به گزارش خبرگزاری بینالمللی قرآن (ایکنا)، چهاردهمین شماره دوفصلنامه علمی ـ پژوهشی «آموزههای فلسفه اسلامی» با مقالاتی همچون «بررسی درستی انتساب تناسخ به سهروردی و زکریای رازی با تکیه بر آثار» از سیدمرتضی حسینی شاهرودی و امیر راستین، «کیفیت تعامل معرفت عقلی و عرفانی در معرفتشناسی صدرا» از علی حقی و سیده سمیه حسینی، «جستاری تطبیقی درباره اعتبار و نقش منابع معرفتی در اندیشه ملاصدرا و ابنعربی» از رضا رضازاده و سمیه منفرد منتشر شده است.
بنا بر این گزارش، «نفس رحمانی در آینه حکمت متعالیه» از مهدی زمانی، «برهان وجودی آنسلم و نقد آن بر اساس مبانی ملاصدرا» از سیدحمید طالبزاده و رحمتالله کریمزاده، «نقش نگرش وجودی صدرا به علم در تعالی نفس» از محمدمهدی مشکاتی و مریم فخرالدینی و «ملائکه مهیّمه در متون دینی، عرفانی و حکمی» از سیدمحمد موسوی بایگی و غلامعلی مقدم از دیگر مقالات این شماره است.
یادآور میشود، دوفصلنامه آموزههای فلسفه اسلامی از نشریات علمی ـ پژوهشی دانشگاه علوم اسلامی رضوی است که به مدیرمسئولی محمدباقر فرزانه و سردبیری رضا اکبریان منتشر میشود.
در ادامه چکیده مقالات شمار اخیر این دوفصلنامه را میخوانید.
بررسی درستی انتساب تناسخ به سهروردی و زکریای رازی با تکیه بر آثار
تناسخ در میان فیلسوفان مسلمان پایگاه مستحکمی نداشته و پیروان این اندیشه همواره جزء کمترین بوده اند. در این میان رویکرد دو فیلسوف و اندیشمند ایرانی بیش از همه مورد توجه قرار گرفته است؛ یکی پایه گذار حکمت اشراق و دیگری پزشک و فیلسوف ری. نقش زکریای رازی به عنوان نماینده و یکی از طلایه داران انگاره تناسخ در اندیشه اسلامی جلوه کرده است و اهمیت جایگاه سهروردی از جهت برداشت های گوناگون از سخنان او و در نتیجه نسبت های مختلف به اوست. نتیجه بازنگری به آثار این دو اندیشمند و مقایسه میان آنها، تایید انتساب تناسخ به رازی و تاکید بر وازنش آن توسط شیخ اشراق است. رازی بر اساس مبانی فلسفه خویش، برای نفوس حیوانی تناسخ صعودی و نیز برای نفس انسانی یکی از دو نوع تناسخ متشابه و نزولی را به صورت مانعهالخلو می پذیرد. در مقابلْ سهروردی پس از ضعیف خواندن دلایل طرف های نزاع، با ابتکار در ارایه طرح نوینی از معاد جسمانی مبتنی بر پذیرش عالم مثال، از این طریق انگیزه های پذیرش تناسخ را از میان برمی دارد.
کیفیت تعامل معرفت عقلی و عرفانی در معرفتشناسی صدرا
معرفت عقلی و عرفانی علی رغم تفاوت هایی که در روش رسیدن به معرفت دارند که در یکی از استدلال عقلی و در دیگری از شهود و مکاشفه استفاده شده است؛ دو مقوله جدا از هم نبوده و با یکدیگر تعامل دارند .
از نگاه صدرا مجرد شهود بدون برهان کافی نیست و از طرفی آن چه راوی با برهان بدان دست یافته بود ، با چشم شهود مکاشفه کرده است. از سویی عقل از دریافت کنه حقیقت اشیاء ناتوان است و با عرفان می توان به دریافت حقیقت اشیاء نائل شدو از سویی دیگر عقل خالص منکر کشف و شهود نیست و برای کشف درست از نادرست می تواند ملاک و معیار باشد . به نظر می رسد معرفت شناسی صدرایی در همه حوزه های آن در هم تنیدگی زیادی با مساله وحدت عاقل ومعقول دارد.ملا صدرا با تلفیق این نظریه با اشتداد وجود شناختی نفس در فرآیند حرکت جوهری مدعی وجود تعامل حداکثری بین معرفت عقلی وشهودی است.
