به گزارش کانون خبرنگاران نبأ وابسته به خبرگزاری ایکنا، خورشید نورانی پایتخت، عالم عامل تهران، آیتالله العظمی آقا مجتبی تهرانی(ره) دو سال پیش در غروبی غمانگیز سفری از تهران به ملکوت داشت؛ عالم گمنامی که دیگر گمنام نیست و وقتی سخن میگفت بر عمق جان و دل مستمعین مینشست و عاشقانه در مسیر رسیدن به دیدار با معبود بود و در آستانه اربعین حسینی به آسمان پر کشید.
با تعطیل شدن جلسات آیتالله مجتهدی تهرانی(ره) به علت بیماریشان که منجر به فوت این عالم فرزانه در سال ۱۳۸۶ شد، شدیدا در جستجوی استاد اخلاق بودم و کمتر کسی را میپسندیدم؛ با ارتحال ایشان یک خلأ استاد اخلاق در زندگیام ایجاد شد؛ حال در این آشفته بازار کلاسهای عرفان و بهویژه عرفانهای کاذب و آن هم در تهران که افرادی بدون تحصیلات حوزوی بر رأس آن نشسته و مدعی هستند خطری بود که علاوه بر من جامعه را نیز تهدید میکرد، بهویژه در تهران بیشتر این خطر ملموس بود. من خودم نیز مدتها گرفتار این عرفانهای پوچ شده بودم و مدتی در حلقه علوم غریبه زانو زدم و عمرم را هدر دادم تا خداوند عنایتی کرد و مرا با جلسات درس اخلاق آقا مجتبی تهرانی آشنا کرد.
درجستجوی آدرس و نشانی از آقا مجتبی تهرانی
سال ۱۳۸۶ بود و فقط یک اسم، آن هم آقا مجتبی را شنیدم و بیهیچ نشانی و آدرسی در جستوجوی وی برآمدم، در این مدت به هر کس رسیدم آنها را نمیپسندیدم و زمینخوردنهای مکرری که در عرفانهای کاذب داشتم مرا به سمت شخصی عامل و فقیهی حوزوی می برد. شخصی که کلامش از عملش آمده باشد، اول خودش عامل باشد تا حرفش بر دل بنشیند و من در مسیر هدایت قرار بگیرم حرفهایی از جنس حرفهای آیتالله مجتهدی تهرانی که به حق در این مدت سرگردانیم بعد از ارتحالش جایش خالی بود و حق یک پدر معنوی و روحانی را تا ابد برگردنم دارد.
بالاخره پس از پرسوجوی زیاد به شخص آقا مجتبی رسیده بودم. با مدتی جستجو درباره مکان کلاسهای ایشان متوجه شدم که یکی از آشنایان در جلسات اخلاق آقا مجتبی تهرانی شرکت میکند و فهمیدم آقا مجتبی تهرانی در خیابان ایران جلسه اخلاق دارند و آن هم روزهای چهارشنبه برگزار میشود. با دوستم هماهنگ کردم تا بتوانم پای درس اخلاق معظمله حاضر شوم. بالاخره چهارشنبه فرا رسید، یک چهارشنبه در تابستان ۱۳۸۶ به خیابان ایران رفتیم.
در آنجا هیچ تابلو و نشانی از آقا مجتبی تهرانی مشاهده نکردیم، از مردم بپرسیم. کافی بود که فقط بگوئیم جلسات آقا مجتبی کجاست؟ جلوی یک مسجد رسیده بودیم که از چند جوان پرسیدم و آنها سریع آدرس را نشان دادند. کافی بود فقط بگویی آقا مجتبی دیگر نیاز نبود بگوئیم حضرت آیتاللهالعظمی آقا مجتبی تهرانی. خیابان ایران، خیابانی باریک، یک طرفه و نسبتا شلوغی بود، که بهسختی توانستم موتورم را پارک کنم. هرچه به سمتی آن نشانی نزدیکتر میشدیم جمعیت هم زیادتر میشد. به راحتی میتوانستی حدس بزنی این چهرهها که اکثرا جوان و مذهبی بودند به کجا میروند.
حضور در مدرسه نور
پشت سر جمعیت رفتیم تا به یک کوچه رسیدیم که درب بزرگی داشت؛ منزلی قدیمی که بعدها فهمیدیم نام آن مدرسه نور است؛ واقعا برازنده نامش بود و نور علی نور بود. نوری که هر چهارشنبه فضای تهران را احاطه میکرد. بالاخره بعد از مدتها انتظار به درس اخلاق آقا مجتبی رسیده بودم و حس عجیبی داشتم. جلسه هم داخل حیاط بود که موکت شده بود و جایگاهی جهت سخنرانی بود که پشت آن پردهای آبی نصب شده بود. دسته دسته هم مردم حتی از شهرهای اطراف خودشان را به مجلس میرساندند.
