کد خبر: 3526166
تاریخ انتشار : ۰۲ مهر ۱۳۹۵ - ۱۰:۱۹
به بهانه دوم مهر سالگرد وقوع فاجعه منا؛

هنوز هم منتظرم تا «فؤاد» از درب خانه وارد شود + عکس و فیلم

گروه فعالیت‌های قرآنی: پدر شهید منا فؤاد مشعلی، هنوز هم چشم به راه پسرش هست و می‌گوید: زمانی که به کربلا رفته بود، دیده بود آنجا به جای قند از شکر برای خوردن چای استفاده می‌کنند، نذر کرده بود تا در پیاده‌روی اربعین برای زائران قند ببرد، اما این سفر...

فواد مشعلی
منصور مشعلی، پدر شهید فواد مشعلی ساکن آبادان و شاغل در پتروشیمی بندر امام(ماهشهر) با اینکه یک سال از عروج شهادت گونه فرزندش گذشته است اما هنوز هم باور این حقیقت برایش سخت است، او که با رضایت خود اجازه داد تا پیکر تنها پسرش در مکه بماند و در همانجا دفن شود، حالا هیچ جایی را برای خالی کردن غمهایش و خلوت کردن با تنها پسرش ندارد و ناچار است هر از چندگاهی به کوچه پس کوچه‌های آلبوم عکس خانوادگی پناه ببرد و سال‌های بالندگی فرزندش را با کاغذهای سرد عکس مرور کند.
پدر عمیق که می‌شود در عکس‌ها، خودش را می‌بیند و دلبندش را که دست‌هایش را محکم گره زده بر گردن پدر، به اینجا که می‌رسد با خودش شاید زمزمه می‌کند «به دیدارم بیا هر شب، در این تنهایی تنها و تاریک خدا مانند، بیا ای روشنِ روشن، شبم را روز کن در زیر سرپوش سیاهی‌ها، دلم تنگ است...». حالا پدر مانده است و یک فقدان بزرگ، یک غم و یک جای خالی که هیچ چیزی جای آن را برایش پر نکرده است،‌ غمی بزرگ که گاهی نفس کشیدن را هم برایش مشکل می‌کند و بغضی که هیچ جایی برای خالی کردن آن ندارد، نه مزاری و نه نشانی، برای همین است که شب‌ها دور از چشم همه کارون را بغل می‌کند و پابه پای او اشک می‌خروشد از چشم‌هایش.
گفت‌وگوی خبرگزاری بین المللی قرآن(ایکنا) با پدر فواد مشعلی که بیش از دو ساعت به طول انجامید و در آن از هر دری سخن به میان آمده است را تقدیم نگاه گرم خانواده‌های داغدار فاجعه منا که این روزها بیش از هر وقت دیگری دلتنگ عزیزان خود هستند، می‌کنیم.
چند فرزند دارید؟
یک پسر و یک دختر، فواد تنها پسر و فرزند بزرگم بود که با آمدنش شور و نشاط را هم با خود برایمان آورد. این فاجعه‌‌ای که پیش آمد اما هر آنچه که خوبی و خوشی بود از ما گرفت. واقعاً دردناک بود غم و اندوه بزرگی بر سینه ما گذاشت. اصلاً این فاجعه منا فراموش نمی‌‌شود.
از کودکی فواد برای ما بگوئید؟
فؤاد بچه‌ای آرام و ساکت بود، اصلاً از همان کوچکی نوارهای تلاوت قرآن را گوش می‌داد،‌ از همان کوچکی به تلاوت قرآن، قرائت، تواشیح قرآن انس پیدا کرد وقتی وارد دبستان شد دیدم واقعاً دوست دارد به قرآن و تواشیح گرایش پیدا کند.
هرجا که می‌‌رفتم همراه من بود تا زمانی که کلاس چهارم یا پنجم شد، از کلاس پنجم به بعد شروع به تلاوت قرآن کریم در مدرسه کرد. کلاً به قرآن خواندن، اهل بیت(ع) انقلاب و امام(ره) علاقه خاصی داشت و وقتی که محرم شروع می‌شد، ذوق و شوق زیادی داشت. این علاقه به قرآن و فعالیت‌های دینی و مذهبی تا دوران دبیرستان ادامه داشت.
شهید فواد از چه زمانی فعالیت حرفه‌ای در عرصه قرآن را شروع کرد؟
حضور در عرصه حرفه‌ای فعالیت‌های قرآنی و البته تواشیح با دعوت شهید منا محمدسعید سعیدی‌زاده از فؤاد شروع شد. آنها هنوز گروه را به صورت کامل تشکیل نداده بودند و به دنبال عضوگیری بودند که فؤاد هم جزء گروه آنها شد.
