به گزارش خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا)، رسول جعفریان به تازگی مطلبی با عنوان «اندر معرفی یک جُنگ شیعی بسیار با ارزش از 849» در وبلاگش منتشر کرده که در ادامه از نظر میگذرد:
«بسیاری تصورشان بر این است که ادب شیعی در زبان شیرین فارسی از دوره صفوی است، در حالی که شواهد فراوانی وجود دارد که از عصر فردوسی و کسایی و تا روزگار پیش از صفوی، هزاران بیت شعر در منقبت اهل بیت(ع) در زبان فارسی سروده شد و شاعران بزرگی چون صاحب علینامه، نصرت رازی، کمال غیاث شیرازی و صدها نفر دیگر، چنان که حسن کاشی، تمام دیوانشان را در منقبت علی و آل او قرار دادند. در اینجا مروری داریم بر یک جُنگ بسیار با ارزش از یک مداح که در سال 849 آن را فراهم آورده است.
کهنترین اشعار شیعی از قرن پنجم هجری، سرودههایی از کسایی و اشعاری است که از فردوسی روایت شده است. پس از آن یکسره، سرایش شعر شیعی در نواحی مختلف ایران رواج داشته و در مجالس منقبتخوانی برای عموم خوانده میشده است. طبیعی است که این رسم، نیاز به دفترچههایی داشته است که اشعار منتخب توسط مداح در آنها گرد آمده و مانند آنچه الان رواج دارد، در وقت لزوم مورد استفاده مداح قرار گیرد. متأسفانه شمار اندکی از این دفترچهها به ویژه از قبل از عصر صفوی باقی مانده و یکی از بهترین و با ارزشترین آنها جُنگ عبدالکریم مداح با تاریخ 849 هجری است. نمونههای دیگری هم وجود دارد که برخی چاپ شده و برخی در دست تصحیح است. جُنگ عبدالکریم مداح در سال 1390 توسط کتابخانه مجلس و با تصحیح خانم امینه محلاتی همراه با مقدمهای درخور، چاپ و منتشر شد.
در مقدمه مصحح ارجمند، در معرفی محتوای جنگ چنین آمده است: «در بازمانده این جُنگ قصیدهها و سرودههایی از سی و پنج سراینده آمده که بسیاری از آنها ناشناختهاند و از نظر زمانی از فردوسی و ناصر خسرو و کسایی و سنایی در قرن پنجم و ششم تا لطفالله نیشابوری درگذشته 812-816 را در برمیگیرد. قدر جامع تمام سرودههای این مجموعه آن است که همه در مدح و منقبت علی(ع) و ائمه هُدی(ع) است و کاتب به شهادت لقب «مداح» ظاهراً آنها را برای استفاده شخصی در کار منقبتخوانی گردآورده بود.
شاهد دیگر بر این نکته آن است که کاتب تمام کلمات غیرمعمول و هر کلمهای را که بیش از یک گونه توان خواند اعرابگذاری کرده است ظاهراً برای آن که هنگام خواندن از روی نسخه، غلط نخواند. درباره این کاتب جز همین لقب که نمایاننده نوع کار و اشتغال اوست و این که به شهادت تاریخ نسخه، از مردمان نیمه قرن نهم و از نظر مذهبی شیعه اثنیعشری بوده است چیزی نمیدانیم. سرایندگانی که در جُنگ حاضر شعر دارند از همه جای ایران هستند و شاید نتوان به صرف اینکه اشعاری از چند شاعر ناشناخته سبزواری و نیشابوری در آن هست عبدالکریم مداح را از مردم خراسان دانست و تا آنجا که دیده میشود قرینه دیگری نیز بر چنان انتساب از این نسخه نمیتوان به دست آورد.
قصیدهها به ترتیب الفبایی قافیههاست، در دو بخش که یک بار از «الف» تا «ی» رفته و دوباره از سر گرفته شده و مجدداً از «الف» تا «ی» رفته است، گویای آن که جامع دفتر آن را از دو نسخه مناقبخوانی مختلف، احیاناً با حذف قصاید تکراری متن دوم، فراهم آورده است.
این نیز علت دیگری است که از راه سرایندگان یاد شده در این متن، نمیتوان در باره موطن جامع آن اظهارنظر قطعی کرد. در پایان مجموعه پس از قصیدهها چند ترجیعبند و ترکیببند و یک رباعی آمده است».
پیش از آغاز متن و پس از مقدمه نخست مصحح، فهرستی از نام شاعران و اطلاعاتی که در باره آنها در منابع آمده به دست داده شده و به برخی از قصاید آنها که در مجموعهها و جُنگهای مختلف آمده پرداخته شده است. این توضیحات، در شناساندن شاعران شیعی که در این جُنگ قصیده یا قصاید در منقبت اهل بیت(ع) نقل شده، بسیار ارزشمند است.
