کد خبر: 3557879
تاریخ انتشار : ۱۱ دی ۱۳۹۵ - ۰۸:۱۵

راه روشن اسلام شناسی چیست؟

متن زیر بخشی از سخنان شهید آیت‌الله دکتر بهشتی است که در جلسه پنجم از سلسله جلسات تفسیر قرآن با عنوان “مکتب قرآن” پیرامون آیات ۱۰۲ تا ۱۱۰ سوره آل عمران ایراده شده است و در کتابی تحت عنوان «بایدها و نبایدها» به چاپ رسیده است.

به گزارش خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا)، شفقنا نوشت: راه روشن اسلام شناسی چیست؟ یکی از روشنترین راههای شناخت اسلام راستین : آیین حق، اسلام خدا این است که جستجوگری ات را با معیارهای همه کس شناسی آغاز کنی که از زشت و زیبا و نیک و بد داری. آن وقت کدام آیین، آیین خداست؟ آیینی که در آن آیین از معروف )خوبیهای شناخته شده نشاندار( حمایت می شود و از منکر )بدیهای مردود و مطرود( نکوهش و با آنها مبارزه می شود. دوستان جوان! بخصوص در این سخن روی سخنم بیش از همه با شماست: این گونه شناخت اسلام و شناخت راه حق جگونه شناختی است؟ با آوای فطرت شما هم آواست یا ناسازگار و ناهم آوا؟ هم آواست.
آنچه من دیشب روی آن تکیه داشتم همین بود. ما چرا این قدر نسبت به این راه طبیعی دعوت به حق و دعوت به خدا و دعوت به راه مستقیم و راه راست خدا و صراط مستقیم الهی بی اعتنایی کردیم و می کنیم؟ دیشب تکیه داشتم روی این بحث که چرا باید در تقویت گرایش انسانها به سوی خدا و راه خدا و آیین خدا و کتاب خدا و بیامبر خدا و پیشوای خدا، از این راه و از این گرایش فطری انسانهای سالم به سوی خوبیها، نیکیهای همه کس شناس، و تنفر و بیزاری آنها از زشتیها و بدیها، منکرها، ناپسندهای همه کس شناس استفاده نشود. برای اثبات این مطلب در قرآن آیات فراوانی هست. در میان این آیات آیه ۲۸ سوره اعراف )سوره هفتم( بسی گویا بود؛ گویا و روشن. »و اذا فعلوا فاحشه قالوا وجدنا علیها آباءنا و اللّه أمرنا بها. قل انّ اللّه لا یأمر بالفحشاء اَ تقولون علی اللّه ما لا تعلمون.« کار زشت می کنند؛ می گوییم »چرا می کنید؟« می گویند اولاً سنت دیرینه است، برای پاسداری از سنتها. ثانیاً، خدا به ما گفته همین کار را بکنید. برای توجیه کارشان هم به قدمت و سنت بودن آن استناد می کردند و هم مدعی آن بودند که فرمان خدا همین است.
قرآن می خواهد این ادعا را رد کند. لذا یک قانونمندی به دست می دهد و می کوید، بگو اصلاً خدا هرگز به کار زشت ناپسند فرمان نمی دهد. یعنی برای شناخت اینکه خدا به چیزی فرمان داده یا نه، دقت کن ببین آن کار پسندیده است یا ناپسند است. از راه شناخت ناپسندی می توانی بفهمی که اگر هزار عالم برجسته هم آمدند گفتند خدا این جور فرمان داده، اشتباه می کنند؛ چون »انّ اللّه لا یأمر بالفحشاء. انّ اللّه یأمر بالعدل والاحسان و ایتاء ذی القربی و ینهی عن الفحشاء والمنکر والبغی.« این یک قانونمندی است. یک قانونمندی ارزنده. به این ترتیب از نظر اسلام یک سلسله کارها، رفتارها، خصلتها، قانونها و نظامها، معروف است؛ یعنی شایسته و نیک و پسندیده همه کس شناس و شناخته شده به خوبی اند. و یک سلسله از کارها، خصلتها، خویها، خلقها، قانونها، نظامهای دیگر منکرند؛ یعنی رد شده، انکار شده، مردود؛ مردود نشاندار شناخته شده و همه کس شناس هستند.
اساس این آیه کریمه ای که بحث امر به معروف و نهی از منکر در قرآن با آن آغاز شد این است که »ولتکن منکم امّه یدعون الی الخیر و یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر«. فرد مسلمان و جامعه اسلامی و امت اسلام باید هواداران معروف و تشویق کنندگان بِدان، و مخالفان منکر و بازدارندگان از آن باشند. چنین فرد و چنین جامعه و امتی، خود به خود در دنیا و در عالم بشریت برای افراد و تکهای جستجوگر و برای توده های خلق در سراسر گیتی، الگو، نمونه و سرمشق می شوند. »و کذلک جعلناکم امّه وسطاً لتکونوا شهداء علی الناس و یکونَ الرّسول علیکم شهیدا.(۲۵)» بیامبر سرمشق اصلی و مَثَل اعلای قضیلت برای این امت است، و این افراد و این امت، نمونه عمومی و خَلقی آن، و جامعه اش جامعه نمونه آن برای همه. و فرد و جامعه اسلامی تا به این پایه نرسد به جایگاه اصلی اش در تاریخ بشریت نرسیده است. این خلاصه و جمع بندی بحثهایی که تا اینجا داشتیم. امیدوارم با این جمع بندی که تنظیم کرده بودم اگر نقطه ابهامی در بحثهای گذشته وجود داشته برطرف شده باشد.
