بررسیهای انجام شده بر روی گونههای مختلف اندیشههای کلامی نشان میدهد که یک مکتب ریشهدار کلامی در قرن دوم و اوائل قرن سوم در جامعه امامی وجود داشته که نمایندگان آن در نسلهای پی در پی متکلمان بزرگی چون هشام بن حکم، یونس بن عبدالرحمن، علی بن منصور، ابوجعفر سکاک و فضل بن شاذان بودهاند.(1) در واقع بایستی اذعان داشت که حداقل تا چند نسل میتوان به وضوح نمایندگان مکتب کلامی چهار شخصیت اصلی کلامی شیعه را در لابلای احادیث و روایات و گزارشهای تاریخی ردیابی و تحلیل کرد. جریانهای دیگری هم به طور موازی در جامعه امامی آن زمان وجود داشته است. جریان حدیثی کلامی و جریان متهم به غلو از اصلیترین جریانات آن ادوار محسوب میشوند. جریان حدیثی کلامی به طور عمده شامل آن دسته از اصحاب میشود که در عین حال که دغدغههای اساسی درباره مباحث عمیق کلامی داشتهاند اما هرگز به اندازه متکلمان محض همچون هشام بن حکم جرأت عقلگرایی محض به همراه عبور از نصوص و روایات را در خود نمیدیدند. به همین ترتیب جریان متهم به غلو عمدتاً شامل کسانی است که به هر دلیل در میان اصحاب امامیه دست کم درباره بعضی از عقاید متهم به غلو بودهاند. در دوران امام جواد(ع) که بایستی از آن به «دوران جانشینان متکلمان بزرگ» تعبیر کرد نیز ردپای این جریانات تا حد زیادی قابل بازیابی است.(2) این نوشتار به بررسی جانشینان فکری برخی از این اندیشمندان در دوران امام جواد(ع) میپردازد.
1- جریان کلامی
ابوهاشم داود بن قاسم جعفری، نماینده گرایش کلامی
ابوهاشم داود بن قاسم الجعفری از اصحاب امام رضا(ع) و فرزندان آن امام تا امام دوازدهم(ع)(3) و دارای منزلت عالی نزد این امامان بود. ذهبی از نویسندگان افراطی اهل سنت وی را زاهد و عالم، صحیح العقل و دارای شهرت خبری در بغداد توصیف کرده است.(4) درسال 261 هـ.ق از دنیا رفت و از پدرش و علی بن موسی الرضا(ع) روایت میکرد.(5)
شواهد زیادی نشاندهندهی علاقهی داود بن قاسم به مکتب یونس بن عبدالرحمن و بالتبع هشام بن حکم است. وی بغدادی بود و مسلما با اندیشههای یونس و هشام مواجه شده بود. وی خدمت امام(ع) رفت و کتاب یوم و لیله یونس بن عبدالرحمن را عرضه کرد و امام آن کتاب را تایید فرمودند.(6) علی بن ابراهیم نیز که نماینده مکتب هشام بن حکم در قم است به روایات او علاقه نشان داده است.(7)
تعداد زیادی از روات صاحبنام شیعی، خود را در طریق روایات ابوهاشم در موضوعات مختلف کلامی و غیرکلامی قرار دادهاند. در میان فهرستی که صاحب قاموس از شاگردان روایت او بیان کرده است، افرادی همچون سهل بن زیاد و محمد بن حسّان، اسحاق بن محمد و ابو احمد بن راشد، احمد الاشعری، عبیدی، محمد بن ولید، ابراهیم بن هاشم و احمد بن اسحاق دیده میشوند.(8) همچنین محمد بن خالد برقی پدر احمد(9)، احمد بن محمد بن خالد برقی(10)، احمد بن ابیعبدالله البرقی(11)، محمد بن عیسی(12)، محمد بن احمد العلوی(13)، یحیی العلوی(14)، محمد بن بشر(15)، در زمره شاگردان روایی او قرار دارند.