مجلسی که بیش از هر چیزی یادآور ذکر الهی بود
اجتماعی از همه جنس و از همه اقشار مردم وجود داشت، دیگر اینجا آقا مجتبی فقط برای طلاب و روحانیون نبود، هر قشری از مردم چه لشکری، چه کشوری، چه بازاری، چه افراد عادی، چه طلبه و روحانی همه دور هم جمع شده بودند تا توشهای از جلسات آقا مجتبی چیده و با تهذیب نفس در مسیر سیر الیالله قرار بگیرند.
متوجه شدم جلسه همزمان با اذان مغرب و عشا شروع میشود یعنی آیتاللهالعظمی آقا مجتبی تهرانی(ره) نماز مغرب و عشا را به جماعت میخوانند و بعد به سخنرانی میپردازند؛ اولین جلسه بود افسوس خوردم که چرا نتوانستم به نماز جماعت آقا مجتبی برسم تا اینکه بالاخره سکوتی فضا را احاطه کرد و چهره نورانی این مرد الهی را دیدم که صحبتهایشان شروع شد.
یادم میآید در آن روزهای ابتدایی، معظمله خطبه همام و نکات ریز اخلاقی آن را شرح میدادند، چنان مجذوب صحبتهای آقا مجتبی شده بودم که وقتی حرفهایشان به پایان رسید و دعا کردند ناراحت شدم که چرا تمام شد. اینجا و این سخنرانی از جنسی دیگر بود، صدای بسیار آرام و دلنشین ایشان آن هم در آن مکان و بنای قدیمی روی موکتهای ساده و دور از هیچ آرایش و تجملی، انسان را بیشتر به یاد خدا میانداخت.
بیشتر هم آقا مجتبی سر و نگاهشان به پایین بود و تو اولین جلسه نتوانستم آقا مجتبی را خوب ببینم تصمیم گرفتم جلسات بعد زودتر بیایم تا بتوانم بروم جلو و بسیار نزدیک آقا مجتبی رو ببینم و از طرفی هم دوستانم می گفتند آقا مجتبی ممکن است که چهره واقعی افراد را ببیند. کمی دلهره داشتم که با بعضی صفات بدم چگونه در مقابل آقا مجتبی این شخصیت نورانی و عالم عامل پایتختنشین بنشینم، تصمیم به پالایش جدی صفات بدم گرفتم و دیگر منتظر بودم که روزهای هفته به چهارشنبه برسد و خودم را به جلسات آقا مجتبی برسانم.
آقا مجتبی و مراقبت حال همسایهها
داخل جلسه هم خادمین تاکید داشتند که آقا مجتبی راضی نیستند که وسایل نقلیه در مسیر تردد مردم و همسایهها باشد که باعث سلب آسایش همسایگان و عابرین محل شود. خصوصا کسانی موتور سیکلت دارند جای پارک نکنند که باعث آزار همسایهها شوند، دیدم عجب چقدر آقا مجتبی حواسشان به همسایهها و رفت و آمد آنهاست که حتی راضی نیست این جلسات چهارشنبه ها باعث آزار همسایگان بشود، منبعد که می آمدم خیلی دقت می کردم که موتورم را جای پارک کنم که باعث سد معبر و مزاحمت همسایگان آقا مجتبی نشود. کم کم محلی جهت پارک موتورها تهیه شد چون خیابان باریک و یک طرفه بود و جای پارک به سختی پیدا می شد.
نماز جماعت آقا مجتبی تهرانی و تعقیبات ایشان
بعدها خصوصا در زمستان جلسات به داخل یک زیرزمین نسبتا بزرگی که در همین بنای قدیمی بود منتقل شد، آنجا دیگر مشکل سرمای زمستان نبود؛ در مدتی که در جلسات حضور پیدا میکردم قبل از اذان مغرب خودم را به آنجا میرساندم تا از نماز جماعت به امامت آقا مجتبی بینصیب نمانم. عدهای در نزدیکی محل سخنرانی آقا مجتبی کتاب و دفترشان را میگذاشتند و به اصطلاح جا میگرفتند (نکته جالب این بود که کسی در این جلسه نبود که دفتر و خودکاری نداشته باشد همه قلم و کاغذی همراه داشتند و سخنان آقا مجتبی را مینوشتند) تا نزدیکترین نقطه به معظمله باشند و من هم چنین میکردم.