اما ادامه بحث آنچه امشب می خواهم درباره اش بحث کنم این است که تا اینجا خیلی از کلیات را گفتیم؛ اینک رفقا نمونه می خواهند. یعنی می گویند مقداری از این نمونه های ارزشهای نیک همه کس شناس عمومی ثابتِ خارج از قانون تطور را برای ما بگو. مقداری هم نمونه هایی از زشتیهای خارج از این قانون را بگو. نمونه خیلی زیاد دارم. نه اینکه من دارم؛ اسلام دارد. من به عنوان زبانی الکن و نارسا از اسلامِ روشنگر، نمونه هایی دارم.
موارد ثابت معروف و منکر
امشب می خواهم مقداری روی این نمونه ها بحث فشرده کنم. بدیهی است که هر نمونه ای خود موضوع سخنی است. اول مقداری از خلقیات فردی مثال بزنم و از شما داوری بخواهم که آیا این خلقیاتی که در اینجا به عنوان مثال عرض می کنم مشمول قوانین تحول و تطورند یا نه. داوری را از خواهران و برادران گرامی که هستند می خواهم، و نیز از آنها که بعداً به این بحث گوش می کنند.
آیا بخل و خودپایی و خودنگری، و جود و گذشت و ایثار و دگرنگری و دگرنوازی، دو خوی و خصلت هست یا نیست؟ تردید نیست که اینها از خصلتهای آدم است و آدمها را از این نظر می شود به دو گروه تقسیم کنیم. آدم بخیل حواسش فقط جمع خودش است؛ و آدمِ جوادِ بخشنده ایثارکننده دگرنواز برعکس اوست.
سؤال اول: از دید شما که در این نظام زندگی می کنید، اگر خودنوازی )اینکه انسان فقط به فکر خودش باشد( و دگرنوازی )اینکه به فکر انسانهای دیگر باشد( را با هم مقایسه کنید، کدام داخل معروف است و کدام داخل منکر؟ می فرمایید دگرنوازی داخل منکر است و خودنوازی داخل معروف است؟ یا اینکه می فرمایید »نمی دانم، شک دارم؛ باید یک مقدار مطالعات فلسفی عمیق در این باره بکنم تا جواب بدهم؟« آیا اینها، لااقل برای شما، از آن زشت و زیباهای نشاندار نیست؟ برای شما که در این نظام هستید، رده بندی در مورد این دو خصلت و دو خوی و دو حالت انسانی آسان است یا مشکل؟ فلسفه ای، مطالعات دقیقی، تحلیلهای چنین و چنانی مورد احتیاج است یا اینها جزو امور همه کس شناس است؟ همه کس شناس است.
اجازه بدهید به سراغ دیگران برویم. می گویند این اخلاقها جزو اخلاقهای مولود نظامهای فئودالیسم یا کابیتالیسم است. اشکالی ندارد! ما از این جامعه نیمه فئودال نیمه کاپیتالیست خودمان در می آییم و سراغ جامعه ای می رویم که از این آفتها عبور کرده باشد. به یک جامعه سوسیالیستی می رویم. فردی که امروز در شوروی زندگی می کند، در همین ازبکستان همسایه زندگی می کند، در نظام سوسیالیست زندگی می کند، یک آدم است؛ در نظام سرمایه داری نیست؛ کار می کند و یک مقدار دستمزد و بازده کار برای اداره زندگی خودش و احیاناً زن و بچه اش به او می دهند؛ بیش از این هم چیزی گیر نمی آورد. بسیار خوب؛ این آقا با همان دستمزدش مقداری خوراکی خوشمزه می گیرد و په خانه می آورد. منظورم از خوراکی خوشمزه کالاهای گران قیمت سرمایه داری نیست. همین نان تازه و پنیر را می گویم.- جای دوستان خالی؛ در روستایی در بلغارستان ما نان تازه و پنیر خیلی خوشمزه ای خوردیم که هنوز من و بچه ها همیشه آن را به یاد می آوریم. قرض کنید که آن فرد مفروض نان تازه و پنیر می خرد و به خانه می آورد. یکی از بستگان نزدیکش که عضو خانواده نیست – مثل خواهر او – در می زند و به داخل می آید. این مرد فوراً می گوید بچه ها، نان و پنیر را پنهان کنید. در همین ده مرد دیگری که همکار آن اولی است و از همان کارگاه کشاورزی یا صنعتی آمده، با همان مزد، همان نان و پنیر را خریده و به خانه آورده. خواهر او هم در می زند و به داخل می آید. اما او می گوید، به! خواهرم خوش آمدی، صفا آوردی، بنشین تا این نان و پنیر را با هم بخوریم. آیا شما در مورد اینکه از این دو کار این دو انسان سوسیالیست در یک ده و در یک شرایط، کدام معروف و منکر است تردید می کنید؟ شک دارید که کار اولی منکر و زشت و ناپسند و نامطبوع و اشمئزاز آور و تنفرآور است و کار این دومی نشاطآور، روشن و روشنایی بخش است؟ در این شک دارید؟ این فلسفه می خواهد؟ مطالعات لنینیستی می خواهد؟ بحثی در آن هست؟
