به گزارش کانون خبرنگاران نبأ وابسته به خبرگزای ایکنا، تواریخ معتبر این قضیه را نقل کرده که در شب عاشورا امام حسین(ع) اصحاب خودش را در «خیمههای عند قرب الماء» جمع کرد و خطاب به همه اصحاب فرمود همه شما کشته میشوید. حضرت قاسم بن الحسن که در آن زمان نوجوان 13 سالهای بود با خودش فکر کرد آیا شهادت شامل من هم خواهد شد یا نه؟ با خود گفت آخر من هنوز بچه هستم یک وقت رو کرد به عمویش گفت: آیا من جز کشتگان هستم یا نیستم؟ امام جواب نداد فرمود اول من از تو یک سؤال میکنم جواب مرا بده بعد من جواب تو را میدهم. آقا فرمود: « کیف الموت عندک؟» پسرکم، فرزند برادرم اول بگو مردن، کشته شدن در ذائقه تو چه طعمی دارد حضرت قاسم بن الحسن(ع) جواب داد «احلی من العسل» از عسل شیرین تر است؛ فرزند برادرم، کشته میشوی «بعد ان تبلؤ ببلاء عظیم» اما جان دادن تو با دیگران خیلی متفاوت است.
روز عاشورا فرا رسید همین که نوبت به جانبازی حضرت قاسم(ع) رسید، خدمت عموی بزرگوار آمد و اظهار آمادگی کرد امام حسین(ع) اظهارات حضرت قاسم(ع) را شنید، دست بردور گردن برادزادهاش انداخت او را در آغوش کشید و آن قدر این برادرزاده و عمو گریستند تا هر دو بیحال شدند.
حضرت قاسم(ع) از عمو اجازه میگرفت و حضرت او را منع میکرد؛ ولی قاسم(ع) با گریه و اشک اصرار مینمود و خودش را روی دست و پای عمو میانداخت و آن قدر بوسید و اصرار نمود تا اجازه میدان گرفت.
سرانجام اشکریزان به طرف میدان حرکت کرد در حالی که رجز میخواند و خود را معرفی میکرد؛ راوی میگوید: دیدم پسری از لشکر امام حسین(ع) قدم به میدان گذاشت که صورتش مانند ماه میدرخشید، پیراهن بلندی پوشیده بود و نعلینی در پا داشت. بعد از آن دلاوریهای حضرت قاسم(ع) که 35 نفر از دشمن را به خاک هلاکت افکند. ابن فضیل ازدی گفت: چنان براین پسر حمله کنم که او را نقش بر خاک سازم و خواهم کشت. همین ظالم شمشیری بر فرق نازنین حضرت قاسم(ع) فرو آورد حضرت قاسم(ع) با فرقی شکافته و با صورت روی زمین افتاد. صدا زد عمو جان مرا دریاب.
امام سر قاسم را به دامن گرفت در حالی که قاسم پای خود را به زمین میکشید فرمود: « ای قاسم عزیز بر عمویت سخت است او را بخوانی ولی نتواند جوابت گوید و اگر بیاید نتواند برای تو کاری کند و اگر کاری کند نتیجهای نداشته باشد».
وقتی امام حسین(ع) دید جوانان و دوستدارنش کشته شدند، از دل و جان قصد جدال با کوفیان نمود و ندا داد: « آیا کسی هست که از حرم رسول خدا(ص) دفاع کند؟ آیا خداپرستی بین شما وجود دارد تا درباره ظلمی که برما رفته است از خدا بترسد؟ آیا دادرسی هست که به فریاد رسی ما به خدا دل بسته باشد؟ آیا یاوری هست که در یاری نمودن ما به خدا امیدوار باشد؟»؛ اینها است که این حادثه را یک حادثه بزرگ تاریخی کرده است تا زنده هستیم ما باید این حادثه را زنده نگه داریم چون دیگر نه حسینی پیدا خواهد شد نه قاسم بن الحسنی.
علیرضا برومند