نماز خواندن آقا مجتبی یک نماز عبادی خاص بود، بهویژه تعقیبات ایشان بعد از هر نماز؛ یادم هست تقریبا فاصله بین نماز مغرب و عشا بیش از یک ربع طول میکشید، همچنین بعد از نماز عشا آقا مجتبی مشغول تعقیبات و نافله بودند. ما هم بعد از نماز سریع به قسمتی که جایگاه سخنرانی بود و از قبل دفتر گذاشته و جا گرفته بودیم میرفتیم تا آقا مجتبی تعقیباتشان تمام شود و به این قسمت تشریف بیاورند.
محل سخنرانی جلسه اخلاق آقا مجتبی تهرانی
در جایگاه سخنرانی آقا مجتبی یک میز و صندلی چوبی قدیمی بود که یک پرده آبیرنگ هم پشت آن نصب شده بود، ایشان آنجا مینشستند و سخنرانی میکردند. کنار این جایگاه می نشستند و کتابی هم گاهی در دست داشتند و آن را مطالعه می کردند و برایشان چای نیز می آوردند و این لحظه تا قبل از شروع سخنرانی زمان مناسبی بود که هر کس سوالی از آقا مجتبی داشت از ایشان بپرسد، هر چند افراد کمی به علت وقت کم میتوانستند سؤالاتشان را بپرسند.
آقا مجتبی همیشه سر و نگاهشان به پائین بود و خیلی کم به جمعیت نگاه میکردند، در مدتی که در کلاسهای ایشان حضور داشتم اصلا ندیدم خیره خیره به کسی نگاه کنند؛ زمانی که به صفوف جلویی جلسات راه مییافتم همیشه چشم میدوختم تا بتوانم نگاه به چهره نورانی آقا مجتبی بکنم ولی ایشان حتی در زمان سخنرانی نیز سرشان پائین بود و در غیر از سخنرانی نیز چنین بود و خیلی کم به جمعیت نگاه می کرد و گاهی هم لبخندی بر لب داشتند که بسیار دلنشین بود.
احساس می کردم ایشان در جایی دیگر در سیرهستند و من از این طرز نگاه کردن آقا مجتبی آموختم که همیشه نگاهم به پایین باشد و باعث شد تا از خیلی از آفات نگاه و چشم در امان بمانم که بزرگترین آموختهام را از درسهای اخلاق آقا مجتبی همین نگاه پایین ایشان میدانم که آغاز هرگناهی از چشم و نگاه است.
چهارشنبههای نورانی پایتخت
احساس میکردم در این پایتخت پر از شلوغی، پر از دود و آلودگی که اکثر مردم در زرق و برق آن گم شدهاند در چهارشنبههای پایتخت از خیابان ایران و مدرسه قدیمی نور، نوری به آسمان راه میبرد. نوری که گناهان این پایتخت آشفته را میپوشاند و در این شلوغی نور جلسات آقا مجتبی شهر را ایمن کرده بود. نمیخواهم مبالغه کنم ولی کسی که در این جلسات شرکت میکرد و عظمت و ملکات این مرد بزرگ را درک میکرد، واقعیت این حرفم را بهتر درک میکرد.
انتشار چکیده جلسات آقا مجتبی در ایکنا سال 1386
کم کم به این فکر افتادم که حال خودم از این جلسات استفاده میکنم کاری کنم که افرادی که امکان دسترسی به این جلسات نورانی را ندارند از آن بهره مند شوند و تصمیمم بر این شد که چکیده مطالب جلسات سخنرانی آقا مجتبی را در سایتهای مذهبی منتشر کنم تا علاوه بر خودم دیگران نیز از آن استفاده کنند و در فضای مجازی وارد جلسات اخلاق آقا مجتبی بشوند؛ هنوز آن موقع حتی سایت دفتر ایشان هم راهاندازی نشده بود تا اینکه بالاخره اولین بار در سال ۱۳۸۶ چکیده و خلاصهای بسیار کوتاه از جلسه ایشان را برای خبرگزاری بینالمللی قرآن ارسال کردم.
بعدها نیز در فضای مجازی پایگاه اطلاعرسانی نشر آثار آقا مجتبی راهاندازی شد که تمام جلسات در آن پوشش داده شد و بحمدالله هماکنون آرشیوی جامع و کامل و مستندی از سخنان آقا مجتبی در پایگاه اطلاعرسانی مصباحالهدی موجود است.