خوب، حالا از شوروی به چین می رویم. فرض کنیم در چین هم یک چنین حادثه ای پیش می آید و دو نفر کارگر چنین کاری کنند. آنجا چه حکم می کنید؟ به جنگلهای آمازون و به میان جامعه انسانهای اولیه قبل از مالکیت – می‌رویم. )البته اگر انسان قبل از مالکیتی در تاریخ وجود داشته باشد!( انسانی که هنوز جایگزین نشده، از جنگل می آید و خوراکش را باخود می آورد؛ یا از بیابان می آید و شکارش را همراه خود می آورد؛ هنوز هم به زراعت و مالکیت نرسیده. آدمی از جنگل آمده، مقداری خوراکی با خود آورده، در همان جنگل یا در بیابان هم یک مرغ شکار کرده، می خواهد خودش به تنهایی یا با خانواده… چون آدم قبل از خانواده معنا ندارد؛ آدم با خانواده قرین است. به هرحال، اگر نگوییم خانواده می گوییم تولید مثل. این آدم خودش تنهاست یا با همتایش )همسر نمی گوییم که جسارت بشود! چون از انسان قبل از این تمدن بحث می کنیم(، یا با بچه اش نشسته که آدم گرسنه ای از راه می رسد. صاحب غذا فوراً یک سنگ )چون چیزی جز سنگ ندارد؛ او نیمه وحشی است(، روی غذا می گذارد تا آن فرد نبیند. کس دیگری را فرض کنید که او هم همردیف همان فرد است و از همان جنگل است و همان خوراکی را دارد. آدمی عبور می کند. او می گوید بیا بنشین این غذا را با هم بخوریم. اگر هنوز هم لغت ندارد و انسان قبل از کلمات و لغت است، سری تکان می دهد یا دستی نشان می دهد به نشانه تعارف: بسم الله؛ بفرمایید! در مقایسه این دو عمل این دو انسان نیمه وحشی اگر شما بخواهید رده بندی کنید منتظر تعیین نظام می مانید؟ آیا می پرسید این کار در چه نظامی انجام گرفته است؟ آیا می گویید اگر در نظام کاپیتالیستی انجام گرفته باشد مشمول این حکم است، اگر در نظامسوسیالیستی مشمول آن حکم، اگر در نظام کمونیستی مشمول حکم سوم و اگر انسان قبل از تاریخ است اصلاً درباره حکمش تردید دارم و الاحوط اینکه سکوت کنم؟ آیا اینچنین است؟ یا اینکه اینها روشن است و رده بندی کار انسان براساس این معیار در انتظار نظام و محیط طبیعی و اجتماعی و این حرفها نیست؟ ایثار، بخشش، بخشندگی، دگرنوازی، هرجا باشد، در هر نظام باشد، از هر کس باشد، پسندیده است؛ فطرت انسان آن را می پسندد. در خود فرورفتن، فقط به خود اندیشیدن، از دگران بی خبرماندن و در خود مستقر و متمرکز شدن، از هر کس در هر نظام باشد کاری ناپسند است.
برداشت من این است که خوب شناختن جود و بخشش و ایثار، و زشت شناختن بخل و خودنوازی و در خود فرورفتن و بی خبری از دگران، از آن ارزشهای ثابت است؛ از آن معیارهای ثابت است؛ دستخوش دگرگونیهای نظامها و کیفیت ابزار تولید و تقسیم ثروت و امثال اینها نیست، بلکه به عکس است: ما وقتی می خواهیم نظامها را بشناسیم، آن نظامی را که بیشتر انسانِ دارای ایثار می سازد می گوییم نظام خوبی است، و آن نظامی را که انسان در خود فرورفته بی اعتنا به انسانهای دیگر بار می آورد، می گوییم نظام انسانی نیست. مطلب عکس است. ما در سبک و سنگین کردن نظامها این معیار را به کار می بریم نه در سبک سنگین کردن این معیار، نظامها را. اینطور هست یا نیست؟ دید من این است. دوستان می توانند خودشان داوری کنند.
