کد خبر: 3492523
تاریخ انتشار : ۰۸ ارديبهشت ۱۳۹۵ - ۱۴:۲۵

صدایی که راه رسیدن به گوش مسئولان را گم کرده + عکس

گروه فعالیت‌های قرآنی: «عمار» فرزند بزرگتر شهید، فهمیده که پدرش، دیگر نیست و به لحاظ روحی شکسته شده است، خود را از هر نگاه غریبه‌ای دور می‌کند، حتی اگر این غریبه، لنز سرد و بی‌جان دوربین باشد.

صدایی که راه رسیدن به گوش مسئولان را گم کرده
به گزارش خبرگزاری بین المللی قرآن(ایکنا)، اواخر فروردین ماه بود که برای تهیه گزارش‌ از خانواده شهدای قرآنی فاجعه منا، راهی شهرستان آبادان شدم تا گفت‌وگوهایی با خانواده سه شهید قرآنی فاجعه منا داشته باشم، شهدایی که به نسبت سایر شهدا کمتر به آنها پرداخته شده به خصوص اینکه وضعیت مالی برخی از آنها مطلوب نیست.
در دومین گفت‌وگو از این بخش به سراغ خانواده شهید باوی رفته و با «رحیم باوی» برادر شهید باوی گفت‌وگویی داشته‌ایم که در آن از دوران کودکی و نوجوانی و جوانی آن شهید گفته است و البته از دو فرزند پسر آن شهید که هنوز پی به عمق فاجعه نبرده‌اند.
«عمار» فرزند بزرگتر شهید، فهمیده که پدرش نیست و این بر روحیه‌اش اثر گذاشته است، خود را از هر نگاه غریبه‌ای دور می‌کند، حتی اگر این غریبه لنز سرد و بی‌جان دوربین باشد، اگر پدرش بود شاید راحت‌تر با نگاه‌های غریبه کنار می‌آمد.
رحیم باوی که غم از دست دادن برادر او را چند سال زودتر پیر کرده است، در گفت‌وگوی خود از بی‌مهری مسئولین می‌گوید و اینکه صدایش به هیچ جایی نمی‌رسد، اما هنوز هم گوش شنوایی از مسئولین برای آنها پیدا نشده است.
صدایی که راه رسیدن به گوش مسئولان را گم کرده/ «حیدر» و «عمار» نام‌هایی غریبه برای مسئولان
در این مصاحبه بیشتر با وضعیت خانواده باوی آشنا خواهیم شد، وضعیتی که برطرف شدن آن نیاز به همت مسئولان دارد، همتی که البته اقدام و عمل می‌خواهد و نه حرف و حرف و حرف.
آقای باوی چند برادر و خواهر هستید؟‌
ما سه خواهر و چهار برادر هستیم که حاج ملاامین برادر چهارم بود.
چرا شهید باوی را ملاامین صدا می‌زنید؟
چون ایشان منبری و مداح بودند و روضه‌های بسیار خوبی می‌خواندند، به ملا امین معروف شدند.
شهید باوی علاوه بر مداحی و رفتن به منبر فعالیت دیگری هم داشتند؟
ملاامین مداحی را به دو زبان عربی و فارسی انجام می‌‌داد که بسیار پرطرفدار بود، علاوه بر آن کلاس‌‌های قرآن هم می‌گذاشت و به جوان‌ترها قرآن آموزش می‌داد. در همین مسجدی(باب الحوائج) که مرحوم پدرم بنا کرد به امر آموزش قرآن مشغول بود.
مسجد را در چه سالی ساخت؟
تقریباً بعد از جنگ آن را ساخت. این حسینیه کنار منزلمان را هم با کمک پدرم ساخته‌ایم.  
از گذشته پدرتان بگوئید؟ با این اوصافی که گفتید ظاهراً دست خیر داشته‌اند؟
پدرم نه ملا بود و نه تدریس قرآن می‌دانست، ولی در امور خیریه منطقه بسیار شرکت داشت و بزرگ منطقه بود، مشکلاتی که در این منطقه روی می‌داد، می‌‌رفت و تا برطرف نمی‌‌شد برنمی‌گشت، اذان‌گو مسجد هم بود.
شغلشان چه بود؟
معمار بود؛ همین حسینیه که در کناز منزلمان است ساخته خودش است، زمین کنار این حسینیه که بدون ساخت مانده است هم متعلق به حاج امین است که متأسفانه قسمت نشد و بودجه آن را نداشت که آن را بسازد.
