کد خبر: 3450669
تاریخ انتشار : ۲۴ آبان ۱۳۹۴ - ۱۰:۴۳

دستان کوچک گره‌گشا/ روایت تعمیر مقبره شهیده سه‌ساله

کانون خبرنگاران نبأ: پنجم صفر شهادت حضرت رقیه (س) است، کودک سه‌ساله ابا عبدالله الحسین (ع) که با دستان کوچکش گره‌های مشکلات بسیاری از ما را گشوده است.

به گزارش کانون خبرنگاران نبأ وابسته به خبرگزاری ایکنا،  در روز پنجم ماه صفر سال 61 ه.ق، حضرت رقیه (س) مظلومانه به شهادت رسید. نام شریفش «رقیه»، «فاطمه» و «زینب» است. پدرش حضرت اباعبدالله الحسین (ع) و مادرش ام‌اسحاق است.

زندگی کوتاه حضرت رقیه (س)

ولادت آن حضرت در مدینه بود و در سن سه سالگی یا بیشتر در محرم 61 هجری با پدر بزرگوارش به کربلا آمد. حضرت رقیه (س) مادرش را خیلی زود از دست داد، پرستاری‌های حضرت زینب (س) و سفارش‌های حضرت امام حسین (ع) باعث شده بود، پیوندی عمیق، بین حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س) پدید آید.

حضرت رقیه (س) بعد از شهادت امام حسین (ع)، اهل بیت(ع) و اصحاب ایشان در صحرای کربلا، همراه با اسرا به کوفه و شام برده شد و در مسیر چهل منزل راه شهر شام، رنج‌های فراوانی دید. تحمل اسارت و یتیمی برای یک طفل سه‌ساله دشوار است. رنج تشنگی و زخم تازیانه و زندگی بدون نوازش پدر برای رقیه (س) سخت و طاقت‌فرسا بود.

رقیه با اسیران دیگر وارد خرابه شد اما دیگر تاب دوری پدر را نداشت و مدام می‌پرسید: عمه بابایم کجاست؟ وقتی به دستور یزید، سر پدر را برای رقیه (س) آوردند، رقیه سر را در بغل گرفت و عقده‌های دل را باز کرد و هر چه می‌خواست با سر بابا گفت. 

آن شب رقیه (س) گمشده‌اش را بدون نوازش یافت، بعد از دیدن سر نورانی پدر با پیشانی شکسته در خرابه، آن‌قدر ناله کرد و گریست تا در روز پنجم ماه صفر سال 61 ه.ق، به ملکوت اعلاء پیوست؛ بدن شریف آن حضرت را شبانه دفن کردند.

نام و مقام حضرت رقیه (س) در کتب تاریخی

از کهن‌ترین منابعی که نام آن حضرت با لفظ «رقیه» یاد شده است، قصیده سیف‌بن عمیره نخعی کوفی از اصحاب امام جعفر صادق (ع) و امام موسی کاظم (ع) است. «تقویم شیعه، عبدالحسین نیشابوری». 

درباره وجود نازنین حضرت رقیه (س) در کتب الدروس البهیة، کامل بهائی، اللهوف و المنتخب للطُریحی مطالبی آمده است. در کتاب «منتخب التواریخ»، ص۳۸۸ چاپ اوّل آمده است: «یکی از قبوری که در شام واقع است، قبر حضرت رقیه بنت الحسین است.»

در جلد دوم از کتاب «ینابیع الموده» نوشته سلیمان بن ابراهیم قُندوزی حنفی در صفحه ۴۱۶ جلد دوم چاپ هفتم، سال ۱۳۷۱ هجری شمسی، از انتشارات «الشّریف الرّضی» قم، چنین می‏گوید: «و من کلام له عند وداعه مع اهله: اللهم انک شاهد علی هؤلاء القوم الملاعین انّهم عمدوا ان لا یبقون من ذریه رسولک… ثم نادی: یا امّ کلثوم، و یا سکینه، و یا رقیّه، و یا زینب، یا اهلبیتی علیکنّ منّی السّلام…»

در جلد یازدم «احقاق الحق»، ملحقات، در ص ۶۳۳، متن «ینابیع الموده» را آورده است و گفته است که در «ینابیع الموده»، ص ۳۴۶ چنین آمده است: «… یا ام کلثوم، یا سُکَینه، و یا رقیه و یا عاتکه و یا زینب…»

در «منتهی الامال» جلد اول، ص ۸۰۷، فصل هشتم، ورود اهل بیت(ع) به مجلس یزید، انتشارات هجرت، عین عبارات کامل بهائی را نقل کرده است و اشعاری را هم که در کامل است، آورده است.