نمونه دیگر: رشک و حسد در برابر مهر و گشاده نظری و سعه صدر؛ تنگ نظری در برابر نظر بلند و باز داشتن. چه حرفی است که اینها مربوط به نظام سرمایه داری است؟ اصلاً من از نظام سرمایه داری بیرون می آیم و معطل آن نظام نمی شوم. چون مکرر به رفقا گفته ام، انتقاد من از نظامهای مارکسیستی هرگز و هرگز، حتی یک در یک میلیارد، معنایش تایید نظام فاسدتر و منحطتر و کثیف تر کاپیتالیستی یا فئودالیستی و امثال آنها نیست. مکرر گفته ام ماتریالیسم و مادیگری مورد انتقاد ما، شرق و غرب نمی شناسد. ما فقط نگران انسانِ از خدا بریده هستیم که همه چیز برای او هیچ و پوچ نشود. و الا اگر قرار شد درباره ماتریالیسم بحث انتقادی کنیم، دهها بار در بحثهای عمومی و خصوصی عرض کرده ام، مادیگری غرب سرمایه دار به مراتب کثیفتر، پست تر، لجنتر از مادیگری بلوک مارکسیست است. پس عرایض من هرگز ذره ای در جهت دیگر، غیر از جهت بررسی تحلیلی ارزشها، تفسیر نشود. در یک جامعه سوسیالیستی، و حتی از آن بالاتر: در یک جامعه کمونیستی، دو انسان هستند؛ این دو انسان هر دو در یک کارگاه یا دانشگاه زندگی می کنند. یکی از اینها وقتی پیشرفتهای دوستان و همقطارانش رامی بیند، وقتی پیشرفتهای رفیق مارکسیست خود را می بیند، ناراحت نمی شود و حتی گاهی خوشحال هم می شود و می گوید چه خوب است که در جامعه ما چهره های درخشنده روز به روز بیشتر می شود. آن دیگری وقتی پیشرفتهای او را می بیند احساس رشک و ناراحتی می کند؛ اگر دستش برسد در کار پیشرفت او کارشکنی هم می کند. رفتار و موضع گیری این دو انسان را جلو می آوریم تا رده بندی و زشت و زیبا و خوب و بد کنیم. آیا به نظر شما معطل و مردد می مانیم و شک می کنیم در اینکه کدام زشت است و کدام زیبا؟ آیا این نظام و آن نظام، این زمان و آن زمان، جامعه صنعتی و جامعه کشاورزی، جامعه درس خوانده و جامعه درس نخوانده، عرب و عجم، اروپایی و آسیایی، آقریقایی و آمریکایی، سیاه و سفید نقشی در این مسأله دارند، یا رده بندی کار در داخل این معیار روشن است؟ آدمی که دارای آن خصلت است که نمی تواند دیگران را ببیند، نمی تواند پیشرفت آنها را ببیند، این یک خصلت ناپسند دارد؛ در هر نظامی باشد. آدمی هم که می تواند پیشرفت دیگران را ببیند خصلت پسندیده ای دارد.
فوراً نگویید آقا، شما می خواهید با این بیان حساسیت توده های محروم را در برابر متنعمان برخوردار از همه مواهب از بین ببرید و آن را حسد بنامید. ما نخواستیم جنین کاری کنیم. اسلام چه وقت خواست چنین کاری بکند؟ همان اسلامی که قرآن و حدیثش از حسد انتقاد می کند، ابوذرش می گوید در شگفتم از آن انسانی که در جامعه ای زندگی می کند که حقش را پایمال می کنند و روزی اش را می گیرند، اما شمشیر به دست نمی گیرد و از خانه بیرون نمی آید تا مردانه بجنگد و حقش را بگیرد. هر دو مربوط به یک اسلام است. برای بحثهایی که ما بر اساس اسلام می کنیم و آن اخلاقهای سرمایه داری دو حساب باز کنید. بیایید واقعاً کمی دور از این حساسیتهای زودگذر اول مسائل را تحلیل کنیم، ببینیم از چه قرار است. یک سلسله معیار در دست داشته باشیم. با آن معیارها به سمتی برویم. در همان جامعه کمونیستی انسانی می آید، نامه ای دارد. می خواهد برود شنا کند؛ می ترسد که این نامه در آب خیس بشود. آن را به دست رفیقش می دهد تا نگه دارد. بعد از آنکه شنا کرد بیرون می آید و سراغ نامه اش را می گیرد، ولی رفیقش می گوید، کدام نامه؟ – نامه چیز ارزش داری نیست. یک آدم دیگر نیز همین کار را می کند و رفیقش نامه را به او باز می گرداند. این دو نفر در برابریک انسان کمونیست از نظر انسانی یک چور ارزش دارند یا دو جور؟ امانت و درستی و نادرستی و خیانت، نظام و رژیم نمی شناسد. حالا باز فوراً ممکن است کسی بگوید شما می خواهید با تشویق انسانها به امانت و درستی، خدمتگزاران صدیق برای رژیمهای فاسد تجاوزگر تربیت کنید. کی؟! آن بحث دیگری است که به آن می رسیم. ان شاء اللّه فردا شب یا پس فردا شب درباره نسبیت و جای آن بحث می کنیم.
