کد خبر: 2853928
تاریخ انتشار : ۲۶ بهمن ۱۳۹۳ - ۱۳:۵۴

تورق خاطرات استاد محمدرضا ابوالقاسمی/ شرم تلاوت در محضر استاد مولایی + فیلم

کانون خبرنگاران نبأ: پشت رحل‌های چیده شده هنوز جایی باقی ‌مانده بود، اما وی، شرم حضور داشت و بعد از شنیدن صوت استاد مولایی، عزمش برای آموزش در محضر استاد، راسخ‌تر شد. بعد از جلسه سوم، دل را به دریا زد و پشت یکی از رحل‌ها نشست و این گونه شاگردی در محضر استاد مولایی کلید خورد.

به گزارش کانون خبرنگاران نبأ وابسته به خبرگزاری ایکنا، در تورق خاطرات قرآنی، هم‌کلام استاد محمدرضا ابوالقاسمی، یکی از پیشکسوتان و بزرگان قرائت قرآن می‌شویم. عبور سال‌ها را می‌توان به وضوح در چهره‌ این قاری قرآن مشاهده کرد. وقتی لابه‌لای خاطراتی که گاهی تلخ و گاهی شیرین است، با استاد همراه می‌شویم، با او در سال‌هایی قدم می‌زدیم، که شاید خیلی دور است اما آشنای نزدیکی در میان کلمات استاد به وضوح دیده می‌شود و آن، اخلاص و لمس صمیمتی است که شاید این روزها کمتر لمس شود.

استاد از اولین روزهایی می‌گوید که در جلسات آموزش قرآن حضور یافت، می‌گوید؛ از تلاوت در محضر پدر تا حضور در جلسات استاد مروت. وی با یادآوری اولین‌ سال‌های آموزش خود می‌گوید: بنده تلاوت را از جلسه‌ای که پدرم مربی آن بود، شروع کردم. بعد‌ها در جلسه استاد مروت تلاوت را آغاز کردم و چند سالی در خدمت وی بودم؛ از سال 1350 به بعد در جلسات استاد مولایی شرکت کردم.

 

اولین جلسه‌ای که حضور استاد مولایی رسید، توان حضور در محضر استاد را نداشت. پشت رحل‌های چیده شده هنوز جایی باقی ‌مانده بود، اما وی، شرم حضور داشت و بعد از شنیدن صوت استاد مولایی، آن قدر محو آن صدای زیبا شده بود که عزمش برای آموزش در محضر استاد، راسخ‌تر شد. بعد از جلسه سوم، دل را به دریا زد و پشت یکی از رحل‌ها نشست و اینگونه شاگردی در محضر استاد مولایی کلید خورد. همراهی با استاد مروت و عشق به این همراهی وی نیز، همه جا شاگردان نوجوان را با استاد همراه می‌کرد. از جلسات قرآن قنات‌آباد گرفته تا میدان پاستور.

ابوالقاسمی گذر روزها و خاطرات را در لابه‌لای عکس‌های قدیمی دنبال می‌کند. نگاهش میان عکس‌های قدیمی از سفر به سرزمین وحی گرفته تا جلسات و عکس‌های دسته‌جمعی با هم‌قطاری‌ها، دور می‌زند. یک یک افراد را معرفی می‌کند. از همراهی‌ها در کنار اساتیدی که هر کدام این روزها سرچشمه برگزاری جلسات قرآن هستند.

 

یکی از شیرین‌ترین خاطرات خود را کسب رتبه در مسابقه‌ای می‌داند که جایزه آن سفر به مکه بود. مسابقه‌ای که توسط افراد خیری از جمله مرحوم محمدی و حاج‌آقای سلطانی برگزار می‌شد و در نهایت مقرر شده بود که بیست نفر به حج بروند و وی در این مسابقه انتخاب شد.

