کد خبر: 3517233
تاریخ انتشار : ۰۳ مرداد ۱۳۹۵ - ۱۰:۵۵

«سِّر سَر» به بازار آمد

گروه ادب: کتاب مدافعان حرم به کوشش انتشارات روایت فتح در سه جلد به چاپ رسیده است؛ «سِّر سَر» نام جلد دوم این مجموعه است که به زندگی‌نامه شهید اسدالله اسکندری می‌پردازد.

به گزارش خبرگزاری بین‌المللی قرآن (ایکنا) کتاب «مدافعان حرم» به کوشش انتشارات روایت فتح در سه جلد به چاپ رسیده است. مجموعه «مدافعان حرم» به بیان خاطرات شهدای مدافع حریم اهل بیت(ع) می‌پردازد.
در بخشی از مقدمه این کتاب آمده است: «مجموعه کتاب‌های مدافعان حرم صحنی است که در آن ناگفته‌های حیات سرمدی ایثارگران فرازمینی در منظر مخاطبان به نمایش درآمده است تا تأکیدی باشد بر این که همیشه پرچمدارانی هستند تا بیرق حقانیت اسلام ناب محمدی(ص) تحت زعامت سلاله‌ای از تبار درخشان ولایت را به هر قیمتی بر دوش کشند و این زمان، زمان تفوق اسلام بر کفر جهانی است.»
جلد دوم این مجموعه با قلم نجمه طرماح به زندگی‌نامه شهید مدافع حرم، عبدالله اسکندری به روایت اعظم سالاری، همسر شهید اسکندری پرداخته است.
در پشت جلد کتاب شهید عبدالله اسکندری بیان شده: «همه چیز برایم سی سال به عقب برگشت، حال و روز خانم‌هایی که دورمان بودند و با شنیدن خبر شهادت همسرشان یک‌باره دنیای قشنگ آرزوهایشان فرو می‌ریخت، بعد از سال‌ها برای من اتفاق افتاد. خاطرات خانم ده‌بزرگی هم از همین دست بود با این تفاوت که پسر کوچکش طعم داشتن پدر را نچشید و تصویری از آن در ذهن نماند و علیرضا و فاطمه و زهرا نفس‌شان به نفس بابا بسته بود. برایم از روزی که خبر شهادت همسرش را شنید گفت؛ از جوانی که با خاطرات او و در فراز و نشیب بزرگ کردن پسرش گذشت و در گذر زمان به فراموشی سپرده شد. بعضی را می‌شنیدم، بعضی‌ها را نمی‌شنیدم؛ هر از چندی حرفش را قطع می‌کردم و با آهی که از عمق وجودم بر می‌خواست، می‌پرسیدم یعنی دیگه حاجی بر نمی‌گرده؟»
در بخشی از این کتاب می‌خوانیم: «جمعه را سخت‌تر از روز قبل گذراندم، غربت روز جمعه به بی‌تابی‌ام دامن می‌زد که تلفن زهرا زنگ خورد، آمد و گفت: دوست بابا بود، می‌گفت تو بنیاد همکارش بودم. خوب خیره ان‌شاءالله، چه کار داشت؟ هیچی اول عذرخواهی کرد و گفت این خط مگر دست آقا علیرضا نبوده؛ گفتم خط‌مون رو عوض کردیم، بعد گفت برای احوالپرسی زنگ زده‌ام، چون گوشی بابا خاموش بوده. دستش درد نکند می‌خواستی شماره داداشت رو به ایشان بدهی مادر. بله دادم. به زهرا نگفتم که سابقه نداشت این آقا جز برای کار مهمی به پدرتان زنگ بزند. حالا چطور شماره برادرتان را پیدا کرده، هر چیز به بد دلی‌ام دامن می‌زد. هر تماسی، هر احوالپرسی، برایم تلنگری بود که نمی‌گذاشت جنبه‌های مثبت این بی‌خبری را بیشتر ببینم، نمی‌دانم! مثلاً اینکه به منطقه دیگری منتقل شده باشند، درگیر جابه‌جایی باشند یا اصلاً تلفن در اختیارش نباشد...»
این کتاب به تازگی با شمارگان 1100 نسخه و به بهای 80 هزار ریال در دسترس علاقه‌مندان قرار گرفته است.
captcha