کاروانی از پاکترین افراد شبه جزیره عربستان فرجامی خونین مییابد. بسیاری از مومنان سالها بعد با به یاد آوردن آن روزها غمگین شدهاند و مدام خواستهاند در چنان کاروانی باشند. انتقام امام حسین(ع) پس از شهادت ایشان و نیز راه ایشان در مبارزه با ستم اموی و عدم بیعت با یزید، سالهای پس از عاشورا را شکل داد و باعث شد تا دستگاه ستم اموی از بین برود، اما کاروان امام حسین(ع) بیش درگیری در کارزار سیاست در کارزرا ایمان درگیر شد و هنوز در راه است.
مسیر وجود، مسیری که عاشورا در آن جریان دارد
با فلسفه کانت و هگل، روشنگری به اوج خود رسید و واکنشهایی برانگیخت، یکی از واکنشها را میتوان در فلسفه سورن کیرکگارد یافت. این فلسفه که به اگزیستانسیالیسم معروف است آغازی بود که در آن موضوع به وجود انسانی بازمیگشت و فلاسفه اگزیستانس میکوشیدند از منظر دینی و یا غیر دین به تحلیل مسائل بپردازند. رویکرد و تئوری اگزیستانسیالیست تاکید میکند که وجود فردی هر شخص به مثابه فاعلی آزاد و مسئول، توسعه خود را از طریق اراده اعمال مختلف پدید میآورد.
موسس این مکتب فلسفی با نوعی غایت عملی به تاملات فلسفی پرداخته است. بخشی از این دغدغه را میتوان در نامه کیرکگارد به دوستش پیتر ویلهلم لوند یافت: آنچه که در فکرم برایم نامشخص مینماید این است که چه باید بکنم، نه آنچه باید بدانم، مگر دانشی که مقدم بر هر عملی است. باید بفهمم که خداوند واقعاً از من چه میخواهد تا انجام دهم: آن چیز آن است که حقیقتی را که برای من حقیقت است بیابم، آن معنیای که برایش میتوانم زندگی کنم و بمیرم را بیابم... مسلماً انکار نمیکنم که هنوز ضروریت دانش و اینکه توسط آن کسی میتواند فراتر از باقی انسانها عمل کند را، درک میکنم؛ اما دانش باید در زندگی من بکار آید، و هم اکنون این مهمترین چیز از دید من است.
در این فلسفه، بر خلاف فلسفه کانتی، فرد مخاطب خداست و باید وظیفه الهی خود که فراتر از وظایف اخلاقی است را در یابد و انجام دهد. قیام امام حسین(ع) واقعهای تاریخی است، اما میتواند موضوع تاملات فلسفی واقع شود. بیشک نگاه اگزیستانسیل به این مساله میتواند قرائتی یکپارچه تر از مساله ارائه دهد.
گذار از تاریخ به هستی از طریق نوعی تحلیل اگزیستانسیالیستی از وقایع تاریخی ممکن است، به این معنا که برخی از رویدادهای تاریخی دربردارنده تجاربی خاص و بدیع هستند که در آن فرد اعمال را انجام داده است که تنها در پرتو نحوی از افق ایمانی و وجود ممکن است.
سطح وجودی و ایمانی با سطح روانی از این حیث متفاوت است که در اولی فرد بر اساس نوعی آگاهی و به مدد رسیدن به مراتبی از وجود برخی از اعمال ر انجام میدهد در حالی که در سطح روانی فرد ناخودآگاهانه بازتاب روان خویش است.
عاشورا و اختیار انسان
حوادث عاشورا را چگونه تحلیل میکنیم، آیا عاشورا امری مقدر بود و اختیار کنشگران در آن محصول امری پیشیین بود و یا عاشورا امری مقدر نبود و آنچه اتفاق افتاد محصول ارادههای جزیی افراد بود. انتخاب هر یک از این دو منظر تحلیل متفاوتی از شخصیت امام حسین(ع)، یاران و دشمنان وی خواهد داد.
دو اتفاق گره خوردن وقایع عاشورا را با اختیار افراد نشان میدهد، اولی برداشتن بیعت امام(ع) از یاران خود و دومی دعوت چهره به چهره امام(ع) از افرادی بود که بعضا به سپاه امام(ع) اضافه شدند. اختیار افراد نقش مهمی در جریان عاشورا دارد. بر این مبنا بود که افراد میتوانستند خود را تحقق بخشند و این تحقق بخشی به قیمت از دست دادن جانهای شریفشان حاصل شد.
به نظر نگارنده، این انتخاب امام(ع) و یارانش از یک سو و تصمیمات سپاهیان مقابل از سوی دیگر بود که وقایع محرم 61 هجری قمری را رقم زد. اگر بپذیریم که هر وجودی از خداوند سرچشمه میگیرد و این نافی اختیار نیست، امام حسین(ع) و یارانش با انتخاب خود از مرگ فراگذشتند و خود را فدای حقیقتی کردند که ارزشمند میدانستند.
امام(ع) و یارانشان در فرایند اختیاری که انجام دادند، مرگ را بر زندگی همراه با ذلت ترجیح دادند و این درحالی بود که ایشان راههایی را که باید برای تامین یک زندگی همراه آزادگی باشد را طی کرده بودند.
