کد خبر: 1446592
تاریخ انتشار : ۱۳ شهريور ۱۳۹۳ - ۰۷:۲۲
مدرس‌زاده:

برداشت ظاهری از شعر حافظ باعث انحراف می‌شود

گروه ادب: مدرس‌زاده در بیست و هشتمین مجموعه درس‌گفتارهایی درباره حافظ گفت: مفاهیم دیوان حافظ اگر بازشناسی نشود، یک انحراف و اعوجاج فکری در باب شناخت حافظ به وجود می‌آورد و در برخی از مواقع ممکن است برخی نسخه‌ای که از ظاهر شعر حافظ می‌گیرند، دچار انحراف شوند.

به گزارش خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا)، بیست و هشتمین مجموعه درس‌گفتارهایی درباره حافظ با عنوان «از مستی تا ترک هستی» با حضور عبدالرضا مدرس‌زاده روز گذشته چهارشنبه، 12 شهریورماه، در شهر کتاب برگزار شد.

مدرس‌زاده در این نشست درباره غزل هفت‌بیتی «حاشا که من به موسم گل ترک می‌ کنم/ من لاف عقل می‌زنم، این کار کی کنم؟» گفت: حافظ در سرودن شعر، از 20 شاعر قبل از خود بهترین استفاده را کرده است. وقتی که تعبیر «خرابات» را که می‌شنویم حافظ را تحسین می‌کنیم، اما در اصل این واژه برای باباطاهر است. بسیاری از ابیات حافظ تصویری از ابیات شاعران قبل از خود است.

وی افزود: با توجه به اینکه این غزل شامل هفت بیت است، این عدد علامت  هشداری است که ذهن خواننده مشتاق را متوجه خود می‌کند. به این دلیل که عدد هفت از قداست ویژه‌ای در فرهنگ ما برخوردار است و از سوی دیگر گفته می‌شود که شعرهای شاعرانی چون خواجو را نمی‌توان در هر دستگاهی و آوازی خواند اما شعرهای حافظ را می‌توان در هر مجلسی خواند و با نوا و اندوه یا شادی و طرب خواند و این موضوع، اتفاقی نبوده است و اگر هفت بیت را مورد توجه قرار دهید، متوجه می‌شوید که بیت اول، اصرار بر مستی، بیت دوم دنبال مطرب گشتن و از مدرسه فراری شدن، بیت سوم از قیل و قال مدرسه فرار کردن  خدمت معشوق کردن و .... که این سیر صعودی ادامه می‌یابد و اگر کسی از بیت‌های ابتدایی می‌فهمد که حافظ اهل جام و باده و ... بوده در بیت آخر یعنی «این جان عاریت که به حافظ سپرد دوست/روزی رخش ببینم و تسلیم وی کنم» متوجه می‌شود که اگر بخواهد حافظ را رند و مست لایعقل معرفی کند، به بن‌بست می‌رسد.

مدرس‌زاده ادامه داد: حافظ پاکترین شاعر فارسی‎زبان است که بیشترین اشاره و کاربرد از شراب در دیوانش است و هنوز هم متحجران قشری‌مذهب معتقدند که دیوان حافظ نجس است و کسی که دست به دیوان حافظ بزند، باید دستش را آب بکشد. از این رو در هیچ دفتر شعری نمی‌توان یافت که به اندازه حافظ به می، طرب و ساقی و... اشاره داشته باشد. هنر حافظ در این زمینه این است که ساقی‌نامه، خرابات، تغزل و خمریه رودکی را در قالب غزل ریخته است.

وی تصریح کرد: حکایت مستی در دیوان حافظ اگر بازشناسی نشود که منظور حافظ از این که «من لاف عقل می‌زنم که این کار کی کنم؟» چیست، یک انحراف و اعوجاج فکری در باب شناخت حافظ به وجود می‌آورد و در برخی از مواقع ممکن است برخی نسخه‌ای که از ظاهر شعر حافظ می‌گیرند، دچار انحراف شوند؛ همچنان که قشری‌ها نیز از آن سو دچار انحراف هستند.

مدرس‌زاده با اشاره به این بیت حافظ «نگویمت که همه ساله می‌پرستی کن/ سه ماه می خور و نه ماه پارسا می‌باش» بیان کرد: اگر همین یک بیت را فتوای حافظ تلقی کنیم و با آن زندگی کنیم، بسیاری از مشکلات اجتماعی در زندگی افراد و جامعه حل می‌شود. و این به این معناست که هر کاری وقت و زمانی دارد و هر کار در جای خودش نیکوست و البته به معنای ظاهری بیت نباید اکتفا کرد.

