سعید عباس دشتی از همرزمان شهید مدافع حرم، فرشاد حسونیزاده در گفتوگو با خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا) با بیان اینکه شهید حسونیزاده در هر شرایطی نماز اول وقت را به جا میآورد و ایمانی وصفناشدنی داشت، عنوان کرد: آشنایی من با این شهید به سالها پیش باز میگردد که در اهواز سکونت و رفت و آمد خانوادگی داشتیم. من دوست نزدیک برادر کوچکتر وی بودم. بعدها من به استخدام سپاه درآمدم و وی وارد گردان صابرین شد. در تیپ زرهی حضرت حجت(عج) خدمت میکردم که حسونیزاده به تهران منتقل شد و من را نیز به تهران انتقال داد.
وی ادامه داد: شهید حسونیزاده هیچ وقت از کار خسته نمیشد و فرماندهی بسیار شجاع بود. وی تابع اصول نظامیگری و پشتیبان زیردستانش بود. در آخرین ماموریتی که شهید به سوریه رفت به شوخی گفتم: «حاجی 12، 13 بار رفتی و شهید نشدی، کمی به بچهها برس.» گفت: «تا زمانی که جان در بدن دارم و میتوانم راه بروم، میروم.» واقعا هم همین بود. با عصا راه میرفت، واقعاً زانوانش مشکل داشتند. صبح روزی که میخواست به سوریه برود، ساعت 7:35 به وقت دمشق به هتل آمد و به من گفت که به منطقه میرود و از برنامه من پرسید. قرار شد بعد از ظهر با هم به زیارت حرم حضرت زینب(س) برویم. فردای آن روز، 21 مهر 94 ساعت 10 در شهر حلب داشتم باک ماشین را با بنزین پُر میکردم که یکی از بچههای خوزستان گفت: میدانی ابو ناصر شهید شد؟ حسونیزاده در سوریه به ابو ناصر معروف بود. گفتم: کدام ابو ناصر؟ گفت: همان که در دمشق بود. گفتم: حسونیزاده را میگویی؟ گفت: بله. گفتم من دیروز پیش او بودم. یکی، دو جا زنگ زدم و خبر را تایید کردند. واقعاً متأثر شدم و از طرفی هم خوشحال بودم که او به آرزویش رسیده است.
همرزم شهید مدافع حرم گفت: حسونیزاده روحیه عجیبی داشت. اصلاً در سیستم کار اداری نبود و فقط دنبال بحث عملیاتی بود. زمانی که در دوره صابرین شرکت میکرد، شناخت کافی از وی نداشتم. این دوره 18 ماه طول کشید، ولی حاضر نمیشد بگوید کجاست و چه میکند. اواخر روزهای زندگیاش خیلی لاغر شده بود و چهرهاش به سیاهی میزد. دوستی با شهید حسونیزاده خیلی چیزها به من یاد داد. روحیات عجیب و شجاعت وی در ماموریت مناطق شمالغرب کشور و سوریه نمود بارزی داشت و 20 روز بعد از اینکه بازنشسته شد، ماموریت خود را در سوریه شروع کرد.
وی تاکید کرد: وقتی به ماموریت میرفتیم فقط کافی بود صدای اذان شنیده
شود؛ این شهید در هر شرایطی حتی با وجود بارش برف و باران، نماز اول وقت را در هر مکانی که بودیم به جا میآورد.
همرزم شهید حسونیزاده گفت: این شهید تنها کسی بود که مشکلاتم را با وی در میان میگذاشتم و راهنمای بسیار خوبی برای من بود. کار کردن با وی لذتبخش بود. با مشورت دیگر یارانش کار میکرد و فردی منطقی بود و هیچ وقت نمیگفت که نظر من این است و باید این کار انجام شود، بلکه حرف منطقی را قبول میکرد. شهید حسونیزاده از نیروهای سوری دل پُری داشت و این احتمال وجود دارد که این نیروها به وی خیانت کرده و باعث شهادت وی شده باشند.