گروه باقرالعلوم
گروه باقرالعلوم(ع)؟
بله؛ فواد، نفرات اول این گروه بود، هنوز در دوره راهنمایی تحصیل می‌کردند و سن و سال کمی داشتند که به عضویت گروه در آمدند، این گروه سختی‌های بسیار زیادی را کشیدند تا به اینجا رسیدند. مرتب تمرین داشتند، هر دو روز یکبار برای تمرین دور هم جمع می شدند، ‌در طول این 10 سال خستگی‌ناپذیر بودند.
اعضای گروه غیر از تواشیح قرائت قرآن نیز داشتند؟
اکثر اعضای گروه ابتدا قاری قرآن بودند و بعد که گروه تشکیل شد و به صورت حرفه‌ای فعالیت خود را آغاز کرد، فعالیت اصلی آنها به تواشیح تبدیل شد. یکی از وصیت‌های من به فؤاد این بود که هیچ وقت گروه باقرالعلوم(ع) را ترک نکند. همین طور هم شد.
چرا این توصیه را داشتید؟
چون من عیناً سختی‌هایی که گروه باقرالعلوم(ع) کشید، دیدم اعضای آن بسیار پشتکار داشتند، از صفر شروع کردند خیلی از آنها هم بیکار بودند، تنها شهید سعیدی‌زاده کار می‌‌کرد و با ماشین خودش بچه‌‌ها را جابه‌جا می ‌کرد. تنها مزد زحمات این گروه شهادت بود و به هیچ نحو دیگری زحمات آنها قابل جبران نبود.  
از روز مسابقات و زمانی که موفق به کسب رتبه اول شدند بگوئید؟
روزی که برای مسابقه رفتند فؤاد آرام و قرار نداشت، تمام جزئیات آن روز را به یاد دارم، روز جمعه بود، از من خواست تا در سالن حضور داشته باشم، به حدی اجرای آنها زیبا بود که جای هیچ شبهه‌ای برای کسب رتبه باقی نگذاشتند. بعد از اینکه رتبه اول را به دست آوردند قرار بود سال 93 به حج مشرف شوند که این اعزام به سال 94 منتقل شد.
چه تصویری از آن روز در ذهن شما مانده است؟
برای یک پدر هیچ چیزی زیباتر از لبخند فرزند نیست، آن روز خوشحال ترین روز فواد و اعضای گروه باقرالعلوم(ع) بود.
از اخلاق و خلق خوی شهید فؤاد هم بگوید؟
اخلاق بسیار خوبی داشت، با همه خوب بود اخلاق خاص خودش را داشت، من کسی را ندیدم که از فؤاد ناراضی باشد، یکی از خصلت‌های خوب فؤاد کمک به همسایه‌ها بود، بعد از این حادثه همه همسایه‌ها می‌آمدند و می‌گفتند فکر نکنید که فؤاد تنها از دست شما رفته است، بلکه از دست آنها نیز رفته است.
تحصیلاتش را تا چه مقطعی ادامه داد؟
دیپلم کامپیوتر را که گرفت،‌ رفت خدمت و بعد از خدمت بیکار بود و ادامه تحصیل نداد. بعد از خدمت خیلی بیکاری کشید.  
برای ازدواج قصد و نیتی کرده بود؟
قبل از رفتن نذر کرده بود که اگر برگردد ان شاء‌الله ازدواج کند، البته با امکاناتی که داشت و با توجه به بیکار بودنش، اجازه این کار را نمی‌داد و هر چه ما تلاش می کردیم مقاومت می کرد که حق هم داشت.
فکر می کنید فواد چه کار نکرده‌ای داشت که اگر بود قبل از هر چیز آن را انجام می‌داد؟
کارهای زیادی داشت، ازدواج، ارتقاء گروه تواشیح و ... اما با توجه به اینکه به ایام محرم هم نزدیک می‌شویم، فکر کنم اگر بود قبل از هر چیز نذری که داشت را ادا می کرد.
فواد مشعلی
چه نذری؟
یک زمانی به کربلا رفته بود و دیده بود آنجا به جای قند از شکر برای خوردن چایی استفاده می کنند، نذر کرده بود تا سری بعد که به کربلا رفت برای زائران آنجا قند ببرد. نذر کرده بود که سال قبل در ماه محرم به کربلا سفر کند. برای بازگشت از سفر حج برنامه ریزی کرده بود، می گفت، روز بازگشت ما از حج اول محرم است، حدود پنج روز در آبادان می مانم و بعد هم به کربلا می روم.
شما از معدود خانواده هایی بودید که رضایت دادید تا پیکر شهید در عربستان بماند و همانجا دفن شود، با توجه به اینکه هنوز پیکر آن شهید را ندیده‌اید، چگونه شهادتش را باور کردید؟ منتظر بازگشت فواد هستید؟  
هنوز هم چشم به راه پسرم هستم. خود ما هیچ سندی نداریم که فواد صددرصد شهید یا کشته شده است، دوستانی که همراه او بودند نه این را تائید کردند و نه ما مثلا چیزی دیده باشیم به خاطر همین باز هم امیدواریم.