مجتهدی صاحب رساله و گمنام در پایتخت
با رفتنم به جلسات آقا مجتبی یک انقلاب درونی برایم ایجاد شد تا جایی که خانوادهام به این موضوع پی برده بودند. آنها بسیار مشتاق بودند تا بدانند این آقا مجتبی کیست؟ و چرا تا به حال سخنرانیهای چنین شخصی از صدا و سیما پخش نشده است؛ بهویژه که تنها عالم مجتهد صاحب رساله در پایتخت آقا مجتبی بود، که حتی خودم تا آن زمان نمیدانستم ایشان مرجع تقلید و صاحب رساله هستند. این مسئله برایم سوال بود تا اینکه فهمیدم دلیل این موضوع خود معظمله بود؛ زیرا ایشان راضی نبود معروف شود و همیشه مثل مردم عادی زندگی میکرد.
آثار آقا مجتبی تهرانی
در همین اثنی که به جلسات آقا مجتبی میرفتم سخت در جستوجو بودم تا کتابهایی نیز از ایشان تهیه کنم تا آنها را مطالعه کنم؛ چندین کتاب از جمله کیش پارسایان، درآمدی بر سیر و سلوک، اخلاق الهی را تهیه کردم. این سه عنوان کتاب زیر نظر حجتالاسلام والمسلمین علیاکبر رشاد یکی از شاگردان آقا مجتبی به چاپ رسیده بود؛ بعدها نیز توسط مؤسسه نشر آثارمکتوبی از آقا مجتبی از جمله کتاب سلوک عاشورایی و خطبه فدکیه منتشر شد.
بالاخره سخنرانی آقا مجتبی از سیما پخش شد
احساس شخصیام این است که آقا مجتبی تهرانی چون میدانستند سالهای آخر عمرشان است و دیگر زیاد مهمان ما نیستند شاید به این دلیل این اجازه را داده بودند که سخنرانیهاشان در شبکه قرآن پخش شود. مهرماه سال ۹۱ بود که افتتاح سال تحصیلی حوزه تهران با سخنرانی آقا مجتبی برگزار شد و این سخنرانی رسانهای شده و از شبکه قرآن نیز پخش شد؛ بعد از مدتها غیبتم در کلاسها وقتی برای اولین بار از شبکه قرآن این عالم عامل را دیدم تعجب کردم، حسم این بود در چهره ایشان آثار بیماری را میدیدم و با چند سال پیش فرق کردهاند.
یادم هست ایشان آن زمان که به کلاس میرفتم راضی نبودند کسی از وی عکس بگیرد، حتی خودم یکبار قصد داشتم با موبایلم از آقا مجتبی عکس بگیرم که تذکر دادند ایشان راضی نیستند و نگرفتم. حال چه شده است که این چنین آقا مجتبی مقابل دوربین سیما قرار گرفته و از طرفی هم مؤسسهای مسئول حفظ و نشر آثار ایشان شده است.
تاثیر سخنان آقا مجتبی بر کودکان
در چند جلسه نیز پسرم را با خودم بردم تا در این فضای نورانی قرار بگیرد. هر چند نگران بودم که در بین سخنرانی حرفی بزند یا خسته شود چون موقع سخنرانی یک سکوت خاص در جلسه حاکم بود که با کوچکترین حرکتی آن سکوت میشکست و باعث مزاحمت مستمعین میشد. با تعجب دیدم پسرم نیز با دقت به چهره آقا مجتبی خیره شده و حرفهایش را گوش میدهد مثل اینکه یک آشنا و دوست است و به او آرامش روحی میدهد؛ این در حالی بود که جاهای دیگر زیاد نمینشست و بیقراری میکرد اما در جلسه آقا مجتبی با آرامش نشست و چند جلسه هم خودش داوطلبانه میخواست با من بیاید.
خبرهایی از وخامت حال آقا مجتبی
بعد از اینکه در اینترنت سایت حفظ نشر آثار آقا مجتبی راهاندازی شد و جلسات اخلاق را به صورت کامل پوشش میداد. من هم رفتهرفته سعادت حضور در جلسات اخلاق آقا مجتبی را از دست دادم و چون مسافت منزلمان از نارمک تا خیابان ایران زیاد و همراه با ترافیک بود و از طرفی به جلسه اخلاق آیتالله ضیاءآبادی که به منزلمان نزدیکتر بود میرفتم دیگر کمتر به جلسات آقا مجتبی میآمدم ولی جلسات را از طریق سایت دفتر ایشان پیگیر بودم و در منزل بعد از مطالعه برای خودم از جلسات یاداشتبرداری میکردم.
