کد خبر: 3443435
تاریخ انتشار : ۱۳ آبان ۱۳۹۴ - ۱۱:۲۲
مروری بر خاطرات حجت‌الاسلام انصاریان/۳

امام(ره) مردم را به مسلمانان سیاسى تبدیل مى‌‏کرد

گروه ادب: یکی از موضوعاتی که در خاطرات حجت‌الاسلام والمسلمین انصاریان مطرح شده است،‌ اشاره به فعالیت‌های امام در مبارزه با رژیم شاه دارد و اینکه بنیانگذار کبیر انقلاب مردم را به مسلمانان سیاسى تبدیل مى‌‏کرد.

خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا) خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا) در ادامه مرور خاطرات حجت‌الاسلام والمسلمین حسین انصاریان به گوشه‌ای از خاطرات وی از ادامه مبارزات مردمی پس از جریانات کودتای 28 مرداد و مبارزه علیه انقلاب سفید شاه می‌پردازد که در ادامه می‌آید.

ادامه مبارزات
پس از این وقایع، اوضاع کشور مقدارى آرام شد و من هنوز طلبه قم بودم و فقط درس می‌خواندم و ملبس به لباس روحانیت نبودم. دولت هم مبارزه با روحانیت را از هر جهت شروع کرد و کم‌کم ساواک شناسایى چهره‌‏هاى اثرگذار را در برنامه‌هایش قرار داد.
از دیگر سو سخنرانى‏‌هاى بسیار صریح امام(ره) در مورد انجمن‌‏هاى ایالتى و ولایتى قبل از پیروزى بر دولت و هم سبک اعلامیه‌‏ها، ایشان را به تمام ایران شناسانده بود و از میان مراجع قم و نجف تقریباً درصد قابل توجّهى از مردم ایشان را به عنوان مرجع پذیرفتند‌.
در کل ایران، ایشان را به عنوان رهبر انقلاب پذیرفته و نهضت را منسوب به ایشان می‌‏دانستند و به امام‌ از منظر یک مرجع مبارز مى‌‏نگریستند.
امام‌ در جامعه و نیز در مجامع حوزوى و بین روحانیت داراى پایگاه و جایگاه ویژه‌‏اى شد. دولت هم احساس کرد که بعد از آیت‌‏الله العظمى بروجردى، قدرت بسیار نیرومندى در مقابلش قد علم کرده است.
تفاوتى که امام با مرحوم آیت‌الله العظمى بروجردى ‌داشت، این بود که ایشان با مردم و یارى آنان وارد مبارزه نمى‏‌شد و چون آیت‌الله العظمى بروجردى در اواخر عمرشان، شخصیت فوق‌‏العاده معنوى شده بودند با نه و آرى تمام مسائل را تمام می‌‏کردند، ولى امام با یارى مردم کارشان را پیش بردند؛ محتواى سخنرانى و اطّلاعیه‌‏شان، منشأ بیدارى ملّت و بیان اسلام سیاسى بود و مردم را به مسلمانان سیاسى تبدیل مى‌‏کرد؛ به این معنا که آماده شوند تا هر حکومت طاغوتى را سرنگون کنند و حکومتى تحت عنوان اسلام برپا شود.

