عاشورا و ادبیات عاشورایی، موضوعی است که پس از انقلاب اسلامی روند رو به رشدی را در آثار منتشر شده طی کرده است و آثار متعددی در قالبهای مختلف با این موضوع به چاپ رسیدهاند.
خبرگزاری بینالمللی ایران(ایکنا) در این باره با حجتالاسلام و المسلمین سیدعبدالله حسینی، شاعر و مشاور معاون اجتماعی شهرداری تهران به گفتوگو نشسته است.
ـ به عقیده شما وجه تمایز ادبیات عاشورایی در دوران پیش و پس از انقلاب چیست؟
وجه بسیار بارز این دو، تمایز حدود عناصر اجتماعی و سیاسی حوزه شعر عاشورایی است. قبل از انقلاب بیشترین توجه به جنبههای مصیبتی ماجرای عاشورا بود و بعد از انقلاب این حالت خیلی متحول شد، به این صورت که عناصر اجتماعی و سیاسی که فلسفه اصلی قیام امام حسین(ع) هم بود، وارد فضای ادبیات ما شد.
داستان کربلا و قیامی که امام حسین(ع) در کربلا آفرید به خاطر هدفی والا بود؛ این قیام به خودی خود هدف نبود، بلکه یک وسیله بود برای انجام کاری بزرگ که آن، اجرای احکام اسلام و تشکیل حکومت اسلامی و نهی از منکر و امر به معروف بود. متاسفانه در ارتباط با ماجرای کربلا و حادثهای که آنجا اتفاق افتاد، یکی از مشکلاتی که وجود دارد و آسیبهایی که در ارتباط با عاشورا دیده میشود، مفقود شدن هدف نویسندگان در ارتباط با کربلاست.
انقلاب امام حسین(ع) یک آفریننده داشت و آفریننده آن، امام حسین(ع) بود و کسانی که بعد از امام حسین(ع) تمام هم و غم خود را صرف زنده نگه داشتن خون امام کردند در راستای باقی ماندن این واقعه تلاش کردند. تمام اتفاقاتی که بعد از عاشورا روی داد و تمام زحماتی که کشیده شد و انقلابهایی که بعد از آن شکل گرفت، از قیام توابین گرفته تا به امروز و همه مدایح و مراثی و مراسمهایی که با این موضوع در سراسر جهان برگزار میشود، اعم از سینهزنی، زنجیززنی، نوحهخوانی و ...، همه برای بزرگداشت حماسه عاشورا و زنده نگه داشتن خون امام حسین(ع) است.
با این اقدامات، خون حضرت را زنده نگه داشتیم و قیامهای امروز نیز به برکت خون امام حسین(ع) زنده ماندهاند. اما در این راستا، اصل هدف فراموش شده است و آن این است که زنده نگه داشتن قیام و خون امام حسین(ع) برای چه و با چه هدفی بود؟
امام حسین(ع) هدفی داشت که نویسندگان باید در جهت آن هدف کار کنند و از عنصر عاشورا برای حل معضلات سیاسی اجتماعی خود استفاده کنند. در این راستا، ما از اصل عاشورا برای خود استفاده کردیم و شاه را از کشور بیرون راندیم و جمهوری اسلامی بر اساس اهداف امام حسین(ع) تشکیل شد.
ما در جریان جنگ با صدام از انقلاب امام حسین(ع) استفاده کردیم. مسلمانان لبنان از ظرفیت و پتانسیل عاشورا استفاده کردند و توانستند برای اولین بار اسرائیل را در جهان شکست دهند. امروز اگر از ظرفیت حماسه عاشورا به صورت کامل استفاده میشد، نباید اسرائیل و داعش فرصت این را پیدا میکردند که ابراز وجود کنند. اگر اسرائیل موجود است و اگر داعش میتواند به راهش ادامه دهد، دلیلش آن است که از ظرفیت قیام عاشورا استفاده نکردهایم.
این ظرفیتها پیش از این در ادبیات ما وجود نداشت و امروزه در حوزه ادبیات وارد شده است و وجه تمایز اصلی بین ادبیات عاشورایی بعد و قبل از انقلاب، همین موضوع بوده است.