چه وقت ما به یک انسان صدیق درستکار امین گفتیم خدمتگزار ظالم تجاوزگر باش؟ ما که همواره گفته ایم تعاون و کمک به ظالم گناهی است بزرگ! چندین قرن است که داریم اعوان ظلمه را در تاریخ محکوم می کنیم. این حسابها را از هم جدا کنیم. بحث آنجا نبود. بحث درباره مقایسه دو عمل از این دیدگاه بود. از دیدگاه امانت و درستی و خیانت و نادرستی. زشتی و زیبایی این دو عمل روشن است یا مبهم است؟ تابع نظامها و قراردادهاست یا فطرت هر انسان سالم در اینجا مطلب را تمیز می دهد؟ سؤال اینجاست. می خواهیم ببینیم آیا یک سلسله معیارهای فطرت شناس برای شناخت زیبا و زشت داریم یا نداریم. وفای به عهد، خلف وعد… پول و مال و امثال آن هم در کار نیست تا بحثهای اقتصادی پیش آید. دو نفر را در هر دنیایی می خواهید فکر کنید؛ در هر نظامی، در هر رژیمی، با هم قرار دارند. یکی به خانه اش می رود، لم می دهد، می خوابد، و آن یکی در محل وعده چند ساعت زیر آفتاب و گرما یا سرما و باران، یا اصلاً در شرایط عادی طبیعی در کنار یک سبزه زار و چمنزار، معطل می ایستد. در شناخت اینکه این کار زشت است یا زیبا، تردیدی هست؟ تابع نظام است؟ منتظر رژیم است، یا مطلب روشن است؟ وفای به عهد پسندیده، و خلف وعد، ناپسند است؛ از هر جا، از هر کس، در هر نظام و در هر رژیم. همین طور است مردانگی و شجاعت، زبونی و ذلت. یک انسان رامی بینید که نترس است. آنجا که چیزی به نظرش خوب و صحیح بیاید می ایستد و از آن دفاع می کند. انسان دیگری را می بینید که هزار جور از او سواری می کشند، می گوید حالا ببینیم چه می شود. این دو انسان در برابرکشش فطری شما یک مقام و یک ارزش دارند؟ آیا می گویید ببینیم در چه رژیمی زندگی می کنند؟ یا انسان شجاع نترس فداکار، در هر نظام و در هر شرایط ارزش دارد، و انسان ترسوی زبون ذلیل ضعیف، نامحبوب و ناپسند و نامطلوب و نامرغوب است، در هر رژیم و هر نظام و هر جامعه و هر امت؟ انصاف؛ یعنی خود و دیگران را با یک دیده نگاه کردن. یعنی آنچه بر خود نمی پسندی بر دیگران هم نپسند و آنچه برای خود می پسندی برای دیگران هم بپسند. این می شود انصاف. و بی انصافی: بد دیگران خیلی بزرگ است، ولی بد من چیزی نیست! خوب دیگران خیلی کم ارزش است، ولی خوب من راحلوا حلوا کنید! در شناخت اینکه کدام یک معروف است و کدام منکر، تردیدی و انتظاری دارید؟ حتی در این مورد منتظر وحی می مانید که قرآن چه می گوید؟ یا منتظر نظامید، که چنین انسانی در کدام نظام و رژیم زندگی می کند؟ این یک سلسله از معیارهای فردی بود. معیارهای اجتماعی هم که الی ماشاء الله است.

همان طور که دیشب اشاره کردم، بالا بروید یا پایین بیایید، اصلاً قرآن رابر سر جامعه ای پهن کنید، مادام که در آن جامعه در یک سو گرسنه بیچاره از سرما لرزان وجود دارد، و از سوی دیگر متنعمان برخوردار از همه چیز، این جامعه لجن است. تمام چهره اش را هم که با قرآن بپوشانید باز لجن است. آیا کسی در دنیا منتظر این می شود که ببیند ان جامعه جامعه قرآنی است، یا انجیلی، یا توراتی، یا بودایی، یا اوستایی، یا مائوئیست؟ نگاه می کند اگر در جامعه به همه انسانها به چشم انسان نگاه می شود و ضرورتهای زندگی آنها تأمین می شود… در جامعه ای دیگر به انسانها به عنوان انسان نگاه نمی شود، احتیاجات آنها بی ارزش است، خیابانهای یک طرف شهر گلکاری دارد، اما طرف دیگرش چندین سال است که چاله – چوله هایش به دره و ماهور تبدیل شده. این جامعه هر برچسبی می خواهد داشته باشد، آیا مردم سالم دنیا در رده بندی این دو نوع جامعه و خوب و بد کردنش حالت انتظار پیدا می کنند و می گویند ببینیم آیات قرآن در این زمینه چه می گوید؟ یا انجیل در این باره چه گفته؟ نصوص اوستا چه می فرماید؟ اوپانیشادهای آیین هندی چه می گوید؟ کتاب مائو در این باره چه آورده؟ لنین در این زمینه جه گفته؟ مارکس چه گفته؟ این حرفها نیست. منتظر اینها نیستیم. می گوییم این جامعه بد است؛ نافص است؛ دارای کمبود است. شکی نیست. این قدر بحث نمی خواهد.
مثال دیگر: جامعه ای است که در آن آدمها را خوب تر و خشک می کنند. در آن شکم به راه است؛ پایین شکم هم به راه است؛ لباس رو به راه؛ مرخصی سالانه کنار دریا برای همه فراهم؛ همه لوازم برقی زندگی را دارند؛ اما وقتی خوب نگاه کنی می بینی این یک سر و دو گوشهای راست قامت که در این جامعه هستند پیچ و مهره های بی اراده ای هستند در ماشین بزرگ جامعه. اگر هم خوب پروارشان می کنند برای این است که خوب از گوشتشان استفاده کنند. این یک جور جامعه. در جامعه دیگر انسان انتخابگر است؛ خودش انتخاب می کند. پس دو جور جامعه با دو جور انسان داریم: انسان برخوردار از حق انتخابگری و انسان محروم از حق انتخابگری. اینجا یک قدری مسأله ظریف می شود و باید قدری بحث گسترده بشود. ولی برای دوستانی که آشنا به بحث هستند، انتخاب اینکه کدام یک از این دو نوع جامعه خوب است و کدام بد است احتیاج به بحث و تردید و تحلیل ندارد. اینکه کدام انسانی است و کدام ضد انسانی، احتیاج به فلسفه بافی دارد؟ عرض کردم، شاید فقط کمی احتیاج به توضیح بیشتر داشته باشد.
