کد خبر: 3490338
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار : ۰۱ ارديبهشت ۱۳۹۵ - ۰۸:۲۸
در آستانه روز پدر و گفت‌وگو با پدری داغدار؛

مسئولان میراث به جامانده از شهید قرآنی را دریابند + فیلم

گروه فعالیت‌های قرآنی: در آستانه روز پدر پای صحبت‌های پدری داغدار که فرزندش را در فاجعه منا از دست داده است، نشسته‌ایم تا خاطره‌بازی داشته باشیم با بالیدن فرزندی که روزی بسیاری از موفقیت وی در رسیدن به آرزویش، قطع امید کرده بودند، اما اراده‌اش باعث شد تا اگرچه کمی دیر اما به پیروزی برسد.

به گزارش خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا)، برای هر پدر و مادری هیچ چیزی نمی‌تواند سخت‌تر از، مرگ فرزند باشد، بدون شک این سخت‌ترین تقدیر و آزمایشی است که خداوند برای هرکسی می‌تواند مقدر نماید، حال تصور چنین ضایعه‌ای برای هر پدری بسیار دردناک‌تر می‌نماید.
برای همین است که پدر بعد از شهادت فرزندش در فاجعه منا، بار این غم عظمی را تحمل نکرده و چند بار قلب خود را به دست جراحان سپرده است.
خبرگزاری ایکنا در راستای رسالت خود گفت‌وگوهایی با خانواده شهدای قرآنی فاجعه منا انجام داده که در اولین شماره از این سری گفت‌وگوها به سراغ خانواده شهید منا محمدسعید سعیدی زاده رفته است. گفت‌وگو با پدر و همسر این شهید را در ادامه می‌خوانید؛
مسئولان میراث به جا مانده از شهید قرآنی را دریابند/شبی که تا صبح نخوابیدیم
جناب سعیدی‌زاده در ابتدای گفت‌وگو خود را برای مخاطبان ایکنا معرفی کنید؟
ضمن خوش آمدگویی به شما و تشکر از مجموعه ایکنا که با انتشار ویژه نامه مکتوب «رایحه» باعث ثبت واقعه منا و مظلومیت شهدای قرآنی این فاجعه شد.
عبدالواحد سعیدی‌زاده بازنشسته آموزش و پرورش هستم و در رشته حقوق قضائی در دانشگاه شهید بهشتی تهران مدرک دانشگاهی دارم ولی به لحاظ علاقه زیاد به تدریس قرآن کریم بنا به فرموده پیامبر اکرم(ص) که نیکوترین شما آن کس است که قرآن را یاد بگیرد و قرآن را یاد دهد، بیشتر به این مسیر گرایش پیدا کردم.
من به مثابه این حدیث شریف نبوی شغل افتخارآمیز معلمی قرآنی را پیشه کردم و فرزندانم را قرآنی بار آوردم. فرزندم حاج سعید که در فاجعه منا وی را از دست دادم، ابتدا شاگرد من بود و توسط خودم با الفبای قرآن کریم آشنا شد.
خود شما غیر از تدریس قرآن، سابقه قرآنی خاص دیگری هم داشته‌اید؟
بله من از دوران کودکی در مساجد اهواز و در جلسات قرآن حضور می‌یافتم، از 10 سالگی شروع به خواندن قرآن کردم و در مساجد اهواز همچون مسجد «عباد» و مسجد «تقوا» اذان نیز می‌گفتم. مرحوم پدرم هم معلم بود، معلم زحمت‌کشی بود که با نان حلال من را بزرگ کرد و عطش یادگیری قرآن را در من به وجود آورد. از آن زمان تاکنون صدها بار قرآن را ختم کرده‌ام.  
در حال حاضر هم به مدت 26 سال است که در آبادان زندگی ‌می‌‌کنم، ضمن اینکه جلسه قرآنی را راه انداختم که روزهای سه‌شنبه هر هفته تعدادی از دوستان دور هم جمع می‌‌شویم، این جلسه 26 سال است ادامه دارد و یکی از طولانی‌ترین و پردوام‌ترین جلسات قرآنی در سطح استان است که ادامه دارد و مسئولیت تفسیر و تعلیم قواعد تجویدی این جلسه هم با خودم است.