در مورد شهید باوی بگوئید، دوران کودکی ایشان به چه صورت سپری شد؟
حاج امین در خانواده ما نمونه بود از همان کوچکی علاقه زیادی به قرآن و مداحی داشت. مشوق اصلی ایشان هم پدر بود، ملاامین برای گفتن اذان پشت سر پدر به مسجد می‌رفت، یک بار زمانی که بچه بود، سر اذان گفتن چند بار اشتباه کرد، همه ما شروع کردیم به خندیدن، بعد از اینکه خنده‌های ما تمام شد، خیلی جدی و مصمم گفت؛ حالا خواهید دید و به شما ثابت خواهم کرد که یک روزی من قاری قرآن و اذان گوی برجسته‌ای می‌شوم.
واقعاً چیزی را از خدا خواست که از بچگی آرزوی آن را داشت، به خاطر دارم هر وقت تلویزیون تصویر خانه خدا یا مرقد شریف پیامبر(ص) را نشان می‌داد، می‌گفت، کاش آنجا شهید شود.
صدایی که راه رسیدن به گوش مسئولان را گم کرده/ «حیدر» و «عمار» نام‌هایی غریبه برای مسئولان
یعنی ایشان واقعاً این آرزو را داشتند و آن را به زبان می‌آوردند؟
بله؛ این آرزو را بارها تکرار کرده بود، می‌‌گفت اینجا هر کسی بمیرد، شهید حساب می‌‌شود. نمی‌دانست که به این آرزوی خودش خواهد رسید. اگر می‌دانست کمتر بی‌قراری می‌کرد. یعنی دقیقاً صحبت خیلی وقت پیش است. انگار صحنه شهادتش را دیده بود و یا آن را می‌دید برای همین همیشه این آرزو را به زبان می‌آورد. زمانی که می‌خواست به حج مشرف شود، بسیار خوشحال بود.  
برداشت من از صحبت‌های شما این است که شهید باوی به صورت خودجوش و با توجه به سابقه خانوادگی و فعالیت پدر در مساجد وارد این مسیر شدند؟ درست است؟
البته زمانی که به مدرسه رفت، مدیر مدرسه، بعد از شنیدن صدای ملا امین، گفت این می‌تواند امتیازی برای مدرسه و آموزش و پرورش به حساب بیاید. یکی از اساتید استانی به نام آقای «معلاوی» هم که صدای ایشان را شنیدند، آمد دنبالش و ملا امین را با تواشیح آشنا کرد و با هم همکاری‌هایی را شروع کردند.
بعد از آن بود که به صورت حرفه‌ای فعالیت خودش را آغاز کرد و توانست در رشته اذان حائز رتبه اول شود و به اولین آرزوی خود دست یابد. زمانی هم که به خدمت سربازی رفت، در نیروی هوایی دزفول مشغول به خدمت شد. در ارتش مقام اول کشوری را کسب کرد. در نهایت نیز در مسابقات تواشیح کشور حائز رتبه اول شد. بعد از اینکه در خدمت مقام معظم رهبری اجرا داشتند در قالب کاروان نور به سرزمین وحی اعزام شد.
شهید باوی با گروه باقرالعلوم(ع) به چه صورت آشنا شد؟
از طریق آقای معلاوی، گروه تا قبل از اینکه ملاامین به آن بپیوندد، هیچ رتبه‌ای کسب نمی‌کرد، امین تک‌خوان گروه بود، همیشه در حسینیه تمرین می‌کردند، گاهی روزانه تا پنج ساعت هم تمرین می‌‌کردند.
بعد از این حادثه آقای معلاوی تماس گرفتند و گفتند می‌خواهد دوباره در حسینیه گروه را راه بیندازند و تمرین کنند، گفتم بچه‌ها، مادر و همسر شهید صدای گروه را بشنوند، ناراحت می‌شوند، برای همین اجازه ندادم در حسینیه تمرین را از سر بگیرند.
تحصیلات شهید باوی تا چه مقطعی بود؟
تا مقطع دیپلم ادامه داد.
سایر اعضای خانواده، برادرها و خواهرها هم فعالیت قرآنی داشته و یا دارند؟
خدا را شکر همه ما در همین حسینیه بزرگ شدیم و در این مسیر بوده‌ایم، خواهر سوم من که بزرگتر از حاج امین است خودش معلم قرآن است، نوحه‌خوانی ایام محرم، ماه رمضان، ایام وفات و سایر مناسبت‌ها را هم انجام می‌دهد.  