هر از گاهی نیز این چند سال آخر خبر بیماری آقامجتبی به گوش میرسد، یادم هست یکبار در جلسه اخلاق آیتالله ضیاءآبادی خواستند جهت بهبودی آقا مجتبی دعا کنند و من هم سریع یاد آن جلسات افتادم و افسوس میخوردم چرا حضورا نمیروم و هر بار میگفتم این چهارشنبه میروم اما آخر قسمت نشد و هرگز باورم نمی شد بیماری آقا مجتبی این قدر حاد باشد که به ارتحالشان ختم شود.
سال ۱۳۹۰ هم که خبرهای بیماری آقا مجتبی بسیار زیاد به گوش می رسید و هر از گاهی دوستانم پیامکی می دادند که حال آقا مجتبی وخیم شده است و دعا نمایید و من هم با این خبرها نگران می شدم .تا اینکه جلسات ماه محرم آقا مجتبی ناگهانی تعطیل شد و این باعث ترس بیشتر ما از وخامت حال استاد شد و خبری هم پخش شد که آقا مجتبی به کما رفته است که چند روز بعد پسرشان مصاحبه ای نمود و آن را تکذیب نمود.
اما من پیش خودم می گفتم حتما اتفاقی افتاده تا خبری نباشد این چنین تا این حد شایعه نمیشود دیگر همه میدانستیم آقا مجتبی بستری شده است و هر گوشه شهر برایش ختم توسل جهت شفایشان گرفته بودند و هر روز اخبار مربوط به آقا مجتبی را رصد میکردم تا اینکه خبری دیدم که حتی مقام معظم رهبری هم به عیادت آقا مجتبی رفتند و ختم سوره حمد گرفتند.
هر روز نگران بودم و میترسیدم که داریم آقا مجتبی را از دست میدهیم و کاری نیز جز دعا جهت شفای این پدر معنوی نمیتوانیم انجام دهیم. تا اینکه سایت دفتر آقا مجتبی اطلاعیه ای صادر نمود و از مردم تشکر کرد و اظهار نمود که حال ایشان بهتر شده است اما همچنان به دعای شما نیاز داریم. این خبر امید بخش باعث شد کمی امیدوارم باشیم و من و دیگر دوستانم که به این جلسات معنوی و نورانی میرفتیم هر روز از خدا میخواستیم پایتخت را بی آقامجتبی نکند. چون واقعا بیآقا مجتبی یتیم میشدیم.
آقا مجتبی به حق یک پدرمعنوی بود که انس زیادی به او پیدا کرده بودیم نگاه کردن به او ما را یاد خدا می انداخت و نشستن سرجلسات اخلاقش روحمان را آرام و عقلمان را بیدار و به سیر و سلوکی به سوی معبود ما را سوق میداد که به حق آقا مجتبی یک طبیب روحی بود که دردهای روحیمان را میشناخت و بهترین داروها را برای درمان روحمان تجویز میکرد.
چهارشنبهای که پایتخت بیآقامجتبی شد
هر روز و شب دعایمان برای سلامتی و شفا آقا مجتبی بود تا خدا به ما رحم کند و آقا مجتبی را از ما نگیرد؛ اما در کمال ناباوری در زمانی که فکر میکردم دیگر آقا مجتبی بهبود پیدا کردند، صبح چهارشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۱ساعت ۱۰:۲۰ صدای پیامک موبایلم آمد و وقتی متنی را خواندم که بدنم لرزید، سرد شدم و ضربان قلبم تند تند زد و با ناباوری خبراز دست دادن آقا مجتبی را خواندم که چنین نوشته شده بود:(درگذشت عالم ربانی حضرت آیت الله العظمی مجتبی تهرانی(اعلی الله مقامه)را به عموم شیعیان و محضربرادربزرگوارایشان تسلیت عرض می نماییم.) مرجع خبر نیز موثق بود.
اقامه نماز بر پیکرآقا مجتبی توسط مقام معظم رهبری
با آه و حسرت و اشک در چشمانم و با ناباوری ضایع بزرگ از دست دادن آقا مجتبی را در آستانه اربعین حسینی و در روز چهارشنبهای که همیشه منتظر جلساتش بودم مطلع شدم و در روز اربعین حسینی آن سال با حضور گسترده مردم با اقامه نماز بر پیکر مطهر آقا مجتبی توسط مقام معظم رهبری که نشان جایگاه ایشان در نزد رهبر انقلاب بود، در مدرسه مطهری اقامه شد و ایشان در جوار حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) در شهر ری دفن شدند.
فیلم از عیادت مقام معظم رهبری از آیت الله آقا مجتبی تهرانی(ره) و اقامه نماز
* گزارش از امیرمحسن سلطان احمدی