در مورد این جلسه بیشتر توضیح می‌دهید؟
جلسه ما در آبادان معروف به جلسه چهارده معصوم(ع) است که اصل آن از مجموعه‌ای از همکاران فرهنگی شاغل و بازنشسته هستند.
چند فرزند دارید؟
علاوه بر سعید، هفت بچه دیگر هم دارم، چهار دختر و سه پسر که اینها را همه در راه قرآن کریم و نماز و عشق به اهل بیت(ع) تربیت کردم. پسر دوم در حال حاضر در یزد زندگی می‌کند، سومین پسر هم اخیراً ازدواج کرده و آخرین پسرم در آستانه رفتن به خدمت سربازی است.
مسئولان میراث به جا مانده از شهید قرآنی را دریابند/شبی که تا صبح نخوابیدیم
دوست داریم بیشتر در مورد کودکی‌های شهید بفرمائید که به چه نحوی سپری شد؟
حاج محمدسعید، متولد اردیبهشت 58 است و دوران کودکی ایشان مصادف شد با آغاز جنگ تحمیلی و من هم جذب جبهه شدم، در آن موقع ساکن «دشت آزادگان» بودیم بعد برای اینکه خانواده‌ام را از تیررس دشمن دور کنم، خانواده را به امیدیه منتقل کردم، دوران کودکی حاج محمدسعید در آنجا بود.
مهم‌ترین خاطره‌ای که از آن شهید در این دوران در ذهن شما باقی مانده‌ است چه چیزی بوده است؟
 من یادم است که وقتی کودک بود و زمانی که گریه می‌‌کرد، نوارهای روضه امام حسین(ع) را برای آن پخش می‌‌کردم و جالب بود که بلافاصله ساکت می‌‌شد، از همان کودکی این بچه را با عشق امام حسین(ع) تربیت کردم. این خاطره ساکت شدن حاج محمدسعید با پخش شدن صدای روضه برای من و مادرش خیلی جالب بود و عادت کرده بودیم هر موقع گریه می‌کرد بلافاصله صدای روضه را برایش می‌گذاشتیم، جالب است که وقتی دستگاه ضبط صوت را خاموش می‌کردیم با انگشت خود و در حالی که دو یا سه سال داشت به آن اشاره می‌کرد.
تا چه سالی در دشت آزادگان بودید؟
بعد از دوران جنگ و مهاجرت مجدد به اهواز برگشتیم و حاج محمدسعید دوران ابتدایی را در اهواز به پایان رساند. در سال 1369 که جنگ به طور کامل پایان یافت نیز به آبادان منتقل شدیم، دوران راهنمایی و دبیرستان را در این شهر گذراند. از اینجا به بعد گرایشش به سمت فعالیت‌های قرآنی و تواشیح بیشتر شد. در همین دوران دبیرستان بود که دیدم تمایل به فراگیری تواشیح علاوه بر قرآن کریم را دارد.
بعد از اینکه متوجه شدید که شهید محمدسعید به تواشیح علاقه دارد چکار کردید؟
وی را نزد اساتید تواشیح آن زمان بردم، یعنی اساتید تواشیح دهه 70 که استاد حاج شهید داودی، سید عدنان موسوی و ... بودند. در ابتدا از حاج محمدسعید تست به عمل آوردند و گفتند که این بچه استعداد این کار را ندارد و نمی‌‌تواند در این کار موفق باشد. این بود که حقیقتاً با سرخوردگی و ناراحتی و ناامیدی به خانه برگشتم.
در طول مسیر حالات روانی محمدسعید بعد از اینکه شنیده بود هیچ استعدادی در این زمینه ندارد چگونه بود؟
مصمم بود، در راه به من قول داد و گفت بابا یک روزی کاری می‌‌کنم که نه تنها در سطح آبادان که در سطح کشور برترین گروه تواشیح را داشته باشم. گفتم عزیزم تو وقتی که در گروه‌‌های دسته دو و سه آبادان جذب و قبولت نکردند چگونه گروه برتر کشور خواهی شد.
