به گزارش خبرگزاری بینالمللی قرآن (ایکنا) پنل دین و معنای زندگی از سری برنامههای سومین همایش بینالمللی فلسفه دین معاصر بههمت انجمن علمی فلسفه دین ایران و گروه فلسفه دانشگاه تربیت مدرس امروز، 16 دی در دانشگاه تربیت مدرس برگزار شد.
هدایت علویتبار، عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی در اولین ارائه مقاله با عنوان «خدا و معنای زندگی»، اظهار کرد: در خصوص معنای زندگی، افراد به دو دسته پوچگراها و گروهی که معتقد به معنای زندگی هستند، تقسیم میشوند. بحث خدا و معنای زندگی در زمره معنای ذاتی قرار میگیرد. یعنی خدا موجودی است که به جهان معنا میدهد.
وی افزود: معنا داری با درستی معنا فرق میکند، ممکن است زندگی معنادار باشد، اما آن معنا، معنای درستی نباشد. از کجا بفهمیم زندگی معنا دارد؟ هر چیزی علامت دارد، و علامت معناداری که گفته میشود بحث شور و شوق است. کسی که زندگیاش با معناست باید شور و شوق داشته باشد در مقابل کسی که زندگیاش بی معناست شور و شوقی ندارد.
این عضو هیئت علمی دانشگاه علامه اظهار کرد: باید تفکیک قائل شویم. هر شور و شوقی معنا ندارد؛ مثلاً تروریستها ممکن است بگویند زندگی انسان معنا دارد، اما معنای درستی نیست. اصل بحث خدا از عواملی است که معنای ذاتی میدهد، البته نه هر خدایی، خدایی که دارای همه کمالات باشد؛ رحمان و رحیم و قادر... باشد. البته در این زمینه نظرات گوناگون وجود دارد. برخی میگویند تنها موجودی که میتواند به زندگی معنا دهد خداست که این معنا افراطی است. برخی دیگر نیز خدا را یکی از عوامل میدانند.
علوی تبار گفت: ویژگیهایی در اعتقاد به خدا وجود دارد که میتواند زندگی را معنا دارد کند. اگر به خدا معتقد باشید باید اعتقاد داشته باشیم که موجودی هست که شما را خلق کرده و هدفی از آن داشته. وی به سمت هدفی متعالی پیش میرود و من بهعنوان فردی مومن باید در تحقق هدف خدا از آفرینش شرکت کنم. ایمان به خدا به زندگی انسان هدف میدهد. این هدفمندی به زندگی انسان ضرورت میدهد و اگر دلیلی در زندگی داشته باشید، از پوچی خارج میشوید.
وی افزود: مشارکت در یک کار کلی و زندگی ضرورت میدهد. زندگی انسانهای مومن، هدف، ضرورت و اهمیت دارد. نگاه انسان به جهان با توجه با ایمان خدا تغییر میکند. دلیل دیگر بحث اخلاق است، اخلاق میتواند به زندگی معنا دهد. حال این پرسش مطرح میشود که نسبت به خدا راه اخلاق چیست، اگر خدا نباشد اخلاق معنا ندارد و خوب و بد وابسته به اوامر و نواهی الهی است. بدون خدا اخلاق اصلاً وجود ندارد.
وی با بیان اینکه خدا میتواند پشتوانه اخلاق باشد، گفت: ملحد برای انجام عمل خوب قطعا انگیزه انسانی دارد، اما مومن دو انگیزه دارد: یکی هدف انسانی و یکی هدف الهی دارد. از این جهت خدا به زندگیاش معنا میدهد.
علوی با بیان اینکه حیات اخروی و زندگی پس از مرگ دلیل دیگری برای معناداری زندگی است، افزود: فرد ملحد به آن معتقد نیست. بود و نبودش در نحوه زندگی دنیوی ما خیلی تاثیر دارد. بسیاری از کسانی که پوچگرا هستند، روی این مسئله تاکید دارند که اگر تلاش میکنیم و نهایتا همه چیز را گذاشته و به عالم عدم میرویم، این فکر انسان را دچار پوچی میکند.
عدالت و رستگاری؛ ضامن معنابخشی حیات اخروی به زندگی
وی گفت: نکته دیگر اینکه صرف وجود حیات اخروی به زندگی معنا نمیدهد و باید کیفیتی داشته باشد که آن کیفیت یا عدالت است یا رستگاری. زندگی دنیوی را مقدمه اجرای عدالت در آخرت بدانیم نهایتاً انسان ها در دنیا به کمال کامل نمیرسند رستگاری در دنیای دیگر حاصل میشود خود بین اندیشه و صحنه خوشایندی از آخرت برای انسان ترسیم میکند. در همه ادیان یک نوع خوشبینی میبینم و در همه آنها وعده غلبه خیر بر شر داده شده است و این باعث خوشبینی میشود.
در ادامه امیرعباس علیزمانی، عضو هیئت علمی دانشگاه تهران با مقاله «کشف یا جعل معنا؛ پارادکس جعل معنا» در جایگاه سخنرانی حضور یافت.
وی گفت: آن چیزی که الان رایج است دو دیدگاه کشف معنا و جعل معناست که پیش فرض هایشان با هم متفاوت هست و در زبان طبیعی ما معنا را در زندگی خود نمییابیم و گاهی وقتها سعی میکنیم به زندگی خود معنا ببخشیم. وقتی سخن از یافتن است با واقعیت سرو کار داریم و چیزی که موهوم است را نمییابید؛ وقتی قصه یافتن مطرح میشود احتمال خطا هم مطرح میشود. اینجا یک بحث است که عالم واقع واجد چیزی به نام ارزش است. در نقطه مقابل پارادایم دیگری است که جعل معناست. مفهوم بخشیدن، دادن یا جعل کردن در خودش مستتر است. کسانی که به جعل معنا اعتقاد دارند، میخواهند بگویند دوره کشف سپری شده است و ما وارد عالمی شدهایم که دیگر نباید دنبال رسیدن و معرفت باشیم.