ـ با توجه به دو حوزه شعر و داستان، کدام یک از این حوزهها توانسته است به صورت غنیتر در این عرصه وارد شود و شکل غالبتری به خود بگیرد؟
طبعاً شعر غالبتر است. چون در ارتباط با داستان خیلی نمیتوان این موضوع را سرایت داد. در داستانهای اجتماعی، یک رشته داستانی دنبال میشود و ادامه مییابد، اما در ماجرای عاشورا میتوان آن را با وضع موجود تلفیق کرد؛ البته در داستان این امکان فراهم است و استفاده میشود. در ادبیات میتوان تاریخ جنگ را بیان کرد و به طور طبیعی عناصر مختلف در داستانها نمود پیدا میکند.
ـ رابطه قیام امام حسین(ع) با دفاع مقدس را تا چه میزان میدانید؟
باید بدانیم که هدف امام حسین(ع) چه بود، آیا امام فقط کشته شد و قصد و تصمیمی نداشت و به صورت مظلومانه به شهادت رسید؟ مثل اینکه فرد مظلومی در خانه نشسته باشد و کشته شود و این اتفاق به خاطر خصومت و دشمنی شخصی روی دهد و با این رویداد، اتفاق خاصی در جهان نمیافتد.
این موضوع درباره امام حسین(ع) به این شکل نبود و امام(ع) در قامت یک معترض قد علم کرد. برخی میگویند که امام(ع) به این دلیل شهید شد که نخواست با یزید بیعت کند، در حالی که این بیان درست نیست. چرا که اگر یزید از امام(ع) هم بیعت نمیخواست، باز هم امام(ع) حرکت میکرد و معترض بود و در خانه نمینشست و با این فرد سازش نمیکرد.
یک نظریه دیگر این است که امام بنابر این دلیل که کوفیها نامه نوشتند، احساس مسئولیت کرد و انقلاب خود را به این علت شروع کرد و به سمت کوفه رفت. این نظریه نیز درست نیست، چون اگر کوفیان نامه نمینوشتند حضرت باز هم نمیتوانست در برابر جنایات یزید سکوت کند. حرف امام حسین(ع) این است که «مثلی لا یباع مثله»، به این معنی که فردی با خصوصیات من با فردی با خصوصیات یزید بیعت نمیکند.
امام(ع) در این جمله که «أَنِّی لَم أَخرُج أَشِراً و لَا بَطراً و لَا مُفسِداً و لَا ظَالِماً و إِنَّمَا خَرَجتُ لِطَلبِ الإِصلاَحِ فِی أُمَّةِ جَدِّی صلَّی الله علیه و آله، أُرِیدُ أَن آمَرَ بالمَعرُوفِ و أَنهی عَنِ المُنکَر» همین موضوع را بیان میکند که بیدلیل خروج نکرده است و این کار را بیفایده انجام نداده. وی در این جمله مطرح کرده است که هدف وی از این قیام، اصلاح امت جدش بوده است و درصدد بوده است که نظام واقعی اسلام را بر سر کار بیاورد. یزید، خود منکر بود و امام(ع) درصدد نهی کردن از وی بود که یزید، بزرگترین منکر زمان خود بود.
ـ توصیه شما در این باره به نویسندگان چیست؟
امام حسین(ع) با این اهداف باید بزرگ نگه داشته شود و این عناصر است که اهداف اصلی امام حسین(ع) را تشکیل میدهد و اگر ادبیاتی این عناصر را داشت، اصیلتر به شمار میآید، نه اینکه ماجرای امام حسین(ع) را به گردن چرخ گردون بیاندازیم، همانگونه که محتشم کاشانی این کار را کرده است.
در شعر «ای چرخ غافلی که چه بیداد کردهای/ وز کین چهها درین ستم آباد کردهای» عناصری به کار رفته است که محتشم با استفاده از آنها، انقلاب سیاسی اجتماعی واقعه عاشورا را بازی روزگار میداند که امام حسین(ع) را به کربلا کشانده است و باعث به شهادت رسیدن وی شده است.
در حالی که این موضوع مطرح نیست و بحث چرخ و بازی روزگار نبوده است. یزید مجرم است و از نظر محتشم، یزید وسیله بوده است و اتفاقاً در چرخ بازی روزگار، امام(ع) در دست یزید افتاده است و هدف امام حسین(ع) اجرای حکومت اسلامی و قسط و عدالت در این مسیر است که حرکت کرد و حاضر نشد با یزید بیعت کند و «هیهات منالذله» را مطرح کرد و اینکه «کل ارض کربلا و کل یوم عاشورا». اگر این عناصر به ادبیات ورود پیدا کند، میتوان آن ادبیات را عاشورایی و حسینی دانست.