من آن حرف را نشنیده گرفتم، اما وقتی پشتکارش را دیدم و کم کم شروع کرد به فعالیت، به ادامه کار امیدوار شدم. تلاشش را به مدت 23، 24 ادامه داد تا اینکه در سال 92 با گروه باقرالعلوم(ع) مقام اول کشوری را بدست آورد و در همین راستا بود که طبق روال اوقاف که گروه‌‌های برتر را به خانه خدا می‌‌فرستادند ایشان مشرف شدند و این مسئله فاجعه منا پیش آمد و ایشان شهید شد.
این اراده‌ای که از آن صحبت می‌کنید بیشتر خود را در چه رفتاری نشان می‌داد؟
تمام ذکر و فکرش تواشیح بود،‌ یک بار سیدکریم موسوی که از اساتید برجسته ابتهال در کشور و جهان تشیع است، با من تماس گرفت، گفت سعید از جان من چه چیزی می‌خواهد؟ گفت پدر من را در آورده است و من را رها نمی‌کند و قصد دارد من را از خوزستان فراری دهد. اینقدر اساتید را دنبال می‌کرد که گاهی وقت‌ها من را واسطه می‌کرد که جواب تلفن‌هایش را بدهند.
وقتی که اول شدند سیدکریم گفت امشب دیگر می‌روم راحت می‌خوابم؛ چرا که سعید اول شد. دیگر با من کاری نخواهد داشت. یکی از خصوصیات ایشان این بود که صاحب اراده بسیار قوی بود و این نشان می‌‌دهد خواستن توانستن است و به خواسته خود رسید.
در مورد آن روزها بیشتر توضیح می‌دهید که شرایط چگونه بود، به هر حال محمدسعید سعیدی زاده همان کودکی که همه می گفتند هیچ استعدادی در تواشیح ندارد، حالا به بالاترین جایگاه تواشیح در کشور دست یافته بود، این افتخار چکونه برایش قابل هضم شد؟
وقتی که اول شد از حال رفت، کل خانواده آنجا بودیم. سعید از فرط خوشحالی بیهوش شد، نزدیک 20 دقیقه بی‌اختیار اشک می‌ریخت، کل خانواده آن شب تا صبح بیدار بودیم، این در و دیوار و این اتاق شاهد است که تا صبح چه شوق و اشتیاق و آرامشی داشتیم.
گروه آنها در طول مسابقات دو بار اجرا داشتند، روز اول همخوانی و روز دوم تواشیح بود، بلافصله بعد از هر مسابقه گروه را به زیارت مزار شهدا برد، همیشه هم می‌گفت با شهیدی دوست شوید که واسطه بین شما و خدا شود.
مسئولان میراث به جا مانده از شهید قرآنی را دریابند/شبی که تا صبح نخوابیدیم
قبل از فاجعه و قبل از اعزام به سرزمین وحی وضعیت شهید به چه صورت بود، پیش بینی اتفاقی حالا نه در این سطح اما هر اتفاق دیگری را داشتید؟
وقتی که بدرقه‌اش کردیم برای رفتن به فرودگاه، حالت مخصوصی داشت، خودش و خانمش یک گوشه بودند و داشتند اشک می‌ریختند و من و مادر سعید هم شروع به گریه کردن کردیم. این دو دوست نداشتند از هم جدا شوند، همسرش می‌گفت دوست ندارم سعید برود، وداع آخر ما با حاج سعید به این صورت بود.