ظاهراً شهید باوی فعالیت‌های خیریه گسترده‌ای هم داشتند؟
یک دوچرخه‌ای داشت می‌‌رفت برای رسیدگی، چندبار گفتم که برای کار روابط عمومی پیش خودم بیاید که قبول نکرد و می‌‌گفت می‌‌خواهم همینجا در بیابان باشم، اگر جایم را تغییر دهم می‌ترسم فرصت پیدا نکنم. هیچ کدام از ما اطلاع نداشتیم، در خانه برادرش یک انبار درست کرده بود و مواد غذایی را آنجا می‌گذاشت، این انبار را هم بعد از شهادتشان پیدا کردیم، همه این داستان را بعد از شهادت متوجه شدیم.
جریان صندوقی که تشکیل داده بود، چگونه بود؟
صدایی که راه رسیدن به گوش مسئولان را گم کرده/ «حیدر» و «عمار» نام‌هایی غریبه برای مسئولان
حدود 15 نفر بودند که صندوقی را تشکیل داده بودند و ایام ماه مبارک رمضان و سایر ایام در نیمه‌های شب، با هزینه‌هایی که از آن صندوق تأمین می‌شد، آذوقه خانواده‌های بی‌بضاعت و یتیم را تأمین می‌کردند. هیچ کسی هم از این جریان خبر نداشت غیر از آن 15 نفر. به گونه‌ای بود که بچه های همان خانواده‌ها ملا امین را پدر صدا می‌زدند.
اما حالا بچه‌های خود ملاامین یتیم شده‌اند و کسی نیست به داد آنها برسد. در مراسم ختم بودیم که دو خانم آمدند و سراغ ملاامین را گرفتند و گفتند تأخیر کرده است، ظاهراً به آنها قولی داده بود، آمده بودند، ببینند که اتفاقی افتاده یا نه.
چه قولی؟
یکی از آن خانم‌ها نیاز به عمل جراحی داشته و ملاامین قول داده بود که هزینه عمل را تأمین کند، بعد از پایان مراسم ختم، از اقوام و فامیل و آشنا مبلغی را تهیه کردیم، آن خانم بعد از عمل خوب شد و هنوز هم به بچه‌های ملاامین سر می‌زند. ملاامین آدم خاصی بود. یک زمانی پدرمان در بیمارستان بستری شده بود، در آن بیمارستان یک پیرمرد دیگر هم بود که توان تأمین مخارج را نداشت، مخارج بیمارستان آن فرد را هم تأمین کرد. هر وقت که به بیمارستان می‌رفت اول به آن پیرمرد سر می‌زد بعد به عیادت پدرم می‌رفت.
صندوق خیریه به کار خودش ادامه می‌دهد؟
بله خدا را شکر همان خانواده‌‌ها هنوز صندوق را دارند، دوستانش در مراسم ختم، یک قسم شدند و گفتند ما راه ملا امین را ادامه می‌دهیم. ملا امین که زمانی پدر مساکین محله بود، الان فرزندان خودش یتیم شده‌اند، مسئولینی که در مراسم ختم آمدند هیچ کاری برای فرزندان شهید انجام ندادند. من ابراز تاسف دارم از مسئولینی که آمدند اینجا و هیچ کاری برای بچه‌‌های آن شهید انجام ندادند.
ظاهراً گلایه‌های زیادی از مسئولان دارید؟
بله؛ همه کسانی که صدای من را می‌شنوند بدانند که مسئولان هیچ کاری برای خانواده شهید امین باوی نکردند، نه فقط برای ما برای خانواده شهید حسن دانش و بقیه انجام ندادند. خیلی‌‌ها آمدند صدا و تصویر ما را گرفتند، گلایه‌های ما را شنیدند، اما هیچ اتفاقی نیفتاد.
الان تمام حقوق دریافتی من 930 هزار تومان است که آن را هم هر چندماه یک بار می‌دهند، علاوه بر مخارج خانواده خودم باید مخارج خانواده آن شهید را نیز با این مبلغ ناچیز پرداخت کنم، آیا مسئولین نیز با چنین حقوقی می‌توانند زندگی کنند.
آن اوایل قرار بود به جای آن شهید من جایگزین شوم و ادامه کار ایشان را پیگیری کنم، مسئولین و مدیران وزارت نفت هم در مراسم ختم قول مساعد دادند، اما بعد از مدتی هرچه تماس می‌گیریم و هرچه مراجعه می‌کنیم هیچ جواب درستی نمی‌دهند و یا گر جواب می‌دهند می‌گویند از بالا گفته‌اند کسی جایگزین نشود.
همین مسئولین وزارت نفت، زمانی که مسئولین کشوری می‌آمدند، آنها هم پیدایشان می‌شد و تاج گل‌های چندصد هزار تومانی می‌آوردند. آیا بهتر نبود همه آن هزینه‌ها را برای فرزندان آن شهید خرج می‌کردند؟!