اما وجود شخصیـتهای برجستهی کلامی در میان شاگردان ابوهاشم همچون عبدالله بن جعفر حمیری(16)، محمد بن ولید و خصوصاً متکلم برجسته یعنی فضل بن شاذان(17) نشان از برجستگی خط ابوهاشم جعفری دارد. به همین ترتیب وجود شخصیتهای با خطوط متخالف فکری همچون ابراهیم بن هاشم (18) نماینده برجستهی خط هشام بن حکم و اولین کسی که حدیث کوفیان را در قم انتشار داد(19) و سعد بن عبدالله (20) نماینده اصلی خط مخالف هشام بن حکم، نشان میدهد که روایات ابوهاشم در میان تمامی گروهها مورد قبول بوده است.
در میان اهل سنت نیز روایات ابوهاشم دست به دست می شده است. این اعتماد از ناحیه اهل سنت احتمالِ مواضعِ معتدلانهی کلامی او را تقویت میکند. به عنوان نمونه ذهبی روایت او را در بغداد مشهور میشمارد.(21) خطیب بغدادی نیز رجاء بن محمد العبرتائی(22) و محمّد بن أبیالأزهر النّحوی (د 325ق)(23) و غیر او (24) را از کسانی ذکر میکند که از ابوهاشم نقل روایت میکردهاند.
محمد بن عیسی یقطینی نماینده دیگر مکتب کلامی هشام بن حکم و شاگرد یونس بن عبدالرحمن
بررسی محمد بن عیسی یقطینی از این جهت دارای اهمیت است که وی نماینده نسلی از متکلمان کوفی محسوب میشود که بعد از فرا رسیدن دوران افول کلام امامیه (25) در پایان سده دوم دیگر نفسهای باقیمانده خود را شماره میکردند؛ خطی که از هشام بن حکم در کوفه شروع و به دست یونس بن عبدالرحمن در بغداد پیگیری شد. بررسی روایاتی که او از یونس نقل میکند به خوبی نمایندگی او از یونس را نشان میدهد. این دیدگاه که ابراهیم بن هاشم و در پی او علی بن ابراهیم نماینده خط هشام بن حکم در کوفه هستند با بررسی روایات یقطینی به خوبی روشن میشود. رضایی معتقد است که بخش عمدهی روایات یونس بن عبدالرحمن از طریق یقطینی منتقل شده است.(26)
2- جریان حدیثی - کلامی
محمد بن ابی عمیر سردمدار جریان نقد هشام بن حکم (د217)
محمد بن ابیعمیر(27)، از اصحاب اجماع(28)، اهل بغداد و دارای زهد مثال زدنی(29)، در کنار بکیر بن اعین و عیسی بن روضه و حمران بن اعین و دیگران از شخصیتهای منفرد کلام امامی بود؛ یعنی از کسانی که یا تحت تأثیر مکتب دیگری هستند و یا اگر اندیشهای دارند منفردند و در هر صورت مکتب کلامی مستقل ندارند. او به روشنی از خط هشام بن سالم پیروی میکرد(30). وی شاگرد هشام بن حکم بوده است و به خاطر مباحثهای که با ابومالک حضرمی داشته راهش را از هشام بن حکم جدا کرد و ظاهراً یک جریان ضد هشام بن حکم ایجاد کرد. ابومالک معتقد بود که امام مالک تمام زمین نیست ولی او به مالکیت امام نسبت به کل زمین اعتقاد داشت. آن دو برای رفع اختلاف به نزد هشام حکم رفتند و او حق را به ابومالک داد و ازهمینجا او از هشام جدا شد.(31)
احمد بن ابینصر بزنطی
وی علیرغم این که تا سال 221هـ.ق زنده بوده اما به جز شش روایتی که از امام(ع) نقل میکند(32) اثری از روابط او با امام جواد(ع) دیده نمیشود.(33) اما مسلماً وی با امام رضا(ع) رابطه تنگاتنگی داشته است.(34) به نظر میتوان بزنطی را در زمره فقهای محدث - متکلمی قرار داد که هر چند همانند یونس و هشام یا محمد بن عیسی بن عبید به معنای اصطلاحی متکلم محسوب نمیشود، اما دغدغههایی درباره مباحث کلامی داشته و روایات فراوانی در ابواب مختلف کلامی نقل کرده است.