قدم به قدم تا قتلگاه؛ ایمان محوری پیوند با حقیقت وجود
مسلمانان خود را به خداوند تسلیم میکنند، اما عمل به این جمله آسان نیست. نگاهی به سپاه امام حسین(ع) وجود درونی و ایمانی مسلمانی را آشکار میکند. قدم به قدم تا قتلگاه، جایگاه محوری ایمان و آگاهی رهروان حسینی از وجود را نشان میدهد. آنهایی که در سپاه مانده بودند، با آگاهی از نزدیکی مرگ مانده بودند و از آن فراگذشته بودند.
کاروان حسین(ع) میدانست با پذیرش بیعت یزید، روح خود را به وی میفروشد، امام نمیخواست مشروعیت بخش نظامی باشد که هم پدر و هم برادرش بر علیه آن مبارزه کرده بودند. امام حسین(ع) میدانست که جان مادی خود را در راه خدا خواهد داد و نه تنها خود که در این مسیر عزیزترین کسانش به شهادت خواهند رسید، اما لحظهای تردید در کارزار ایمان به خود راه نداد.
چیرگی بر مرگ
امام حسین(ع) در سراسر سفر یا بخشی از آن از مرگ قطعی خویش آگاه بود. او در 25 ذیحجه به یاران خود اطلاع داد که میداند که او را خواهند کشت. امام(ع) میدانست آنان که در برابرش ایستادهاند به چیزی کمتر از مرگش راضی نخواهند بود. او از مکه به مقصد کوفه خارج شد، اما با وجود علم به مرگ در این راه، مسیر را تا نهایت خونینش ادامه داد.
مرگ برای امام(ع) چندان تلخ و دشوار نبود که او ذلت را بپذیرد تا آن را دفع کند. حسینبن علی(ع) بر مرگ چیره شده بود و این را از تصمیمش میشد احساس کرد. امام حسین(ع) تلاش کرد تا سپاه خصم را از جنگ بازدارد و مانع زندگی خود را از طریق توافق برطرف کند اما دشمن امام را آزاد نمیخواستند و به دنبال آن بودند که امام(ع) را تابع سازند.
دوگانهای که جلو امام بود مرگ و زندگی بود، اما مرگی در خویش آزادی و استقلال شخصیت را داشت و زندگی توام میشد با بیعت با یزیدی که فسادش عیان بود.
برداشتن بیعت؛ آزادی
همراهان سپاه امام حسین(ع) نیز باید انتخابی چون امامشان را انجام میدادند، کسی مجبور نشده بود تا با سپاه حسینی به کربلا وارد شود و در کارزار ایمان شرکت کند. برداشتن بیعت توسط امام حسین(ع) این پیام را میداد که مخاطبانش جانهای آگاه است و افراد و نیروهای سیاسی نیست. وی به دنبال کسانی بود که شایستگی شرکت در کارزار ایمان را داشته باشند.
عاشورای حسینی و مدرنیته
زندگی مدرن پیوند انسان را با تبار ایمانی و نیز اجتماعی قطع کرده است. در این وضعیت انسان فرد تعریف شده و اصالت به او داده میشود. سرشت سکولار مدرنیته باعث شده است تا روایات الهی از انسان در معرض فراموشی و بیبنیادی قرار گیرد، زمانهای که کارزار ایمان به کارزار اخلاق اقتصادی تقلیل یافته و از دین تنها پوست و ظاهر باقی مانده است.
در چنین زمینهای کیرکگارد به دنبال معنای حیات دینی بود، او مینویسد «پس تصمیم گرفتم که تا حد امکان به عقب بازگردم و در گذشته بنگرم. دیدم که اگر کسی فراموش کرده باشد مراد از اگزیستانس و حیات دینی چیست، او به همان اندازه معنی اگزیستانس آدمی را از یاد برده است. پس آنچه باید از نو یافت همین معنی است».
کیرکگارد دو صفت اساسی اگزیستانس را در محضر خدا بودن و احساس گناه معرفی میکند و میافزاید که اگر انسان همواره خویشتن خود را در حضور خداوند احساس کند تفاوتی اساسی با جمع و دیگران خواهد داشت، چرا که خدا را همواره شاهد و ناظر بر اعمال خویش میبیند و نیز اگر خود را گناهکار بداند، به خویشتن خویش التفات خواهد کرد و از چاه غفلت رهایی خواهد یافت.
عاشورای حسینی را میتوان به یک معنا احساس در محضر خداوند دانست، برای امام(ع) جدایی میان محضر خداوند و فضایی فارغ از محضر الهی وجود ندارد و ایشان همواره خود را در محضر خداوند میدیدند. شجاعت ایمانی امام(ع) و حرکت ایشان به سوی مرگ نشان از آن دارد که امام فردی بریده از جهان معنوی و اجتماعی نبودند. ایشان خود را در پیوند با جهان به معنای عام آن میدانستند و اقتضادات زندگی الهی در زندگی خود رعایت میکردند.
میثم قهوهچیان