وی با بیان اینکه عقل در بیت نخست نشان از چهل سالگی حافظ است، گفت: البته لحن گزنده طنز را نمی‌توان از آن دور کرد. حافظ نیش و کنایه می‌زند که نهایت عقلی که برخی از مدعیان خردمند دارند، این است که می‌دانند در بهار چه کنند و «من»ی که در این بیت آمده، من فرهنگی، اجتماعی و شخصی است که از خود مایه می‌گذارد.

مدرس‌زاده ادامه داد: همه می‌دانیم که حافظ تریبون جامعه است، نماینده افکار عمومی است  که برخی از این افراد، صوفیان، زاهدان و واعظان تا رند شرابخوار هستند و تأکید برجسته‌ای که در ابیات حافظ به آن می‌رسید، بحث اصرار و انکار است، هر کس در هر زمینه‌ای اهل اصرار باشد، روزی دچار انکار همان می‌شود و برعکس اگر کسی در مقطعی از زندگی منکر چیزی شود، بعدها مصرّ آن می‌شود و این از بعد روانشناسی صحت دارد. «کسی که از ره تقوا قدم برون ننهاد/ به عزم میکده اکنون ره سفر دارد».

وی با بیان اینکه آغاز غزل حافظ دعوت به مستی و اصرار و تأکید است، افزود: در بیت دوم «مطرب کجاست تا همه محصول زهد و علم/در کار چنگ و بربط و آواز نی کنم» چندین نکته نهفته است، نخست اینکه مطلوب و گمشده حافظ در این بیت، مطرب است و منظور از محصول زهد، پارسایی و محصول علم بیداری و خردمندی و فرزانگی است. از سوی دیگر این بیت را می‌توان تأثیرپذیری حافظ از رودکی دانست، چرا که هر کدام از واژه‌ها از یک آبشخور و سرچشمه فکری گرفته شده است، بیت دوم، از رودکی اقتباس شده است؛ «رودکی چنگ بر گرفت و نواخت/باده انداز، کو سرود انداخت»، چنگ و مطرب و می یادگار رودکی است.

مدرس‌زاده در ادامه گفت: نکته دیگر این که، مطرب بر زاهد و عالم برتری داده شده است، باید گفت در قرن هشتم چه بر سر تمدن فرهنگی ما آمده است که مطرب از زاهد و عالم بالاتر است. می‌توان گفت انحرافی که از قرن ششم به فرهنگ و تمدن و باورهای دینی و نظام خانقاهی وارد شد، در قرن هشتم به انفجار رسید و در دیوان حافظ خانقاه، صومعه، صوفی و ... هیچ یک مثبت نیستند و نمادهای منفی هستند که از چشم مردم افتاده‌اند؛ به این دلیل که این قرن دوره سقوط فضیلت‌هایی است که در گذشته بوده است و همه مدعیان سقوط کردند و رند با همه بدی‌ها به مقام برتری دست می‌یابد.

وی افزود: حافظ با کنار نهادن زاهد و عالم، هنجارشکنی عرفانی را بیان می‌کند که محصول زهد و علم را می‌خواهد در بربط، چنگ و نی به کار گیرد و «کار» در این بیت حدود 14 معنی را در دیوان حافظ دارد و نشان می‌دهد که به معنی فسق، فجور، خرابات رفتن، عشقبازی و کار حقیقت و اهل معرفت  بودن و ... است.

مدرس‌زاده با اشاره به بیت سوم غزل حافظ عنوان کرد: مدرسه‌ها برای حافظ در قرن هشتم دارای قیل و قالی هستند که باید از دست آن به معشوق پناه برد و می‌توان گفت، این بیت نشانگر فجایع قرن ششم به بعد است و از سویی یادآور دیدار مولانا و شمس است.

وی ادامه داد: در بیت چهارم «کی بود در زمانه وفا جام می بیار/تا من حکایت جم و کاووس کی کنم» باید گفت با توجه به اینکه شاعران ما مرورگر تاریخ بودند، به موضوع بی‌وفایی و زخم‌های زمانه اشاره می‌کند و خاقانی در این زمینه می‌گوید «قحط وفاست، در بنه آخرالزمان/هان ای حکیم، پرده عزلت بساز، هان». از سوی دیگر با توجه به اینکه در این بیت واژه‌هایی چون جام جم، کیکاووس و بی‌وفایی را داریم، اقتباسی از جهان‌بینی خیام است، یعنی حافظ این بیت را از خیام گرفته است.