در مورد بعد از فاجعه بگوئید شرایط چگونه بود و با این موضوع به چه صورت کنار آمدید؟
وضعیت همه ما بسیار بد بود، چیزی که در آن شرایط من را نجات داد همین قرآن بود. من امید به زندگی دارم البته بعد از رفتن سعید دوست نداشتم بمانم، اما گویا ماموریت دارم تا فرزندان سعید را بزرگ کنم و بعد از دنیا بروم، همیشه گفته‌ ام که انیس و مونس من همین قرآن بوده و هست. هر وقت بدانم درها به رویم بسته می‌شود به فاطمةالزهرا(س) متوسل می‌شوم و مشکلم برطرف می‌شود.
دوست دارم بیشتر در مورد دلایل موفقیت شهید سعیدی‌زاده بفرمائید و اینکه چگونه به این موفقیت‌ها دست یافت رمز این موفقیت در چه چیزی بود؟
تربیت صحیح بر مبنای سنت اهل بیت(ع) خصوصاً امام حسین(ع) بود که در وجودش کاشته شد و روز به روز در شخصیتش شکل گرفت و باعث شد تا به این موفقیت‌ها دست پیدا کند. در کنار این لقمه حلال که به وی داده شد نیز در عاقبت به خیری وی موثر بود. وقتی سعید بزرگ شد بر مبنای خشت اولی که بر مبنای راستی نهاده شد بر همان مبنا بزرگ شد.
سعید، عزاداری ویژه‌ای داشت و سینه‌زنی‌هایش معروف بود، آجر به آجر مسجد باقرالعلوم(ع) شاهدند که در دهه محرم چه کارهایی انجام می‌داد.
یکی از مهم‌‌ترین میراث‌های آن شهید گروه باقرالعلوم(ع) است، شرایط گروه در حال حاضر به چه صورت است؟
خواب‌‌هایی که بعدها ما دیدیم به این نتیجه رسیدیم که سعید به شدت می‌خواهد گروه به فعالیت خود ادامه دهد، حاج محمدسعید هدفش این بود که گروه تواشیح باقرالعلوم(ع) همچنان زنده باشد و به فعالیت خود ادامه دهد.
در اینجا جا دارد از همه مسئولان فرهنگی شهر آبادان یک تقاضا داشته باشم و آن هم اینکه کمک کنند تا گروه باقرالعلوم(ع) به فعالیت خود ادامه دهد و سال‌‌ها برای شهر آبادان افتخار آفرینی کند، درست است که سه عضو این گروه شهید شده‌اند، اما نباید پرچم این گروه و کل تواشیح در آبادان بر زمین بماند. این گروه باید باشد تا سعیدها و فؤادها و امین‌های دیگری را تربیت کند.
جای تأسف دارد که در میدان فرهنگی استعدادیابی صورت نمی‌گیرد، برای ورزش اساتید برای شناسایی به شهرهای مختلف می‌روند، اما نمی‌آیند ببینند آبادان و شهرهای دیگر چه استعدادهایی که اتفاقاً عاشق اهل بیت(ع) هم هستند، دارد. آبادان تنها منبع نفت ندارد، بلکه منبع فرهنگ نیز هست.
مسئولان میراث به جا مانده از شهید قرآنی را دریابند/شبی که تا صبح نخوابیدیم
بعد از شهادت برخی از اعضای کاروان وحی که یکی از آنها شهید سعیدی زاده بود، مشکلات عدیده‌ای برای خانواده‌های آنها به وجود آمد و همین مشکلات باعث مطرح شدن برخی خواسته‌ها از سوی این خانواده‌ها شد، خواسته‌های شما از مسئولان کشور چه چیزهایی است؟
من در ابتدا یک خواسته از خدا دارم و آن هم اینکه دشمنان اسلام و تشیع را ریشه کن کند و ان شاءالله این گونه هم خواهد شد.
در کنار این خواسته دو خواسته عمومی و خصوصی از مسئولان نیز دارم، خواسته عمومی من این است که مسئولان بیایند وارد صحنه شوند و کار فرهنگی را به طور ریشه‌ای انجام دهند.