آنچه ما می فهمیم این است که این خوب و بدها، این پسند و ناپسندها، به راحتی برای هر انسان سالم قابل شناخت است. گروهی معروف )خوبِ همه کس شناس( و گروهی منکر )بد مردودِ همه کس شناس( هستند. آنچه از آیات کریمه قرآن در دعوت »و لتکن منکم امّه یدعون الی الخیر و یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر« می فهمیم این است که قرآن می خواهد انسانها گامهای نخستین برای انتخاب راه راستین را به کمک این شناختها بردارند. به همین دلیل بار دیگر این نکته را تکرار می کنم: بهترین تبلیغ برای اسلام، فرد مسلمان نمونه و جمع مسلمان نمونه و امت اسلامی نمونه است. تبلیغهای دیگر بدون این، گمان نمی کنم بتواند سودی برای ترویج اسلام داشته باشد.
راه روشن اسلام شناسی چیست

متن زیر بخشی از سخنان شهید آیت‌الله دکتر بهشتی است که در جلسه پنجم از سلسله جلسات تفسیر قرآن با عنوان "مکتب قرآن” پیرامون آیات ۱۰۲ تا ۱۱۰ سوره آل عمران ایراده شده است و در کتابی تحت عنوان «بایدها و نبایدها» به چاپ رسیده است.
به گزارش خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا)، شفقنا نوشت: راه روشن اسلام شناسی چیست؟ یکی از روشنترین راههای شناخت اسلام راستین : آیین حق، اسلام خدا این است که جستجوگری ات را با معیارهای همه کس شناسی آغاز کنی که از زشت و زیبا و نیک و بد داری. آن وقت کدام آیین، آیین خداست؟ آیینی که در آن آیین از معروف )خوبیهای شناخته شده نشاندار( حمایت می شود و از منکر )بدیهای مردود و مطرود( نکوهش و با آنها مبارزه می شود. دوستان جوان! بخصوص در این سخن روی سخنم بیش از همه با شماست: این گونه شناخت اسلام و شناخت راه حق جگونه شناختی است؟ با آوای فطرت شما هم آواست یا ناسازگار و ناهم آوا؟ هم آواست.
آنچه من دیشب روی آن تکیه داشتم همین بود. ما چرا این قدر نسبت به این راه طبیعی دعوت به حق و دعوت به خدا و دعوت به راه مستقیم و راه راست خدا و صراط مستقیم الهی بی اعتنایی کردیم و می کنیم؟ دیشب تکیه داشتم روی این بحث که چرا باید در تقویت گرایش انسانها به سوی خدا و راه خدا و آیین خدا و کتاب خدا و بیامبر خدا و پیشوای خدا، از این راه و از این گرایش فطری انسانهای سالم به سوی خوبیها، نیکیهای همه کس شناس، و تنفر و بیزاری آنها از زشتیها و بدیها، منکرها، ناپسندهای همه کس شناس استفاده نشود. برای اثبات این مطلب در قرآن آیات فراوانی هست. در میان این آیات آیه ۲۸ سوره اعراف )سوره هفتم( بسی گویا بود؛ گویا و روشن. »و اذا فعلوا فاحشه قالوا وجدنا علیها آباءنا و اللّه أمرنا بها. قل انّ اللّه لا یأمر بالفحشاء اَ تقولون علی اللّه ما لا تعلمون.« کار زشت می کنند؛ می گوییم »چرا می کنید؟« می گویند اولاً سنت دیرینه است، برای پاسداری از سنتها. ثانیاً، خدا به ما گفته همین کار را بکنید. برای توجیه کارشان هم به قدمت و سنت بودن آن استناد می کردند و هم مدعی آن بودند که فرمان خدا همین است.
قرآن می خواهد این ادعا را رد کند. لذا یک قانونمندی به دست می دهد و می کوید، بگو اصلاً خدا هرگز به کار زشت ناپسند فرمان نمی دهد. یعنی برای شناخت اینکه خدا به چیزی فرمان داده یا نه، دقت کن ببین آن کار پسندیده است یا ناپسند است. از راه شناخت ناپسندی می توانی بفهمی که اگر هزار عالم برجسته هم آمدند گفتند خدا این جور فرمان داده، اشتباه می کنند؛ چون »انّ اللّه لا یأمر بالفحشاء. انّ اللّه یأمر بالعدل والاحسان و ایتاء ذی القربی و ینهی عن الفحشاء والمنکر والبغی.« این یک قانونمندی است. یک قانونمندی ارزنده. به این ترتیب از نظر اسلام یک سلسله کارها، رفتارها، خصلتها، قانونها و نظامها، معروف است؛ یعنی شایسته و نیک و پسندیده همه کس شناس و شناخته شده به خوبی اند. و یک سلسله از کارها، خصلتها، خویها، خلقها، قانونها، نظامهای دیگر منکرند؛ یعنی رد شده، انکار شده، مردود؛ مردود نشاندار شناخته شده و همه کس شناس هستند.