صدایی که راه رسیدن به گوش مسئولان را گم کرده/ «حیدر» و «عمار» نام‌هایی غریبه برای مسئولان
وضعیت فرزندان آن شهید به چه صورت است با این فاجعه کنار آمده‌اند؟
«عمار» و «حیدر» سنی ندارند که بخواهند عمق این فاجعه را بفهمند. عمار فهمیده که پدرش شهید شده و این بر روحیه‌اش بسیار تأثیر گذاشته است و به لحاظ روحی شکسته شده، حتی غذای خودش را به آن صورت نمی‌‌خورد و همیشه هم خودش و برادرش مریض هستند.
مراجعاتی به محل کار شهید باوی برای احقاق حقوق ایشان داشته‌اید؟
بله؛ پاسخ آنها یک کلام بود و آن هم اینکه ایشان از طرف وزارت نفت مأمور نبوده‌اند، می‌گفتد هر نهادی که ایشان را فرستاده است، اقدام کند. سؤال من این است که آیا وزارت نفت پول ندارد تا خانواده این شهید که سال‌ها باعث افتخار آفرینی برای آنها بوده است، تامین کند.
خواسته شما از آنها چه چیزی بوده است؟
ما چیزی از آن‌ها نخواستیم، ما تنها گفتیم با توجه به سابقه کاری که داشت، ایشان را به حالت رسمی در بیاورند، اما می‌گویند که این امکان وجود ندارد. هر جا از ملا امین صحبت می‌کنیم ما را متهم می‌کنند که از نام آن شهید سوءاستفاده می‌کنیم.
به زمان شهادت برگردیم و حال و هوای آن روزها، جریان شهادت را چگونه به شما اطلاع دادند؟
20 روز بود که از شهید خبر نداشتیم جز بدترین روزهای زندگی‌مان بود، بعد از آن فاجعه به ما اطلاع دادند که ملاامین هم در بین مفقود شده‌ها است، تا اینکه یک روز که من سر کار بودم عکس شهید را برای برادرم فرستاده بودند و مشخص شد که ملا امین شهید شده‌اند.  
وصیت یا توصیه خاصی قبل از اعزام به این سفر داشت؟
ایشان وصیت‌نامه خودشان را نوشته بودند، وصیت ایشان دست یکی از دوستان بود، در آن وصیت‌نامه گفته بود که 50 روز برایش روزه بگیریم که البته واجب نیست و مستحب است و ما آن را به جا آوردیم، علاوه بر آن وصیت کرده بود تا یک سال برایش نماز بخوانیم. به بچه‌‌های خودش هم وصیت کرده در یادگیری قرآن تلاش کنند.  
تشییع و تدفین را خود شما برگزار کردید؟
نه خود امام جمعه، فرماندار، استاندار برگزار کردند حتی از آیت الله کعبی هم آمدند. قبل از این جا دارد از امام جمعه آبادان و مسئول بسیج کارگری و یکی از اعضای شورای شهر آبادان کمال تشکر را داشته باشم.
مشکلات خانواده و بحث معیشت و مسائل اقتصادی ایشان به چه صورت بود؟
10 میلیون تومان وام گرفته بود که 4 میلیون از آن مانده بود، تسویه حساب کردیم. کارگر پیمانکاری بود و اینقدر زحمت برای خطوط لوله کشید و اینقدر برای این شرکت امتیاز و افتخار کسب کرد که با زبان خودشان بارها این را تکرار کرده‌اند. اما الان حاضر نیستند برای رفاه فرزندان آن شهید گام کوچکی بردارند.
بعد از شهادت ایشان توجه به شهدای قرآنی فاجعه منا در استان به چه صورت بوده است؟
هیچ توجهی نبوده است؛ نه در آبادان و نه در خوزستان از اذان ملاامین در عین اینکه بسیار زیبا می‌خواند، استفاده نمی‌شود. یکی، دو بار به آنها گفتیم که این شهید برای استان امتیاز و افتخار کسب کرده جا دارد از اذان‌های ایشان هم استفاده شود که قبول نکردند. من اعتقاد دارم اعضای گروه تواشیح باقرالعلوم(ع) تنها مختص به استان نبودند بلکه برای کل کشور بودند چهره‌هایی ملی بودند اما متأسفانه الان فراموش شده‌اند.
در پایان اگر صحبت خاصی دارید بفرمائید؟
ما به جز خدا هیچ کس را نداریم، صدای ما به هیچ جایی نمی‌رسد، حاج امین الان هیچ حقوقی ندارد، بچه‌های آن شهید نیاز به هزینه زندگی دارند، من فقط می‌توانم بگویم برای مسئولینی که عمار و حیدر را فراموش کرده‌اند، متاسفم.
captcha