خواسته خصوصی نیز این است که با توجه به اینکه پسر من یک کارمند معمولی در دانشگاه علوم و فنون خرمشهر و با حقوق ناچیز بود، با بلندپروازی‌هایی که برای گسترش تواشیح داشت تا حدودی مقروض شد و نزدیک 80 میلیون تومان مقروض است و تا حالا اقدام عملی برای برقراری حقوق وی نیز صورت نگرفته است، نه من توان دادن بدهی‌ها را دارم و نه اینکه همسرش می‌تواند این قرض‌ها را ادا کند. سعید برای اینکه به خانه خدا برود دو وام از بانک گرفت که الان معوقه شده‌اند و سود آن به مبلغ زیادی تبدیل شده است. همه اینها خواسته‌هایی است که امیدوارم بتوانیم آن را مرتفع کنیم.
آخرین سؤال من در مورد سفر شما به حج است، با این وضعیت اگر برای رفتن به سرزمین وحی دعوت شوید، حاضر به این سفر خواهید شد یا خیر؟
من آرزو دارم که به خانه خدا مشرف شوم، اما زمانی به این سفر می‌روم که آل سعود آنجا نباشد. ان شاءالله یک حکومت اسلامی در آنجا حاکم شود و ما به زیارت خانه خدا مشرف شویم.


مهم‌ترین اتفاقی که بعد از شهادت شهید سعیدی زاده برای شما افتاد چه چیزی بود؟
همسر شهید:‌ من و سعید در مقطع کارشناسی ارشد باید مهرماه سال 94 از پایان نامه دفاع می‌کردیم،‌ پایان نامه هر دو ما آماده بود. اما محمدسعید نتوانست از پایان نامه خود دفاع کند و من تنها ماندم.
بعد از این اتفاق تا چند ماه نتوانستم به دانشگاه مراجعه کنم تا اینکه بهمن ماه از دانشگاه با من تماس گرفتند تا برای دفاع مراجعه کنم.
در مورد روزی که از پایان‌نامه خودتان دفاع کردید بگویید؟ شرایط ما در آن روز به چه صورتی بود؟
آن روز که برای دفاع رفتم بسیار سخت بود، شاید سخت‌ترین روز عمرم بعد از شهادت سعیدی زاده بود، چون همیشه ما در کنار هم و در همه امور با هم بودیم، آن روز روز بسیار سختی برای من بود و احساس می‌کردم هیچ پشتوانه و تکیه‌گاهی ندارم.
ظاهراً قبل از سفر به مکه وصیتنامه خودشان را هم نوشته بودند؟
روزی که می‌خواست وصیت‌نامه را بنویسد، من راضی نبودم اما شهید امین باوی به ایشان اصرار داشتد تا وصیت‌نامه را بنویسد، من حتی حاضر نبودم که به او برگه بدهم تا بخواهد در آن چیزی بنویسد، برای همین یک برگه چرک‌نویس برایش آوردم تنها به این قصد که بعد از برگشت آن را نشانش بدهم و به آن عمل کند.
خانواده‌های شهدای منا بعد از این فاجعه مشکلات عدیده‌ای را به چشم خودشان دیدند، در حال حاضر مهم‌ترین مشکلاتی که شما با آنها روبرو هستید چه مشکلاتی هستند؟
یک سری بدهی‌ها و اقساط وام هست که اقساط آن همینطور در حال اضافه شدن هستند، مرتب برای من و پدر آن شهید که ضامن این وام‌ها هستیم، اخطار قطع حقوق می‌آید. توان دادن این اقساط را نداریم.
علاوه بر این برای کارهای انحصار وراثت نیز با مشکلات عدیده‌ای مواجه هستیم، هیچ کدام از کارها بدون انحصار از پیش نمی‌رود و مسئولان نیز برای انحصار وراثت هر روز ما را از این اداره به آن اداره پاس می‌دهند.
حسینی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۳۹۵/۰۲/۰۱ - ۰۹:۱۱
0
0
سلام. واقعا این جوونها حیفن. کشور به این جوونها نیاز داره . دولت نباید بذاره اینها بروند سوریه.ما هشت سال جنگ داشتیم کی دستمونو گرفت همه بر علیه ما بودند
captcha