اساس این آیه کریمه ای که بحث امر به معروف و نهی از منکر در قرآن با آن آغاز شد این است که »ولتکن منکم امّه یدعون الی الخیر و یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر«. فرد مسلمان و جامعه اسلامی و امت اسلام باید هواداران معروف و تشویق کنندگان بِدان، و مخالفان منکر و بازدارندگان از آن باشند. چنین فرد و چنین جامعه و امتی، خود به خود در دنیا و در عالم بشریت برای افراد و تکهای جستجوگر و برای توده های خلق در سراسر گیتی، الگو، نمونه و سرمشق می شوند. »و کذلک جعلناکم امّه وسطاً لتکونوا شهداء علی الناس و یکونَ الرّسول علیکم شهیدا.(۲۵)» بیامبر سرمشق اصلی و مَثَل اعلای قضیلت برای این امت است، و این افراد و این امت، نمونه عمومی و خَلقی آن، و جامعه اش جامعه نمونه آن برای همه. و فرد و جامعه اسلامی تا به این پایه نرسد به جایگاه اصلی اش در تاریخ بشریت نرسیده است. این خلاصه و جمع بندی بحثهایی که تا اینجا داشتیم. امیدوارم با این جمع بندی که تنظیم کرده بودم اگر نقطه ابهامی در بحثهای گذشته وجود داشته برطرف شده باشد.
اما ادامه بحث آنچه امشب می خواهم درباره اش بحث کنم این است که تا اینجا خیلی از کلیات را گفتیم؛ اینک رفقا نمونه می خواهند. یعنی می گویند مقداری از این نمونه های ارزشهای نیک همه کس شناس عمومی ثابتِ خارج از قانون تطور را برای ما بگو. مقداری هم نمونه هایی از زشتیهای خارج از این قانون را بگو. نمونه خیلی زیاد دارم. نه اینکه من دارم؛ اسلام دارد. من به عنوان زبانی الکن و نارسا از اسلامِ روشنگر، نمونه هایی دارم.
موارد ثابت معروف و منکر
امشب می خواهم مقداری روی این نمونه ها بحث فشرده کنم. بدیهی است که هر نمونه ای خود موضوع سخنی است. اول مقداری از خلقیات فردی مثال بزنم و از شما داوری بخواهم که آیا این خلقیاتی که در اینجا به عنوان مثال عرض می کنم مشمول قوانین تحول و تطورند یا نه. داوری را از خواهران و برادران گرامی که هستند می خواهم، و نیز از آنها که بعداً به این بحث گوش می کنند.
آیا بخل و خودپایی و خودنگری، و جود و گذشت و ایثار و دگرنگری و دگرنوازی، دو خوی و خصلت هست یا نیست؟ تردید نیست که اینها از خصلتهای آدم است و آدمها را از این نظر می شود به دو گروه تقسیم کنیم. آدم بخیل حواسش فقط جمع خودش است؛ و آدمِ جوادِ بخشنده ایثارکننده دگرنواز برعکس اوست.
سؤال اول: از دید شما که در این نظام زندگی می کنید، اگر خودنوازی )اینکه انسان فقط به فکر خودش باشد( و دگرنوازی )اینکه به فکر انسانهای دیگر باشد( را با هم مقایسه کنید، کدام داخل معروف است و کدام داخل منکر؟ می فرمایید دگرنوازی داخل منکر است و خودنوازی داخل معروف است؟ یا اینکه می فرمایید »نمی دانم، شک دارم؛ باید یک مقدار مطالعات فلسفی عمیق در این باره بکنم تا جواب بدهم؟« آیا اینها، لااقل برای شما، از آن زشت و زیباهای نشاندار نیست؟ برای شما که در این نظام هستید، رده بندی در مورد این دو خصلت و دو خوی و دو حالت انسانی آسان است یا مشکل؟ فلسفه ای، مطالعات دقیقی، تحلیلهای چنین و چنانی مورد احتیاج است یا اینها جزو امور همه کس شناس است؟ همه کس شناس است.
