال به خانه می‌آورد.

حسن‌علی چهارمین فرزند خانواده بود. وی هنگام تولد پوستش نیاز به درمان پیدا کرد و مادرش به کمک داروهای گیاهی، نوزاد را در خانه درمان کرد. حسن‌علی در کنار خانواده، روزهای کودکی را پشت سر گذاشت و کم‌کم قدم به دنیای بزرگ‌ترها‌ گذاشت.

پدر خانواده‌ به نماز اهمیت بسیار می‌داد و هر سحرگاه همه اهل خانه را برای نماز صبح بیدار می‌کرد. همان روزها بود که حسن‌علی یاد گرفت نماز به زندگی نظم می‌دهد و سعی کرد به زندگی خود نظم دهد. وی از همان دوران کودکی به پدر و مادرش احترام بسیار می‌گذاشت و هرگز جلوی آنها پایش را دراز نمی‌کرد.

شرکت در کلاس‌های قرآنی و حفظ قرآن

وی در سن نوجوانی با رفت و آمد به مسجد در کلاس‌های قرآن شرکت می‌کرد و این گونه آیه‌های قرآن، چراغ هدایت را در زندگی وی روشن کرد. حسن‌علی پس از تلاش فراوان و حضور در کلاس‌های قرآنی موفق به حفظ کتاب آسمانی شد. وی که دیگر شیفته قرآن شده بود به حوزه رفت تا درس طلبگی بخواند و از همین رو مدتی در قم زندگی کرد و بعد هم در کوچه مروی در مدرسه طلاب به تحصیلاتش ادامه داد.

شهید شاکری در کنار تحصیل در هیئات‌ مذهبی و جلسات قرآن هم شرکت می‌کرد و فعالیت‌هایش را در بسیج و کمیته ادامه داد. حسن‌علی به دوستان و آشنایانش خواندن قرآن را توصیه و برای تشویق آنها هدایایی برایشان تهیه می‌کرد و در کنار آن جوایز، قرآن کوچکی کنار آن می‌گذاشت.

هر گاه با دوستانش به صحبت می‌نشست، از آیات و احادیث قرآن استفاده بسیار می‌کرد و اطرافیان مشتاقانه پای حرف‌هایش می‌نشستند؛ چرا که وی برای جذابیت صحبت‌هایش از زندگی‌نامه و سرنوشت ائمه(ع) صحبت به میان می‌آورد.

وی به نماز اهمیت بسیار می‌داد و معتقد بود که نماز، همه راه‌های بدی و زشتی را می‌بندد. وی بسیار خوش‌بیان و متین صحبت می‌کرد و هیچ گاه با هیچ کس به تندی رفتار نکرد و جمله بسیار معروفش این بود: «جواب بدی را با خوبی باید داد.»

حسن‌علی 21 ساله بود که کوله‌بارش را بست. چادر مادر و پیشانی پدرش را بوسید و راهی جبهه شد. وی در زیر توپ و تانک هم، کلاس‌های مذهبی و آموزش قرآن را ترک نکرد. در آنجا هم هر گاه عملیات نمی‌شد، کلاس‌های آموزش قرآن و حدیث را برگزار می‌کرد و در آن کلاس‌ها زندگی‌نامه پیامبران را آموزش می‌داد و رزمندگان همه علاقه‌مند به حضور در آن کلاس‌ها بودند.

وی در جبهه هم از هزینه‌ شخصی خود مبلغی را کنار می‌گذاشت و به رزمندگان که قرآن را حفظ می‌کردند هدایایی می‌داد. مناجات و نمازهای عارفانه و خالصانه حسن‌علی را همرزمانش هرگز از یاد نمی‌برند.

در فروردین سال 1362 هنگامی که خود نیز در جهبه حضور داشت، برادر بزرگترش شهید رجبعلی شاکری در عملیات «والفجر یک» به شهادت رسید. در آن ایام به جهت نیاز شدید جبهه‌ها به نیرو، در مراسم تشییع پیکر پاک برادرش شرکت نکرد. حسن‌علی در عملیات‌های بسیاری از جمله والفجر یک، بدر، والفجر 8 و کربلای 5 حضور داشت و سرانجام سحرگاه سوم دی سال 1365 در مرحله دوم عملیات کربلای 5 در منطقه شلمچه، ردای سرخ شهادت را بر تن کرد. «رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَیْنَا صَبْرًا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ»(بقره/250)

بخش‌هایی از وصیت‌نامه این شهید بزرگوار

«با سلام و درود به پیشگاه خانواده‌ عزیزم؛ اکنون من حقیر که عازم جبهه‌ جنگ حق علیه باطل می‌باشم، خدا را شکر می‎کنم که یک بار دیگر به من توفیق داد که بتوانم به ندای هل من ناصر ینصرنی حسین زمانه، امام خمینی(ره) لبیک بگویم.

پدر و مادر عزیز، اگر خداوند به من توفیق داد که در راه خدا شهید شوم، هرگز غمگین نباشید و قطره اشکی برای من نریزید؛ مادرم سلام و درود بی‌پایان بر تو باد. امیدوارم که مرا حلال کنی. می‌دانم که از من ناراحت هستی، ولی مادر این وظیفه و رسالت را مکتبم و قرآنم به من آموخته.

مادرم همین شیر پاک و حلال تو بوده که درس شهادت را به من آموخته است و مادر تو را به جان فاطمه زهرا(س) قسم می‌دهم که هر وقت از دوری من ناراحت شدی به خدا پناه ببری که خداوند صبر به شما عنایت فرماید.

پدرم، سلام من به روح پاک و بزرگوارت؛ امیدوارم که مرا حلال کنی و می‌دانم که خیلی شما را رنجانده‌ام. امیدوارم که از بدی‌هایی که به شما کرده‌ام که از گفتن آن شرم دارم به خوبی خودت ببخشی که در آن دنیا آسوده باشم.

پدر و مادر، شما غم‌ها دیده‌اید و در غم از دست دادن دیگران نشسته‌اید، اما در مورد من چنین نکنید؛ چرا که فرزندانتان شهید شده و این پدیده فقط تغییر منزل است.

خواهران و برادران عزیزم، از شما می‌خواهم که هر بدی از من حقیر دیده‌اید به بزرگی خودتان ببخشید و امیدوارم به راه حسین‌گونه و همچنین زینب‌وار خود ادامه دهید و از خدا بخواهید که شما عزیزان را در راه رسالتی که بر دوش دارید یاری بنماید. پروردگارا به پدر و مادر من صبری عنایت فرما تا نبودن مرا تحمل کنند.

خدایا اگر اشتباه و گناهی کرده‌ام از روی نادانی و جهالت بوده، مرا عفو کن. در ضمن از همه دوستان و اقوام می‌خواهم که مرا حلال کنند. از ملت شهیدپرور ایران به خصوص خانواده‌ام می‌خواهم که دست از اسلام و انقلاب و یاری امام برندارند و تا آخرین قطره خون، ادامه دهنده راه اولیاء و شهدا باشند. فرزند حقیر شما حسن»

captcha