3- جریان متهم به غلو
محمد ابن سنان را میتوان به عنوان سرخط اصلی یک جریان حدیثی در این دوره در نظر گرفت که این امر وی را به شخصیتی برجسته در حدیث تبدیل کرده است. اگر چه نام وی در کتب اربعه در سند 797 حدیث وجود دارد (35) و بخشی از میراث حدیثی ابوبصیر را به علی بن مهزیار، ابراهیم بن مهزیار و حسین بن سعید که هر سه اهوازیاند رسانیده (36) و همچنین تعداد زیادی از روایاتِ عمدتاً تربیتی کتاب الزهد، میراث به جای مانده از حسین بن سعید اهوازی از طریق او به دست رسیده است (37) و به طور کلی از شخصیتهای برجسته حدیثی امامیه محسوب میشده است، اما وی از متهمان به غلو حتی از سنخ غلو برون گروهی منجر به کفر بوده است. نجاشی این اعتقاد صفوان بن یحیی که ابن سنان را از غالیانی میداند که از سوی او در طریق حق قرار گرفته است را علامت این میداند که ابنسنان ابتدا اشتباهاتی داشته اما اصلاح شده است. (38)
در میان مشایخی که ابن سنان در طریق روایات آنان قرار گرفته به افرادی برمیخوریم که به طور گستردهای متهم به غلو بودهاند؛ افرادی همچون ابوالجارود (د بعد از150هـ.ق)، از اصحاب باقرین(ع) که گفته شده ملقب به سُرحوب به معنای «بلندقامت»(39) بوده، اما امام باقر(ع) با بیان اینکه سُرحوب نام شیطان کوری است که در دریا میزیسته (40) شادمانی او را از داشتن این لقب برهم زد.
وجود شواهد متضاد درباره ابن سنان کار قضاوت درباره او را دشوار میکند. با این حال نمیتوان از شواهدی که ابنسنان را از اتهامات تبرئه میکند یا از شدت آنها میکاهد چشمپوشی کرد. فهرست کتابهای ابن سنان علیرغم روایاتی که از وی به دست رسیده نشان میدهد که وی اگر از فقهای مبرز محسوب نشود دستکم دغدغههای فقهی زیادی داشته است. صرف نظر از کتاب الاظله که شاهد خوبی بر اندیشههای غالیانه او است، کتبی همچون مسائل (حاوی مسائلی که از امام رضا(ع) پرسیده است)، کتاب المکاسب، کتاب الحج، کتاب الصید و الذبائح، کتاب الشراء و البیع، کتاب الوصیة و کتاب النوادر در میان آثار او به چشم میخورد. (41)
علامه شوشتری در نهایت به این جمعبندی دست پیدا میکند که ابنسنان به دلیل علاقهاش به تعلیم مشکلات و ضمناً تعلق خاطر غلات به ضمیمه انتساب کتب غلوآمیز به او، مورد اتهاماتی قرار گرفته است که موجب بدبینی علمای رجال به او شده است، اما حتی اگر مدح او را مورد قبول قرار ندهیم، به دلیل نقل روایات او از سوی کسانی که حتی او را مذمت کردهاند مانند فضل بن شاذان و راویان دیگر مثل یونس بن عبدالرحمن، حسین بن سعید اهوازی، ایوب بن نوح و همچنین مشایخ شیخ طوسی(42)، بایستی دست کم به اخبار فقهی او اعتبار بخشیم.(43)
به هر حال ابنسنان به عنوان سر خط اصلی یک جریان حدیثی محسوب میشود. از نوع عملکرد این جریان به طور واضح نمیتوان شاهدی به دست آورد. اینکه طرفداران یا شاگردان ابن سنان - چه آنهایی که در طرق حدیث ابن سنان نامشان ذکر شده و چه آنهایی که در آن دوره از آراء او تبعیت میکردند ولی اهل نقل حدیث نبودند - چه دیدگاهی نسبت به او داشتهاند کاملاً نامفهموم است. همچنین اینکه وی و جریان فکری تابع او دارای عقاید غالیانه برونگروهی یا عقاید تفویضی بودهاند، صرفاً احتمال یا فرضیهای است که نمیتوان دلیل محکمی برای آن اقامه کرد. هر چند که روایاتی که بوی غلو از آن به مشام میرسد در میان مرویات او فراوان است. شاگردی بلافصل و رابطه فراوانش با مفضل بن عمر، نقل روایات ابوالجارود و منخل بن خلیل متهم به غلو توسط او، نقل روایات او توسط شخصیتهای متضادی همچون محمد بن عیسی بن عبید نماینده خط یونس و هشام، احمد بن محمد بن عیسی اشعریِ سختگیر در نقل حدیث و حسن بن علی بن یقطینِ محدث - متکلم به این ابهامات و تردیدها در مورد ابن سنان و جریان فکری او بیشتر دامن میزند. اما اجمالاً میتوان گفت که وی سرحلقه جریانی بوده که همواره از ناحیه عدهای اتهام به غلو و ضعف را به دوش میکشیده است.