تنوع این شاعران به ویژه ناشناخته بودن شماری از آنها، نشانگر آن است که ادب شیعی در گستره وسیعی از جغرافیای ایران وجود داشته و این علامت قاطعی برای حضور تشیع در قرون پیش از روی کار آمدن دولت صفوی است. در این مجموعه شاعرانی از کاشان، فراهان، نیشابور، تبریز، بغداد، شیراز، ورامین، کرمان، شروان، هرات، یزد، خراسان، در این مجموعه شعر دارند و همین القاب شهری میتواند گسترده مزبور را نشان دهد. بیمناسبت نیز اشعاری از این مجموعه را برای نشان دادن تصویری که از مناقب اهل بیت(ع) در ذهن شاعران بلند پایه آن روزگار بوده و به هدف معرفی بیشتر این جُنگ تقدیم خوانندگان کنیم.
در یک تقسیمبندی کلی از 35 شاعری که از ایشان اشعاری در این جنگ آمده است، باید گفت، بخشی از آنها شناخته شده هستند و حتی دیوان آنها چاپ شده است، کسانی مانند خواجوی کرمانی یا شیخ حسن کاشی یا لطف الله نیشابوری. اما برخی دیگر ناشناخته هستند. از میان اینها، گاه فقط قصایدی در همین جُنگ از ایشان مانده و اما برخی دیگر، قصایدی از ایشان در جُنگهای دیگر هم برجای مانده است.
همان طور که اشاره شد، اهمیت این جُنگ به این است که در سال 849 یعنی قریب شصت سال پیش از دولت صفوی تدوین شده و هیچ ربطی به این دولت ندارد. این نشان میدهد که شعر منقبت و مضامین آن، به هیچ روی پدیدهای نیست که به روزگار صفویان مربوط باشد، چنان که گاه افراد ساده لوح اما مدعی تاریخ ادب اظهار کرده و میکنند.
یکی از این شاعران ناشناخته، شیخ یوسف بنّا است که در شعری در وصف و منقبت امام علی(ع) گوید:
نسیمی که آید ز خاک نجف/ به دل آورد جان به جانان تحف
نجف تا که شد مرقد مرتضی/ بر ارکان کعبه گرفت او شرف
شهشناه ملک ولایت علی است/که طغراش تیغ است و منشور کف
علی ملجأ دین و ایمان پناه/که کفر از سر تیغ او شد تلف
به نطق و صفت وصف او کی توان/له فی العلی ربّه قد وصف
دل مهر در آتش شوق اوست/وگرنه چرا رفت در تاب و تف
ولای علی را به روز فزع/به گوش آمده آیت لا تخف
سزای غلامیش باشد بنّا/که عرش خدایست او را شرف
از شاعری به نام مولانا شمسالدین بلیانی که او هم ناشناخته است، شعری چنین آمده است:
ای تخت امامت به تو زیبنده و لایق/فرمان تو و حکم قضا هر دو موافق
هم ذات تو مجموعه ابواب مکارم/هم شخص تو دیباچه ی دیوان حقائق
در عالم ایجاد بود ذات تو مسبوق/وز روی فضائل به جهان بر همه سابق
هم قائم و هم صائم و هم قانت و منفق/هم راکع و هم ساجد و هم جامع و فارق
دین نبی و امر حق و کار جهان را/تو حافظ و تو ضابط و تو فایق و واثق
از بعد نبی هر که به غیر تو کند روی/از ملّت اسلام بود خارج و خارق
زیرا که تو معصومی و غیر تو گهنکار/هادی خلائق نشود مرشد فاسق
از بعد محمد چو علی در همه حالی/ کشاف حقائق بد و مفتاح دقائق
کمالالدین افضل کاشی از دیگر شاعرانی است که اشعاری از وی در جُنگ عبدالکریم مداح آمده است:
امام افضل و اعلم علی که کرد خدا/صفات ذات شریفش به سوره اعراف
امین لو کشف او شد به نزد اهل یقین/چرا که گفت سلونی ز روی استکشاف
هر آن که مهر علی مر ورا صفا ندهد/به گرد کعبه چه سودش هزار بار طواف
اَیا خوارج ملعون گرش نمیدانی/ز إنما مگذر تا بدانیَش اوصاف
چگونه بر علی ای خس کسی توان بگزید/من این سخن نپذیرم، تو بهر خود می لاف
حلالزاده شناسد تو را به قدر حسب/به حکم آن که هوایت بود به شرط عفاف