مبارزه علیه انقلاب سفید شاه
آمریکا که آن زمان رئیس جمهورش جان اف کِنِدى بود، این مرتبه خود شاه را به میدان فرستاد. آن زمان لوایحى معروف به لوایح شش‌گانه از سوى آمریکا به شاه دیکته شد که در این لوایح خیلى قوی‏تر از لوایح دولت علم و در زیر پرده، احکام اسلامى در معرض خطر قرار گرفت.
البتّه رونمایى این لوایح فریبنده بود و به‌ ظاهر الغاى ارباب و رعیتى، اصلاحات ارضى‌، اصلاح قانون انتخابات و قانون اساسى بود، ولى معلوم بود که شاه به نمایندگى از آمریکا و به عنوان فرمانبر او، مى‏‌خواهد اسلام، قرآن و تشیع را مورد حمله قرار دهد، یعنى ریشه دین را بکند و هر صداى دینى را در مملکت خاموش کند؛ چون همیشه دین خدا و متدیّنین واقعى و مخصوصاً روحانیت اصیل بوده‌‏اند که در مقابل ستم و ستمگران ایستادگى کرده است.
امام مراجع را جمع کرد که در این جلسات، جز افراد شاخص از روحانیت شیعه و مراجع، کسى راه نداشت.
امام فرمودند: مسئله عَلَم با ما تمام شد و حرکت در آن جاده خیلى هم مشکل نبود؛ ولى مسئله جدیدى که پیش آمده، هزینه زیادى مى‌‏برد؛ ممکن است زندان، اعدام و تبعید داشته باشد؛ چون این مرتبه آمریکا و اسرائیل دارند ما را رو در روى شاه قرار مى‏‌دهد و او مأمور است؛ لذا آدمى نیست که با نصیحت و امر به معروف و مانند این‏ها برگردد. بالاخره ما رو در رو قرار خواهیم گرفت. اگر حاضرید، با من همراه شوید و هر کدام واقعاً حاضر نیستید، ما کارى به شما نداریم. در آن جمع، همه قول دادند که حاضرند با امام همکارى کنند و انصافا هم همه مراجع سنگ تمام گذاشتند و همراهى کردند.
شاه این بار تصمیم گرفته بود براى عملى کردن مقاصد شوم خود، رفراندوم برگزار کند و مصوبات ضد دینى خود را به تصویب برساند، امّا امام به این عنوان که نمى‌‏شود رفراندوم برگزار کرد و خود شاه با رفراندوم مخالفت کرده بود، مبارزه را شروع کرد؛ زیرا مصدق در زمان حکومت خودش، مى‏‌خواست رفراندومى انجام بدهد که با آن رفراندوم  اختیارات تامى بگیرد، امّا مجلس شوراى ملّى مخالفت کردند و گفتند: در قانون اساسى ـ که در زمان مشروطه نظام داده شده بودـ ، رفراندوم پیش بینى نشده است.
این بود که امام، اوّل نماینده فرستادند که درباره این لایحه، توضیح بخواهند که فکر می‌‏کنم آن زمان کسى که واسطه ایشان و تهران بود، حاج آقا روح‌‏اللّه‏ کمالوند خرم‌‏آبادى بود.
شاه بدون این‏که توضیح بدهد، عصبانى شده و گفته بود: این کار باید حتماً انجام بشود و من بر انجام این کار ملزم هستم. دنیا تحوّل پیدا کرده است، چرا مراجع اسلام با ما همگام و دعاگوى ما نیستند؟ علماى کشورهاى دیگر براى پادشاهان خود دعا مى‌‏کنند!
نماینده امام ‌به شاه گفت: علماى کشورهاى دیگر نان‏‌خور شاه هستند، ولى ما نان‌‏خور شاه نیستیم که دعاگوى شاه باشیم. ما یک زندگى معمولى با قناعت داریم و به شاه و حکومت نیازى نداریم.
وقتى مراجع از این‏که شاه عقب‏‌نشینى کند مأیوس شدند، یکى از مسائلى که امام در سخنرانى و اعلامیه‏‌هایشان مطرح کردند، همین رفراندوم زمان مصدق بود که با آن هویتش، مجلس زیر بار حرف مصدق نرفت و گفت: رفراندوم در قانون اساسى پیش‌‏بینى نشده است و مجلس آن زمان، این‏‌گونه شاه را کمک کردند که رفراندوم پیش بینى نشده و این خلاف قانون اساسى است؛ لذا شاه فوراً اسمش را عوض کرد و بر آن نام تصویب ملّى گذاشت و دیگر کلمه رفراندوم را نیاورد. بنا شد که روز ششم بهمن رأى‌گیرى شود که تمام مراجع اعلامیه دادند و رأى‏‌گیرى را حرام کردند.
من آن روز رأى‏‌گیرى را یادم هست؛ آن‏‌وقت جمعیت واجد شرایط براى رأى دادن طبق قانون مشروطه (زنان هنوز حق رأى نداشتند) حدود هشت میلیون و 500 هزار نفر اعلام شده بود، امّا خیلى از صندوق‏‌هایى که از طرف شاه گذاشته بودند، خلوت بود و رأیى داده نشد؛ ولى غروبش رادیو اعلام کرد که حدود شش میلیون نفر به لوایح شش‌گانه شاه رأى داده‌‏اند و این لوایح تصویب شد.
به موازات این تصمیم  بنا شد که براى هر کدام از این لوایح اداره عریض و طویلى درست کنند مانند اداره اصلاحات ارضى. در هر صورت فاصله بین روحانیت به رهبرى امام و ملّت و دربار و حکومت بسیار زیاد شد تا این‏که قبل از عید نوروز آن سال، امام باز هم با علما جلسه گرفتند و گفتند: با این خطراتى که متوجّه اسلام است و با این مشکلات و با این وضع اقتصادى که براى مردم هست ما اعلام مى‏‌کنیم که روحانیت عید ندارد. از این‏جا به بعد اعلامیه‏‌هایى که امام ‌مى‏‌دادند از صراحت و کوبندگى بیشترى برخوردار بود.

captcha