ابوالقاسمی در رابطه با خاطره جایزه سفر به مکه و تلخی موانعی که در راه این سفر برایش ایجاد شد می‌گوید: آن زمان به علت نرفتن به خدمت سربازی باید با ودیعه گذرنامه تهیه می‌کردم و چون در آن سال _ سال 1350_ ازدواج کرده بودم، نمی‌توانستم بعد از سفر، به خدمت سربازی بروم و به همین خاطر از رفتن به آن سفر محروم شدم.
وی ادامه می‌دهد: بعد از تلخی نرفتن به سفر حج و در سال‌های بعد، یکی از سفرهایی که ازجبهه باز می‌گشتم، داخل قطار مطلع شدم که سازمان اوقاف مسابقه‌ای به یاد 72 از شهدای 7 تیر، 72 نفر را به سفر تمتع اعزام می‌کند. در آن مسابقه شرکت کردم وپس از کسب رتبه همراه با دیگر قاریان تهران و شهرستان‌ها در سال 1361 راهی سفر تمتع شدیم.

 

ابوالقاسمی که جسته و گریخته از خاطرات گذشته‌‌های دور یاد می‌کند، به خاطره یکی از مسابقات که به همت اوقاف برگزار شد، اشاره می‌کند. خاطره مربوط به مسابقاتی که در آن بلند‌گو استفاده نمی‌شد. چند سالی بود که اوقاف مسابقاتش را بدون بلندگو برگزار می‌کرد؛ بالاترین صوت انتخاب می‌شد که در حج نیز بتواند با صوت بلند قرآن بخواند. یکی از سال‌هایی که این مسابقات در اصفهان برگزار شد، من نیز شرکت کردم. آن روز خیلی هم سر حال بودم و خیلی صوت را بالا گرفته بودم به طوری که یکی از قاریان می‌گفت که صدای شما در خیابان هم می‌آمد. وقتی تلاوت خود را به پایان رساندم و روی صندلی نشستم، گفتند، ابوالقاسمی چه کار کردی؟ گفتم مگر چه اتفاقی افتاده است؟ گفتند که یک کلمه _ «قال» _ را جا گذاشتی، بعد من فهمیدم وقتی که وقف کردم، «قال»، آخرین کلمه خط بالا بوده و من از سطر پایین شروع کردم. بعد آن استاد رو به من کردند و با خنده گفتند، آقای ابوالقاسمی، «قال» قالت گذاشت و امسال نمی‌توانی به سفر حج بیایی.

وی باز هم به خاطره جلسات استاد مولایی می‌رسد؛ جلسات پر بار و پر مطلبی که خیلی از آموخته‌های خود را مدیون حضور و ممارست خود در آن‌ها می‌داند ومی‌گوید: جلسه استاد مولایی پر بار بود؛ حتی از شهرستان‌ها نیز برای حضور در این جلسات می‌آمدند؛ جلسات ماه رمضان که از راه می‌رسید، شور و شوق زیادی در ما برای حضور اول وقت در جلسات به وجود می‌آمد. زود می‌رفتیم تا زودتر نوبتمان شود. ما اول جلسه که می‌رفتیم شاید 5 دقیقه به اذان به منزل بر می‌گشتیم.

میان خاطرات قرآنیان قدیمی‌تر که همراه می‌شویم، فضایی از روز‌هایی برایمان ترسیم می‌شود که شاید این روزها، کمتر بتوان دید. خلوص و توانمندی و ارزشمندی اهدافی که همه موانع را مرتفع می‌کرد برای طی مسیر و رسیدن به هدفی که قداستش برایشان تعریف شده بود.

از نبود امکانات در آن سال‌ها گرفته که برخی از این نوجوانان را پای رادیو تا نیمه‌های شب می‌نشاند تا دقایقی کوتاه به تلاوت قاری مصری گوش دهند، تا سختی‌ها، موانع و مشکلاتی که سعی می‌کردند به جان بخرند تا در مسیری که بر گزیده‌اند، قدم بر دارند، همه و همه، تلاشی را به نمایش می‌گذارد که ارزشمند و ماندگار است و یادآوری آن‌ها می‌تواند خود، مسیری مشخص پیش‌روی علاقه‌مندان این راه، بگذارد، مسیری به رنگ صداقت و اخلاص.

 

captcha