وی افزود: تاریخ تفکر فلسفه غرب از کشف شروع میشود و اوج آن را در افلاطون میبینید. در دوره جدید کانت ترکیبی از عین و ذهن را مطرح میکند و در نتیجه پارادایم عوض میشود. همچنین نیچه را باید آغاز یک دوره دانست.
این مدرس دانشگاه با بیان اینکه دعوا، دعوای اصطلاحی نیست، گفت: دعوای دو تفکر و دو ذهنیت در جهان است. تلقی دیگر این است که انسان معیار همه چیز است، جعل معنا این است که بیرون از انسان چیزی نیست.
وی اظهار کرد: با تحولاتی که در عینی بودن اتفاق افتاد، سه چیز زیر سؤال رفت؛ حقیقت، ارزش و معنا. معنا را غایت معنی کردهاند اما نه هر غایتی. هر غایتی به زندگی انسان معنا نمیدهد. مفهوم ساختن، آفریدن و بخشیدن یعنی بهوجود آوردن.
خدا سرچشمه واقعی معناست/ پارادایم «جعل» معنابخش نیست
وی با بیان اینکه جعل معنا یک پارادوکس است، عنوان کرد: در جعل، جایگاه عقل به شدت تضعیف شود. عقل برده احساس و اراده است. انسان، سالک است و میخواهد به مقصد برسد. مبنای عرفان و فلسفه ما کشف و رسیدن به واقع است و خدا سرچشمه واقعی معناست که باید به او رسید.
این پژوهشگر عنوان کرد: در تفکر جعل، ما رماننویس هستیم و نمایشنامه زندگی خودمان را مینویسیم. مهم این است که آزادانه آن را بنویسیم و این روایتی از پارادایم جعل است. به نظرم جعل معنا یک تناقض است. زندگی بهانه میخواهد، جهان بدون خدایی که آنها تصویر میکنند، هیچ است. خدا را از جهان بردارید، دیگر چه میماند؟ خدا جان هستی است. یک پارادوکس اینجاست و آن معنای مجعول، مجعولیت درونی و تابع بودن است.
وی افزود: در مجعولیت، سیالیت، تابعیت، موقتی بودن و فردی بودن خوابیده است. ذات معنا، تکیهگاه را اقتضا میکند، آن چیزی که در برابر مرگ کم میآورد. در نظام هستی ما تکیهگاه میخواهیم. قدمای ما در ادبیات عرفانی ما خیلی بهتر این معانی را میفهمیدند.
وی با بیان اینکه ما میخواهیم معانی جزئی خلق کنیم و جعل برای آن خوب است، گفت: اما به چیز بزرگتری نیاز داریم و اینکه بگوییم زندگی پوچ است یا نه. چگونه میتوانیم اراده کنیم که عاشقانه در جهان زندگی کنیم. پارادایم جعل، معنا بخش نیست و مشتمل بر تناقض است.
بنا بر این گزارش، در ادامه حوران اکبرزاده، عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی به ارائه مقاله خود با عنوان «بررسی تأثیر جاودانگی نفس در معناداری زندگی از منظر صدرالمتألهین شیرازی»، پرداخت و گفت: واژه جاودانگی به معنای فناناپذیزی است. از سویی با واقعیتی به نام مرگ روبهرو هستیم و از سوی دیگر با معنای جاودانگی.
وی افزود: سؤال اساسی این است که آیا واژهای به نام مرگ زندگی ما را بیمعنا میکند یا نه؟ زندگی ما فرصت کوتاهی است در برابر یک زندگی بینهایت. از سوی دیگر در زندگیمان رنجها و سختیهایی داریم و آیا این عوامل میتوانند موجب بیمعنایی زندگی شوند. نکته مهم و آخرین سؤال اینکه آیا معنادار بودن زندگی در وجود انسان اتفاق میافتد یا خارج از انسان.
انسانشناسی صدرا در واقع همان نفسشناسی است
این مدرس دانشگاه عنوان کرد: بحث معنای زندگی به شکل مستقلی در فلسفه صدرا ارائه نشده است. اگر لابه لای فلسفه صدرا را بکاویم، تفسیر شفاف و روشنی در این باره پیدا خواهیم کرد. انسانشناسی صدرا در واقع همان نفسشناسی است.
وی با بیان اینکه در بخش معنای زندگی با واژه «زندگی» مواجه هستیم، افزود: در فلسفه صدرا که یک فیلسوف وجودی است، مفهوم زندگی دو معنای عام و خاص دارد. طبق معنای عام تنها اختلاف بین موجودات در مراتب شدت و ضعف کمال آنهاست. زندگی به معنای خاص، خاص انسان است.
وی افزود: معنای زندگی انسان در برابر عدم وجود و حیات انسان معنا دارد. همانطور که صدرا عالم را به ساحت ها ی سه گانه تقسیم میکند عالم عقول، نفوس و طبیعت، برای انسان هم سه ساحت قائل است؛ عقلانی، عقلانی، نفسانی و مادی. در نگاه صدرا همه هستی از خداوند نشئت گرفته است.
این مدرس دانشگاه ادامه داد: ارتباط به قدری تنگاتنگ است که در واقع ارتباط بین اشعه و منبع اشعه است. بین همه موجودات تنها انسان است که قوس صعودی دارد. در این نگرش حیات انسان در مقابل مرگ نیست و در واقع تغییر حالت است. صدرا مرگ را امری ذاتی نمیداند. در واقع لباسی به روی لباس دیگر است و در حقیقت تغییر وضعیت است.