به آستان تو افضل چو التجا آورد/گرفت از همه عالم به کلی استنکاف
وحید تبریزی (زنده در 820) از دیگر شاعرانی است که از وی قصیدهای در این جُنگ در منقبت امامان آمده است:
امیر المؤمنین(ع) حیدر که دارد/کمال عزّ و جاه و فرّ و فرهنگ
ز بعد او حسن اولاد پاکش/نجوید آن که باشد مؤمن ونگ
نوای پرده عشاق شد راست/چو مطرب در حسینی ساخت آهنگ
به جان گر طالب زین العبادی/بده جان و مدار از دامنش چنگ
گدای باقرم آن کان احسان/که با بحر کفش دریا بود گنگ
چنانم صادق جعفر که بیاو/جهان واسع آمد بر دلم تنگ
به طور موسی کاظم که باشد/که بر طور معالی دارد اورنگ
علی موسی قضا را چون رضا داد/ز قدرش پایه شد برتر ز خرچنگ
تقی را چون محمد مقتدا دان/دلا گر نه شوی در دوزخ آونگ
به تقوی چون علی داند نقی را/هر آن کس کو نگشت از دو غبا دنگ
مرا حُسن حَسن چون عسکری ساخت/کشم بر توسن تند فلک تنگ
امامم حجّت آن مهدی هادیست/که با او کس به مردی نیست هم سنگ
به مهر خاندان دادم گشاده/همه شب دیده چون نجم شباهنگ
دلم یکرنگ آل مصطفی بود/چو می زد نه فلک را عقل بیرنگ
مدیح مصطفی خوان ای وحیدی/نه وصف زلف و خال شاهد سنگ
از شاعری دیگر از فراهان و دقیقا از روستای بُرزآباد با نام جلال جعفرپور بومنصور، شعری در این جنگ آمده است:
روزگاری کاندر او عقل منوّر ساختند/نفس کلی را ز بهر وی مسخّر ساختند
مصطفی هر چند شهر علم و حکمت بود لیک/در بر آن شهر گزیده ذات حیدر ساختند
حیدر کرّار کو را با نبی در هر شرف/جز رسالت کان نبُد باقی برابر ساختند
کیست الاّ مرتضی آن سروری کز مرتبت/مسند معراجش از دوش پیمبر ساختند
در دماغ هر که از توحید دارد بهرهای/خاک پای مرتضی چون مشک اذفر ساختند
در فراهان از وجودش خاک بُرزآباد را/چون شد از جان بنده ایشان معطر ساختند
قصیده دیگری هم در همین جنگ از وی نقل شده که چند بیتی از آن چنین است:
هر که را تاج سعادت بر سر است/خاک پای شاه مردان حیدر است
حیدر صفدر که در علم و عمل/پیشوای امت پیغمبر است
آن پیمبر کز علوّ مرتبت/نام او پیوند نام داور است
دنیی و عقبی تن و احمد دل است/کائنات اعراضو حیدر جوهر است
مصطفی چرخ هدی را کوکب است/مرتضی بحر کرم را گوهر است
مصطفی دیوار شهر حکمت است/مرتضی آن شهر حکمت را در است
هر کسی کاندر دلش بغض علی است/ده پدر دارد گرش یک مادر است
حبذا حیدر که بر یاد خوشش/زهر قاتل به ز شهد و شکّر است
بعد از او شبیر و زین العابدین/بعد از او باقر، پس از وی جعفر است
باز کاظم، پس رضا، آن گه تقی/پس نقی، آن گه زکیّ عسکر است
باز ختم اولیا ظل خدای/صاحبالامر همایون منظر است
در این جُنگ، از خواجوی کرمانی هم که شعر وی را در باره دوازده امام (در عین تسنن) پیش از این نقل کردیم، اشعاری آمده است. این شعر یک ترکیببند بلند در منقبت امام علی(ع) و علیه کسانی است که بغض آل بیت(ع) را میپراکندند:
مرحبا آن نکهت عنبر نسیم نوبهار/جان فدای نفحهات باد ای شمیم مشکبار
مهر او بر آسمان لا فتی الا علی/تیغ او از گوهر لاسیف الا ذوالفقار
عالم او را گر امیرالمؤمنین خواند رواست/آدم او را گر امامالمتقین داند سزاست
و در بیتی دیگر:
عصمت احمد ز مطرودان بوجهلی مجوی/قصه حیدر به مردودان مروانی مگوی
و در بیتی دیگر:
دیگر از برج امامت مثل او اختر نتافت/بحر در درج کرامت همچو او گوهر نیافت
و در بیتی دیگر:
دیو طبعان بین که قصد خاتم جم کردهاند/بغض اولاد نبی را نقش خاتم کردهاند