مدرس‌زاده با اشاره به بیت «از نامه سیاه نترسم که روز حشر/با فیض لطف او صد از این نامه طی کنم» اظهار کرد: کلیدواژه این بیت «فیض» است، اگر سؤال شود که چرا که از نامه سیاه نمی‌ترسی؟ پاسخ آن فیض الهی است. همانگونه که حافظ در غزلی می‌گوید «هاتفی از گوشه میخانه دوش/گفت ببخشند گنه می بنوش»، «لطف الهی بکند کار خویش/مژده رحمت برساند سروش» و این لطافت است که باعث آشتی حتی دین‌گریزترین افراد با دین و آموزه‌های دینی می‌شود و اگر قرار باشد شکل تند و تیز و محتسب‌گونه دین را به مردم بیاموزیم، باعث فرارها خواهد شد اما اگر بعد از همه ماجراها گوشه قلب انسان امیدی وجود داشته باشد، سبب آشتی وی با دین می‌شود، همانگونه خداوند در قرآن می‌فرماید: «از رحمت خداوند مأیوس و ناامید نشوید».

وی در ادامه بیان کرد: از سویی سعدی تأثیرات خوبی بر حافظ گذاشته است و اینکه گفتیم، هر کار کردی از رحمت خداوند ناامید نباش، همانگونه که سعدی می‌گوید «دلا دلالت خیرت کنم به راه نجات/مکن به فسق مباهات و زهد هم مفروش». یعنی قرار نیست که همه پل‌ها را پشت سرمان خراب کنیم و امید هم داشته باشیم چرا که این امید شروطی دارد، اما در شکل هنری باید گفت که سعدی و حافظ از کسانی هستند که مردم را با توحید و دین آشتی دادند و مردم را با بندگی خدا کردن پیوند دادند.

مدرس‌زاده با بیان اینکه بحث ما این است که بیت اول و آخر در ظاهر هیچ ارتباطی به هم ندارند، افزود: همه موارد در این بی‌ارتباطی نهفته است و حافظ در این زمینه به سعدی نگاه کرده است، غزلی از سعدی می‌خوانیم که آشکارترین و سرراست ترین معانی عشق را بیان می‌کند، «میان باغ حرامست بی تو گردیدن/که خار با تو مرا به که بی تو گل چیدن»، «و گر به جام برم بی تو دست در مجلس/حرام صرف بود بی تو باده نوشیدن». در اینجا صحبت از بی‌معشوق زندگی نکردن است، اما مقطع شعری که شاعر هوشمندانه سخن می‌گوید، همین بیت است. بنابراین بیت امید می‌دهد.

وی با اشاره به بیت «کو پیک صبح تا گله‌های شب فراق/با آن خجسته طالع فرخنده پی کنم» گفت: جوهره ادبیات ما ادبیات فراق و هجران است و وصال نداریم، چرا که وصال مدفن عشق است و زیبایی در نرسیدن است.

مدرس‌زاده در ادامه به بیت آخر غزل حافظ اشاره و عنوان کرد: بیت «این جان عاریت که به حافظ سپرد دوست/روزی رخش ببینم و تسلیم وی کنم» نشان می‌دهد که مستی از ترک هستی نتیجه داده است. جان امانت و عاریتی است که دوست به ما سپرده است. و واژه «دوست» در این بیت بسیار لطیف است و رب، خالق و صانع و.... نمی‌گوید و بهترین شکل سخن گفتن با خداوند این است که خداوند را دوست بدانی. در مصرع دوم گفته شده که «روزی رخش ببینم و تسلیم وی کنم»، برخی معتقدند که انسان بعد از مرگ حضرت حق را می‌بیند در حالی که حافظ می‌گوید؛ تا خداوند را نبینم جان نمی‌دهم یعنی من در مقام تسلیم هستم.

وی تصریح کرد: در عرفان فعل دستور زبانی «دیدن» است و فرق فلسفه با عرفان نیز در همین است؛ در فلسفه بحث دانستن و در عرفان دیدن است و این بیت حافظ به این معنی است که به مقام شهود می‌رسد. از این رو نتیجه می‌گیریم که مستی حافظ، مستی پاک و پاکیزه‌ای است. همانگونه که شفیعی کدکنی می‌گوید؛ «مستی و هوشیاری و راهی و رهزنی/ابری و آفتابی و تاریک روشنی». دعوت به مستی حافظ، دعوت به مستی شراب انگوری نیست و اگر این گونه باشد ترک هستی نتیجه نمی‌دهد و کسی که دائم‌الخمر باشد، نمی‌تواند به دیدگاه‌ها و جهان‌بینی و نظریات پایداری برسد که آن را طرح کند.

captcha