کتاب معارف دین (جلد سوم) اثر حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی مدظله العالی در فصل سیزدهم از وجود مقدس حضرت رقیه خاتون دفاع نمودند.

روایت تعمیر مرقد حضرت رقیه (س) 

در کتاب «منتخب التواریخ» روایتی با این مضمون نقل شده است: «محمدعلی شامی به من گفت: پدربزرگ مادری من سیّد ابراهیم دمشقی سه دختر داشت. دختر بزرگ، شبی در خواب حضرت رقیه (س) را می‌‏بیند. حضرت رقیه با او می‌گوید: به پدرت بگو به والی شام خبر دهد که در قبر من آب افتاده، بیاید و تعمیر کند. دختر خواب را به پدر می‌‏گوید ولی پدر می‌‏ترسد و خبر نمی‏‌کند. شب دوم دختر وسط و شب سوم دختر سوم همین خواب را می‌‏بینند و شب چهارم خود سیدابراهیم آن حضرت را در خواب می‏‌بیند و با عتاب به او می‏‌گوید: چرا به والی خبر نمی‏‌دهی؟!

سید نزد والی شام رفت و ماجرا را گفت. والی دستور داد علمای شیعه و سنی آمدند. والی گفت: قفل حرم به دست هر کس باز شود او متصدّی نبش قبر است. قفل به دست سیدابراهیم باز شد. سید قبر را نبش کرد و [در حالی که پیکر مطهر حضرتش سالم بود] آن بچه را بیرون آورد و در بغل نگهداشت و قبر را تعمیر کرد.

سید پس از پایان کار از خدا خواست خدایا پسری برایم عطا کن. دعای او قبول شد و سید مصطفی به دنیا آمد. والی شام ماجرا را به سلطان عبدالحمید عثمانی نوشت. سلطان عبدالحمید سیدابراهیم را متولی قبور شریفه کرد. و همین الآن تولیت قبور شریفه به دست سیدعبّاس است که پسر سیدمصطفی است. این ماجرا گویا در سال ۱۲۸۰ قمری روی داده است.»

با دیدار پدر به دیدار پروردگار شتافت

در کتاب «کامل بهائی» نوشته حسن‌بن علی‌بن محمد‌بن علی‌بن حسن طبری، معروف به عماد‌الدین طبری، در ص ۱۷۹، جلد دوم آمده است: «در کتاب «حاویه در مثالب معاویه» آمده است که زنان خاندان نبوت در حالت اسیری، حال مردانی را که در کربلا شهید شده بودند، مخفی می‏داشتند و به پسران و دختران آنان می‏گفتند: پدرتان به سفر رفته و برمی‏گردد.

پس از آن‌که به دستور یزید زنان و کودکان اسیر را در جوار خانه یزید جای دادند، در میان آنان دخترکی چهار ساله شبی خواب دید. از خواب بیدار شد و گفت: بابام حسین کجاست؟ همین الآن او را در خواب دیدم و خیلی هم پریشان بود. زنان و کودکان، همه به گریه افتادند. سر و صدای گریه یزید را از خواب بیدار کرد. یزید گفت: چه خبر است؟ گفتند: بچه‏‌ای پدرش را می‏خواهد و برای همین زنان و کودکان گریه می‏کنند.

یزید دستور داد: سر پدرش را ببرید و در کنار او بگذارید. مأموران یزید سر امام حسین را آوردند و در برابر چشمان آن بچه قرار دادند. دختر چهار ساله وقتی نگاهش به آن سر افتاد ترسید و فریادی برآورد و پس از آن بیمار شد و وفات کرد.»

مرضیه محسنی

سارا ذوالقدر
|
-
|
۱۳۹۴/۰۸/۲۶ - ۱۶:۴۱
0
0
سلام و بسیار ممنون از زحمت و اطلاع رسانی شما
captcha