جُستاری تطبیقی در باب اعتبار و نقش «منابع معرفتی» در نظام اندیشه ملاصدرا و ابنعربی
بازشناسی چیستی و چرایی ترکیب سه منبع معرفتی عقل، شهود و وحی در فلسفه ی صدرایی و نظام اندیشه ابن عربی، تحلیل دستآوردهای معرفتی این دو نظام را ثمربخش تر می کند. علی رغم اینکه ابن عربی در معرفت شناسی خود، قلب و دستاوردهای آن را اصل قرار داده، برای عقل نیز نقش مهمی قائل است. او در کنار عقل و شهود از وحی هم به عنوان مبنایی معرفت شناختی بهره می برد. ملاصدرا نیز درباره سه روش عقلی، قلبی و وحیانی در رسیدن به حقایق، ضمن تایید وجود قلمرو های خاصی که به نحو عموم و خصوص مطلق یا من وجه بین این سه وجود دارد، هیچکدام را در حیطه ی قلمرو مشترکشان معارض دیگری نمی داند. با این حال، درجه اهمیت هر کدام از این منابع در نگاه متناظر هر یک متفاوت است. به طوری که عقل در عرفان ابن عربی صرفاً پذیرنده ی تجلیات الهی است و در نقش فاعلی است که حدبردار و حصرپذیر می شود؛ یعنی فاعلیت و تولید آن محدود و متناهی است، در حالی که در نظام حکمت متعالیه صدرایی، عقل در مقام کسب معارف در فرایند حرکت جوهری نفس و تعالی به نشئه ی عالم عقل کلی، در ضمن مشاهده و شهود، قوت فاعلی و صدوری نیز می یابد.
نَفَس رحمانی در آینه حکمت متعالیه
در این مقاله با روش توصیفی-تحلیلی به بیان مبانی و نتایج دیدگاه ملاصدرا درباره نَفَس رحمانی پرداخته می شود. ملاصدرا معتقد است که آدمی برترین نشانه خداوند است و ویژگی ها و قوای او ظهور کمالات الهی است. بدین سان همان گونه که نَفَس آدمی با عبور از مخارج حروف، اصوات گوناگون پدید می آورد و کلمات بسیار از آن حاصل می شود، نَفَس رحمانی نیز هم چون فیضی وجودی، حقایق ممکنات را در عالم تحقق می بخشد و در عین وحدت و بساطت سرچشمه کلمات بی شمار الهی در عالم تجلی است. کلمه «کن» نخستین کلامی است که گوش ممکنات را شکافت و بدین سان عالم فقط از سخن پدید آمده و بلکه عین سخن است و اقسام موجودات عالم منطبق بر مراتب و مقامات بیست وهشت گانه خود در نفس رحمان هستند. ملاصدرا نفس رحمانی را با «وجود منبسط» یکی می داند، وجودی که شمول آن همانند سایه ای بر پیکر موجودات گسترده است: «الم تر الی ربک کیف مد الظل». هم چنین او نفس رحمانی را با «حق مخلوق به» و «حقیقه الحقایق» مقایسه کرده و تحقق آن را مربوط به مرتبه واحدیت، حضرت اسماء و احدیتِ جمع می داند. برخی از پیروان صدرا نیز نفس آن را با مرتبه عماء یکی دانسته اند که در زبان شریعت از آن به نور محمدی تعبیر می شود.
از طرف دیگر ملاصدرا نَفَس رحمانی را تعبیر دیگری می داند از آن چه اهل عرفان آن را ماده کلیه، هباء و عنقا نامیده اند و البته با ماده اولیه یا هیولای نخستین در زبان فلاسفه تفاوت دارد. او گفتار حکیمان بزرگ یونان درباره ماده المواد را اشاره ای رمزی به همین فیض وجودی و انبساطی معرفی می کند که با گستردگی رحمت امتنانیه در اسم الهی «الرحمان» انطباق کامل دارد.
برهان وجودی آنسلم و نقد آن بر اساس مبانی ملاصدرا
برهان وجودی آنسلم برهانی است پیشینی که از طریق مفهوم وجود که بر اساس دیدگاه افلاطون ملازم با حقیقت وجود است، به اثبات خدا می پرازد. او دو تقریر از این برهان ارائه می دهد: یکی اینکه مفهوم خدا مفهومی است که بزرگ تر از آن قابل تصور نیست، طبعاً باید این مفهوم در خارج وجود داشته باشد و الا بزرگ ترین مفهوم قابل تصور نیست. دوم اینکه مفهوم خدا مفهومی ضروری است که عدمش غیر قابل تصور است، پس باید در خارج باشد، و الا عدمش قابل تصور است و این خلف است.