در یکی از بندهای همین ترکیببند گوید:
در قیامت کآفرینش خیمه در محشر زنند/سکه دولت به نام آل پیغمبر زنند
تنشگان وادی ایمن چو در کوثر رسند/از شعف دست طلب در دامن حیدر زنند
شهسوران در رکاب راکب دلدل روند/خاکیان لاف از هوای خواجه قنبر زنند
مؤمنان حیدری را میرسد کز بهر دین/حلقه ناموس حیدر بر در خیبر زنند
رفیعالدین اشرف شروانی شاعر دیگری است که اشعاری نغز از وی در این جنگ آمده است:
ای منزّه ذاتت از اطلاق و قید و فخر و عار/پادشاه بنده پرور، صانع پروردگار
داده در دنیا و در عقبی به فضل بیشمار/سلطنت را بر جناب احمد مرسل قرار
او رسول حق و بعد از وی امام راستین/از همه رو مرتضای مجتبای کامکار
مالک ملک سلونی شهسوار لافتی/آسمان قل تعالوا آفتاب إنما
مظهر حق ظاهرا بعد از ظهور بوالحسن/عقل دیگر کس نمی دارد حسن الا حسن
والی والا امام الدین و الدنیا حسین/آن خرد را عین نور و آن جهان را نور عین
هر که او بعد از حسین اندر پی سجاد شد/بنده حق گشت و از بند بلا آزاد شد
به همین ترتیب، این ترکیببند نیز، هر بندی اختصاص به امامی یافته و در بند اخیر آن آمده است:
مهدی هادی که او قائم مقام صطفاست/نایب خاص رسول و سایه لطف خداست
هم ولایت را پناه و هم امامت را سزاست/گرد خاک آستانش دیدهها را توتیاست
ای قبای سلطنت بر قامت قدر تو راست/صاحب صاحب زمانی منصب خاتم تو راست
بنده بیچاره اشرف کو هواخواه شماست/چاکری از چاکران مصطفی و مرتضاست
چون غلامان گر قبول حضرتت گردد رواست/زان که غیر از بندگی دیگر ندارد هیچ کار
بیشتر اشعار این جُنگ، از شیخ حسن کاشی شعار عصر ایلخانی و نیم اول قرن هشتم است که دیوان وی یکسره و به طور کامل اشعار منقبتی است و از استوانههای اصلی ادب شیعی در قرن هشتم و کسی است که شعر منقبت را وارد عرصه تازهای کرد. ابیاتی از یکی از اشعار وی در جُنگ عبدالکریم مداح چنین است:
آفتاب آسمان دین امیر المؤمنین/کآمده تشریف مدحش چُست در بالای من
آسمانی پر مه و خورشید یابی بر زمین/گر به مهرش باز جویی یک به یک اعضای من
گر سر مویی ز مهرش روی بر تاب دلم/تیر محنت باد هر یک موی بر اعضای من
در خم قید ضلالت باد پایم تا ابد/گر بود الاّ به موی مدح او ممشای من
آفتاب اندر پناه سایه ی رایم بود/تا بود در سایه خورشید دین ملجای من
از لطفالله نیشابوری هم که نسخهای بسیار زیبا از دیوان وی برجای مانده و من توفیق یافتم همراه با مقدمهای مفصل به صورت عکسی چاپ کنم، اشعاری در این مجموعه آمده است. این شاعر بلندمرتبه و امامی مذهب نیشابور قرن هشتم، قصاید بلندی در منقبت اهل بیت(ع) دارد:
یا افتخار العالمین یا اختیار المصطفی/ یا انت صدر المتقین یا انت بدر الاوصیا
تاج سر عالم تویی فخر بنی آدم تویی/افزون ز صد ضیغم تویی یا حارث الله فی الوغا
ای نفس سر خیل رسل، فرمانروای جزو و کل/قسام اهل عز و ذل صاحب خطاب انما
در علم هادی طرق، آفاق علمت بیافق/دیده ورای نه تتق، ایقان لو کشف الغطا
فتاح ابواب خرد، فیاض اقبال ابد/سرّ دار درگاه صمد، سردار خیل اولیاء
به هر روی، جُنگ عبدالکریم مداح، یکی از مهمترین منابع منقبتخوانی شیعی است که بیش از هر چیز گواهی مسلم بر حضور تشیع، مفاهیم شیعی، فضائل اهل بیت(ع) و باور به امامت در بخشهای وسیعی از حوزه فارسیزبان در قرون هفتم تا نهم است. طبیعی است که اینجا محل نقل باقی آن اشعار نیست.