روزی که فواد می‌‌خواست به مکه برود همین جایی که شما نشسته‌اید(اشاره به محل نشستن من)، نشسته بود مادرش هم بود، داشتیم صحبت می‌کردیم، بلند شد به اتاق دیگری رفت و لباس‌های خودش را عوض کرد دیدم با لباس احرام آمد دقیقاً ایستاد همین جا (با دست به محل نشست من اشاره می‌کند) گفت بابا لباس احرام خوبی دارم، حالت عجیبی به من دست داد، گفتم فواد می‌‌دانی چه لباسی را به تن کرد‌ه‌ای؟ گفت بله می‌‌دانم، گفت این کفن من است.
با گفتن این جمله تنم لرزید، به فواد نگاه کردم گفتم پسرم بزرگترین افتخار برای من و خانواده‌ام و برای همه اقوام هستی، همان لحظه پرسیدم چقدر خوشحال هستی؟ گفت از اینکه در سن 24 سالگی به این سفر مشرف می‌شوم در پوستم نمی‌گنجم. کاش از آن لحظه‌ها فیلم می‌گرفتم.  
در زمان اعزام چه حال و هوایی داشت؟
حال و هوای خاصی داشت، آن روزی که مقدمات کار را انجام داد و به خانه برگشت جشن مختصری گرفت، بعد هم به تک تک فامیل برای گرفتن حلالیت زنگ زد، وقتی می‌ خواست برود و از در خروجی فرودگاه خارج شود، نگاه به صورت من کرد و خندید، خیلی ذوق زده شده بود. بعد از اینکه به آنجا رسیدند نیز هر روز برای ما عکس می فرستاد.
هنوز هم منتظرم تا «فؤاد» از درب خانه وارد شود
قبل از حادثه وضعیت به چه صورت بود؟ ارتباط شما تا چه زمانی ادامه داشت؟
می ‌خواستند برای منا و صحرای عرفه آماده شوند با من صحبت کرد گفت احتمال دارد سه روز تماس نگیرد چرا که قرار است بروند و سه روز تماسی نخواهد داشت، بهش چند بار توصیه کردم که از ازدحام ها دوری کند و جاهای خیلی شلوغ نرود.
بین عرب ها یک رسم هست، زمانی که یک حاجی دارند و درست زمانی که اعمال را انجام بدهد، در خانه برای شخص حاجی جشن می گیرند و مولودی می خوانند. ما مشغول تدارک این جشن در روز منا بودیم  و همه چیز را تدارک دیده بودیم که این خبر را شنیدیم، سه روز بود که با فواد در تماس نبودیم و مقداری نگران شدیم.
تا اواخر همان شب هزار بار به گوشی فواد زنگ زدیم که حدود ساعت 12 شب یک شخصی جواب دادم و خودش را آقای شاکرنژاد معرفی کرد و گفت که همه چیز خوب است و ان شا الله اتفاقی نیفتاده و بچه ها سالم هستند. بیشتر نگران شدیم. بعد از دو روز به ما اطلاع دادند بچه ‌ها مفقود و در نهایت هم بعد از یک مدت اعلام کردند بیش از 400 نفر فوت کرده‌اند.
چه زمان قطعی اعلام کردند که شهادت قطعی شده است؟
دو روز بعد از فاجعه، عده‌ای زمزمه می‌کردند البته به گوش ما نمی‌رسید چون هنوز قطعی نبود سرپرست کاروان و آقای محلاوی دائم در تماس بودند، آنها از همه چیز اطلاع داشتند اما به ما دلگرمی می ‌دادند و می ‌گفتند احتمال آن هست در بین مفقودین باشند.
شهادتش چند روز بعد و از چه طریقی به شما گفتند؟
از طریق زیرنویس تلویزیون و حدود چهار یا پنج روز بعد دیگر متوجه شدیم که به شهادت رسیده است.
شما چطور با ماندن پیکر در عربستان کنار آمدید؟
با توجه به اینکه روند مقداری طولانی شد و حدود دو سه ماهی طول کشید، مطمئن بودم که جسد متلاشی شده است، به مادرش گفتم پسر من فواد من نیست که بخواهم در آغوشش بگیریم صورت آن را ببینیم، گفتم، برای من فایده ندارد یک مشت استخوان بیاورند و مطمئن نباشم که خودش باشد یا نباشد من گفتم اگر خدا دوستش داشته حتما یک حکمتی است چرا پسر من در این اجساد افتاده و نشان داده آوردند، حسن دانش، محسن حاجی حسنی کارگر، آقای سعیدی زاده را آوردند حتماً حکمتی است پسر من همانجا روی زمین خدا بخوابد او مهمان خدا است.
دریافت مستند تصویری از شهید منا فواد مشعلی

captcha