گونیلو دو اشکال بر این برهان دارد: یکی اینکه ما از مفهوم خدا هیچ گونه تجربه ای نداریم، پس غیر قابل تصور است. دوم آنکه اگر این برهان درست باشد، باید بتوان وجود هر امر نامعقولی را در خارج اثبات کرد.
اشکال عمده آکویناس آن است که آنسلم وجود خارجی خدا را در بزرگ تر شدن مفهوم ذهنی خدا موثر می داند، در حالی که مفهوم بزرگ ترین امر قابل تصور که وجود واقعی داشته باشد بزرگ تر از هنگامی نیست که وجود واقعی نداشته باشد. تحقق عینی یک مفهوم در خارج هیچ نقشی در بزرگ تر شدن محتوای مفهومی آن ندارد.
اشکال اساسی برهان آنسلم بر مبنای ملاصدار، رد دیدگاه آنسلم در باب مفاهیم کلی، خلط میان ضرورت منطقی و فلسفی، خلط بین مفهوم و مصداق، و حمل اولی و شایع صناعی، و سرایت حکم مفهوم به مصداق می باشد.
نقش نگرش وجودی صدرا به علم در تعالی نفس
در این نوشتار پس از نگاهی گذرا به تعریف ابتکاری ملاصدرا از علم، تبیین می شود که وی چگونه با بهره گیری از اصولی چون «اصالت وجود»، «مراتب تشکیکی آن» و «حرکت جوهری» و با نگاه وجودی اش به «علم»، تصویری تازه از تعالی وجودی «نفس» در فلسفه ارائه می دهد. طبق این نظریه، مراتب کمال انسان براساس درجه ی وجودی اش مشخص می شود و مرتبه ی وجودی نفس را درجه ی ادراکش تعیین می نماید. بنابراین هر فرد در مراتب ادراک خود به تعالی وجودی دست خواهد یافت، به شکلی که درجات پایین تر ادراک، محمل ارتقا به درجات بالاتر علم و به تبع آن مراتب شدیدتر وجود و کمال می باشند. در ادامه مباحثی چون علم حقیقی و غیر حقیقی و «موضوعیت» یا «طریقیت» علم بررسی می شود.
اما نتیجه ی برجسته ای که از این بحث می توان گرفت آن است که اگر رسیدن به بالاترین درجه ی کمال و تعالی، در گرو داشتن شدیدترین مرتبه ی ادراک یعنی تعقل است؛ پس هر چه معقول از درجه ی وجودی بالاتری برخوردار باشد، تعقل او نفس را متعالی تر می سازد. به همین دلیل «تعقل» پیرامون خداوند، صفات و افعالش، کتب و انبیاء الهی؛ نفس انسان را به بالاترین درجه ی وجودی می رساند. این همان است که تحت عنوان جایگاه «معرفت» به خداوند، انبیاء و ائمه (ع) در قرآن و روایات آمده است.
ملائکه مهیّمه در متون دینی، عرفانی و حکمی
متون وحیانی و آموزه های معرفتی شریعت می تواند ماده اولیه تامل دانشمندان و انگیزه الهام بخش آنها در علوم مختلف باشد، این اشارات معارفی گاه در جهت دادن اندیشه ها بسوی واقعیت بسیار مفید و راهگشا بوده است و بارور شدن آنها برکات و ثمرات ارزشمندی به همراه آورده است، شرط ورود و پذیرش موضوع در یک دستگاه فکری آنست که بتواند آن را بر اساس مبانی و اصول خود تبیین هستی شناسی و معرفت شناسی نموده و توضیحی منطقی و هماهنگ با سایر اصول خود از آن ارائه دهد، در این صورت است که معارف و مفاهیم دینی به نحو منسجم سازماندهی می شوند و تبیین وجودی و معرفتی آنها امری مبارک و ارزشمند است، ارواح و ملائکه مهیمه یکی از این موضوعات است که اول در روایات مطرح شده است، آنگاه عرفا آنرا پذیرفته، ماهیت و مرتبه آنرا تبیین نموده اند و به تبع عرفا، ملا صدرا آنرا در نظام فکری حکمت متعالیه مطرح کرده است، در این مقاله با روش توصیفی تحلیلی، ضمن مطالعه تطبیقی ملائکه مهیمه در روایات، عرفان و حکمت متعالیه و ارائه وجه جمعی مناسب، نوع برخورد حکمت متعالیه با مهیمین را تبیین و نقد نموده و نشان داده ایم که اگر چه ملا صدرا ملائکه مهیمه را در حکمت متعالیه مطرح کرده است، اما برخورد او استطرادی بوده و تبیین وجود شناسانه مناسبی از آن بر اساس مبانی فلسفی خود انجام نداده است.