منخل بن خلیل رقی که از دیگر متهمان به غلو است نیز در بسیاری موارد در طبقه بالاتر از ابن سنان قرار گرفته است. در میان روایات منخل، روایات فضائلی وی که از جابر جُعفی (د128هـ.ق)(44) نقل شده و دستاویزی برای اتهام غلو به وی بوده است نیز دیده میشود. مراجعه به کتب حدیثی، تعدادی از این روایات را که ابن سنان از منخل نقل کرده را به دست میدهد.
سخن آخر
جریانهای مختلف و همچنین شخصیتهایی که در این نوشتار بدانها اشاره شد را میتوان به عنوان جریانها و شخصیتهای اصلی و برجسته از نظر کلامی در دوره امام جواد(ع) قلمداد کرد. اما باید به خاطر داشته باشیم مطالب گفته شده صرفاً بخش کوچکی از جریانشناسی فکری اصحاب امام جواد(ع) است که بسط و توسعه آن ظرفیت پژوهشی بسیار فراتری دارد.
- حسیننعیمآبادی، دانشآموخته حوزه و دانشگاه و پژوهشگر تاریخ اسلام و تشیع
پینوشتها
1ـ احمد پاکتچی (زیر نظر بجنوردی)، اسلام ، ص285 به نقل از کشی539 که روایتی را با این مضمون نقل میکند: جعفر بن معروف قال حدثنی سهل بن بحر الفارسی قال سمعت الفضل بن شاذان آخر عهدی به یقول: أنا خلف لمن مضى أدرکت محمد بن أبی عمیر و صفوان بن یحیى و غیرهما و حملت عنهم منذ خمسین سنة و مضى هشام بن الحکم رحمه الله و کان یونس بن عبد الرحمن رحمه الله خلفه کان یرد على المخالفین ثم مضى یونس بن عبد الرحمن و لم یخلف خلفا غیر السکاک فرد على المخالفین حتى مضى رحمه الله و أنا خلف لهم من بعدهم رحمهم الله
2 ـ درباره اندیشهشناسی این متکلمان مثلا نک: اکبر اقوام کرباسی، مدرسه کلامی کوفه، نقد و نظر، ش65، ص38ببـ.؛ فان اس، جوزف، الکلام و المجتمع، ترجمه د. سالمه صالح، ج1، بخش کوفه.
3 ـ طوسی، فهرست، 181؛ طوسی، رجال، 375، 386، 399؛ کشی، 571.
4 ـ الذهبی (م748)، تاریخ الاسلام، تحقیق عمر عبدالسلام تدمری، چاپ اول، دارالکتاب العربی، بیروت، 1407ق، ج19، ص 132.
5 ـ خطیب بغدادی، ج 7، ص 366؛ محمد تقی تستری ، ج4 ص 256، مسند امام جواد، ص 276.
6 ـ نجاشی، 446؛ ملاصدرا، شرح اصول کافی، ج2 ص 11-12.
7 ـ مثلا صدوق: عیون، 2، 256 در فضیلت زیارت امام هشتم علیه السلام.
8 ـ محمد تقی تستری، ج 8،ص 258.
