به گزارش خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا)، سوم محرم مصادف است با ورود به سرزمین کربلا؛ اما این بار نوبت لشکر سومی است که از کوفه رسیدهاند. پس از آنکه کاروان حسینی به کربلا رسید و متوقف شد و در پی آن، سپاهیان حر این کاروان را در همان نزدیکی تحت نظر داشت حال نوبت به ورود سپاه عمر بن سعد بود.
پس از اینکه کوفیان از توقف کاروان امام حسین(ع) در کربلا مطلع شدند عبیدالله بن زیاد به عمر سعد دستور داد تا با هزاران نفر از سپاهیان خود به سمت کربلا برود. در این سپاه چهار هزار نفر از اهالی کوفه حضور داشتند.
البته نقل شده است که پس از آنکه برخی از عمر بن سعد خواستند که از رویارویی با حسین بن علی(ع) صرف نظر کند، ابن سعد از عبیدالله خواست تا فرد دیگری را به سمت کربلا راهی کند اما به نظر میرسد عمر سعد برای حرکت به سمت کربلا قانع شده است.
هنگامی که عمر سعد وارد کربلا شد از برخی سپاهیان خود خواست تا به سمت حسین بن علی(ع) بروند و هدف او را از سفر به عراق جوبا شوند اما آنها از این اقدام خودداری کردند؛ چرا که از دعوتکنندگان حسین به کوفه بودند و قطعاً میدانستند که علت حرکت کاروان حسینی به سمت عراق چیست. نهایتاً قرة بن قیس حنظلی ملاقات با حسین را پذیرفت و به سمت کاروان حرکت کرد. امام حسین(ع) به اصحاب خود فرمود: آیا این مرد را میشناسید؟ حبیب بن مظاهر گفت: این مرد تمیمی است و من او را به حسن رأی میشناختم و گمان نمیکردم او را در این صحنه و موقعیت مشاهده کنم. آنگاه قرة بن قیس آمد و بر امام سلام کرد و رسالت خود را ابلاغ کرد، امام حسین (ع) فرمود مردم شهر شما به من نامه نوشتند و مرا دعوت کردهاند و اگر از آمدن من ناخشنودید باز خواهم گشت. قرة چون خواست برگردد حبیب بن مظاهر به او گفت: ای قرة وای بر تو چرا به سوی ستمکاران باز میگردی؟ این مرد را یاری کن که به وسیله پدرانش به راه راست هدایت یافتی. قرة گفت: من پاسخ این رسالت را به عمر بن سعد برسانم، سپس در این امر اندیشه خواهم کرد. پس به نزد عمر بن سعد بازگشت و او را از جریان باخبر ساخت.
عمر سعد پس از پاسخی که از حسین بن علی(ع) دریافت کرد تامهای به عبیدالله نوشت. حسان فائد میگوید: من نزد عبیدالله بن زیاد بودم که نامه عمر بن سعد به دست او رسید. در نامه نوشته شده بود چون من با سپاهیانم در برابر حسین و یارانش پیاده شدم قاصدی نزد او فرستادم و از علت آمدنش جویا شدم، او در جواب گفت: اهالی این شهر برای من نامه نوشته و نمایندگان خود را نزد من فرستاده و از من دعوت کردند. اگر آمدنم را خوش نمیدارید باز خواهم گشت. عبیدالله چون نامه عمر بن سعد را خواند گفت: اکنون که در چنگ ما گرفتار شده امید نجات دارد ولی حالا وقت فرار نیست.
عبیدالله در پاسخ نامهای به عمر بن سعد فرستاد و نوشت: نامه تو رسید و از مضمون آن اطلاع یافتم. از حسین بن علی بخواه تا او و تمام یارانش با یزید بیعت کنند. اگر چنین کرد ما نظر خود را خواهیم نوشت.
عمر سعد با خواندن نامه عبیدالله به نیت وی پی برد و چون میدانست که حسین بن علی(ع) هیچگاه حاضر به بیعت با یزید نمیشود تلاشی برای رساندن پیام عبیدالله به حسین بن علی(ع) نکرد.
حال عبیدالله تصمیم داشت تا سپاه عظیمی را برای کربلا مجهز کند بنابراین به شخصیتهایی همچون حصین به تمیم، کثیر بن شهاب حارثی، محمد بن اشعث، قعقاع بن سوید و اسماءبن خارجه دستور داد تا از مردم بخواهند از یزید اطاعت کرده و به سپاه عبیدالله بپیوندند و از نافرمانی و فتنه پرهیز کنند.
خبرهایی نیز در رابطه با فرار برخی از کوفیان از سپاه عمر بن سعد به گوش میرسد. عبیدالله افرادی را مأمور بررسی و برخورد با فراریان میکند.
در طرف دیگر امام حسین (ع) بخشی از زمین کربلا را از اهل نینوا و غاضریه به شصت هزار درهم خریداری کردند و با آنها شرط کردند که مردم را برای زیارت قبرش راهنمایی کرده و زوار او را تا سه روز مهمانی کنند. آنچه امام حسین(ع) خریداری کردند امروز بخشی از مقبرهشان محسوب میشود.