9 ـ برقی، محاسن، ج2، 328.
10 ـ نعمانی(ابن ابی زینب، محمد بن ابراهیم) (م360)، الغیبه، 1جلد، تصحیح علی اکبر غفاری، نشر صدوق، تهران، 1397ق، ص58.
11 ـ صدوق، توحید، 69 در روایتی کلامی در رد تشبیه.
12ـ کلینی،ج1، 123.
13ـ کلینی، ج1، 328، در مورد غیبت.
14 ـ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج2، ص228، روایتی در مورد علم امام به تمام زبانها.
15 ـ صدوق، توحید، ص 193؛ که احتمالا محمد بن بشر حمدونی است که نجاشی وی متکلم جید الکلام صحیح الاعتقاد می داند.(نجاشی، ص 381).
16 ـ طوسی،فهرست، ص294؛ نجاشی، ص 303، س4 از پایین؛ نجاشی، ص447، س12.
17 ـ محمد تقی تستری، 8، 256؛ نجاشی، ص 306؛ خویی، 13ج، ص293.
18 ـ نجاشی، 16.
19 ـ مهدی خدامیان، فهارس الشیعه، ج1، ص126 به نقل از نجاشی ص16.
20 ـ مهاجر، رجال الاشعریین، ص87.
21 ـ ذهبی، ج19 ص 132.
22 ـ خطیب بغدادی، تاریخ بغداد ، ج8، ص 412.
23 ـ همو، ج4 ص 58.
24 ـ همو، ج8 ص 365.
25 ـ برای آشنایی با مفهوم دوران افول امامیه نک:محمد تقی سبحانی، نقد و نظر، ش65، بهار91، صص26-30.
26 ـ محمد جعفر رضایی، امتداد جریان فکری هشام بن حکم تا شکل گیری مدرسه بغداد، نقد و نظر، ش65، ص98.
27 ـ طوسی در فهرست می گوید: أدرک من الأئمة ثلاثة: أبا إبراهیم موسى بن جعفر علیهما السلام و لم یرو عنه و روى عن أبی الحسن الرضا علیهالسلام. و روى عنه أحمد بن محمد بن عیسى کتب مائة رجل من رجال أبی عبد علیه السلام: فهرست: 404. دلیل دیگر اینکه وی را اسن از یونس دانسته اند. بنابراین مسلم هم دوره با امام جواد علیه السلام بوده است: کشی، 590.
28 ـ کشی، 556.
29 ـ کشی، 211.
30 ـ کشی، 279،ش500.
31 ـ کلینی، ج1، ص409-410: کتاب الحجه باب ان الارض کلها للامام.
32 ـ عزیز الله عطاردی، مسند الامام الجواد، ص264.
33 ـ همچنین نک: طوسی، 373.
34 ـ طوسی، رجال،50.
35 ـ خویی، معجم رجال الحدیث، ج6، ص138، ش10909.
36 ـ نک: صفار قمی، ج1 ، ص463، 468، 472، 475، 486، 492، 497.
37 ـ برای نمونه: حسین بن سعید اهوازی، الزهد، ص 4، 5 سه روایت، 10، 22 دوروایت، 23، 29، 45، 58، 63، 102، 103، دوروایت.
38 ـ نجاشی: 328؛ هم چنین نک: تحلیل سید حسین مدرسی، مکتب در فرآیند تکامل، ص 63، پاورقی1 و هم چنین شوشتری که در نهایت اخبار او را معتبر میداند: محمد تقی تستری، 9، 315؛ برای تحلیل بهتر و جامع تر: محمد تقی تستری، ج 9 صص 306- 317.
39 ـ ظاهرا این تحلیل فان اس مبتنی بر معناشناسی لغوی سرحوب و نه اطلاعات تاریخی صرف است؛ فان اس، ج1 ص255.
40 ـ برای فهرستی از این مذمت ها نک: کشی، 229.
41 ـ نجاشی، 328.
42 ـ همچنین نک: کشی، ص507، ش980.
43 ـ محمد تقی تستری ، ج9، ص314.
44 ـ درباره جابر و آراء او نک: فان اس، ج1، ص294.