اجازه بدهید به سراغ دیگران برویم. می گویند این اخلاقها جزو اخلاقهای مولود نظامهای فئودالیسم یا کابیتالیسم است. اشکالی ندارد! ما از این جامعه نیمه فئودال نیمه کاپیتالیست خودمان در می آییم و سراغ جامعه ای می رویم که از این آفتها عبور کرده باشد. به یک جامعه سوسیالیستی می رویم. فردی که امروز در شوروی زندگی می کند، در همین ازبکستان همسایه زندگی می کند، در نظام سوسیالیست زندگی می کند، یک آدم است؛ در نظام سرمایه داری نیست؛ کار می کند و یک مقدار دستمزد و بازده کار برای اداره زندگی خودش و احیاناً زن و بچه اش به او می دهند؛ بیش از این هم چیزی گیر نمی آورد. بسیار خوب؛ این آقا با همان دستمزدش مقداری خوراکی خوشمزه می گیرد و په خانه می آورد. منظورم از خوراکی خوشمزه کالاهای گران قیمت سرمایه داری نیست. همین نان تازه و پنیر را می گویم.- جای دوستان خالی؛ در روستایی در بلغارستان ما نان تازه و پنیر خیلی خوشمزه ای خوردیم که هنوز من و بچه ها همیشه آن را به یاد می آوریم. قرض کنید که آن فرد مفروض نان تازه و پنیر می خرد و به خانه می آورد. یکی از بستگان نزدیکش که عضو خانواده نیست – مثل خواهر او – در می زند و به داخل می آید. این مرد فوراً می گوید بچه ها، نان و پنیر را پنهان کنید. در همین ده مرد دیگری که همکار آن اولی است و از همان کارگاه کشاورزی یا صنعتی آمده، با همان مزد، همان نان و پنیر را خریده و به خانه آورده. خواهر او هم در می زند و به داخل می آید. اما او می گوید، به! خواهرم خوش آمدی، صفا آوردی، بنشین تا این نان و پنیر را با هم بخوریم. آیا شما در مورد اینکه از این دو کار این دو انسان سوسیالیست در یک ده و در یک شرایط، کدام معروف و منکر است تردید می کنید؟ شک دارید که کار اولی منکر و زشت و ناپسند و نامطبوع و اشمئزاز آور و تنفرآور است و کار این دومی نشاطآور، روشن و روشنایی بخش است؟ در این شک دارید؟ این فلسفه می خواهد؟ مطالعات لنینیستی می خواهد؟ بحثی در آن هست؟
خوب، حالا از شوروی به چین می رویم. فرض کنیم در چین هم یک چنین حادثه ای پیش می آید و دو نفر کارگر چنین کاری کنند. آنجا چه حکم می کنید؟ به جنگلهای آمازون و به میان جامعه انسانهای اولیه قبل از مالکیت – می‌رویم. )البته اگر انسان قبل از مالکیتی در تاریخ وجود داشته باشد!( انسانی که هنوز جایگزین نشده، از جنگل می آید و خوراکش را باخود می آورد؛ یا از بیابان می آید و شکارش را همراه خود می آورد؛ هنوز هم به زراعت و مالکیت نرسیده. آدمی از جنگل آمده، مقداری خوراکی با خود آورده، در همان جنگل یا در بیابان هم یک مرغ شکار کرده، می خواهد خودش به تنهایی یا با خانواده… چون آدم قبل از خانواده معنا ندارد؛ آدم با خانواده قرین است. به هرحال، اگر نگوییم خانواده می گوییم تولید مثل. این آدم خودش تنهاست یا با همتایش )همسر نمی گوییم که جسارت بشود! چون از انسان قبل از این تمدن بحث می کنیم(، یا با بچه اش نشسته که آدم گرسنه ای از راه می رسد. صاحب غذا فوراً یک سنگ )چون چیزی جز سنگ ندارد؛ او نیمه وحشی است(، روی غذا می گذارد تا آن فرد نبیند. کس دیگری را فرض کنید که او هم همردیف همان فرد است و از همان جنگل است و همان خوراکی را دارد. آدمی عبور می کند. او می گوید بیا بنشین این غذا را با هم بخوریم. اگر هنوز هم لغت ندارد و انسان قبل از کلمات و لغت است، سری تکان می دهد یا دستی نشان می دهد به نشانه تعارف: بسم الله؛ بفرمایید! در مقایسه این دو عمل این دو انسان نیمه وحشی اگر شما بخواهید رده بندی کنید منتظر تعیین نظام می مانید؟ آیا می پرسید این کار در چه نظامی انجام گرفته است؟ آیا می گویید اگر در نظام کاپیتالیستی انجام گرفته باشد مشمول این حکم است، اگر در نظامسوسیالیستی مشمول آن حکم، اگر در نظام کمونیستی مشمول حکم سوم و اگر انسان قبل از تاریخ است اصلاً درباره حکمش تردید دارم و الاحوط اینکه سکوت کنم؟ آیا اینچنین است؟ یا اینکه اینها روشن است و رده بندی کار انسان براساس این معیار در انتظار نظام و محیط طبیعی و اجتماعی و این حرفها نیست؟ ایثار، بخشش، بخشندگی، دگرنوازی، هرجا باشد، در هر نظام باشد، از هر کس باشد، پسندیده است؛ فطرت انسان آن را می پسندد. در خود فرورفتن، فقط به خود اندیشیدن، از دگران بی خبرماندن و در خود مستقر و متمرکز شدن، از هر کس در هر نظام باشد کاری ناپسند است.
برداشت من این است که خوب شناختن جود و بخشش و ایثار، و زشت شناختن بخل و خودنوازی و در خود فرورفتن و بی خبری از دگران، از آن ارزشهای ثابت است؛ از آن معیارهای ثابت است؛ دستخوش دگرگونیهای نظامها و کیفیت ابزار تولید و تقسیم ثروت و امثال اینها نیست، بلکه به عکس است: ما وقتی می خواهیم نظامها را بشناسیم، آن نظامی را که بیشتر انسانِ دارای ایثار می سازد می گوییم نظام خوبی است، و آن نظامی را که انسان در خود فرورفته بی اعتنا به انسانهای دیگر بار می آورد، می گوییم نظام انسانی نیست. مطلب عکس است. ما در سبک و سنگین کردن نظامها این معیار را به کار می بریم نه در سبک سنگین کردن این معیار، نظامها را. اینطور هست یا نیست؟ دید من این است. دوستان می توانند خودشان داوری کنند.
نمونه دیگر: رشک و حسد در برابر مهر و گشاده نظری و سعه صدر؛ تنگ نظری در برابر نظر بلند و باز داشتن. چه حرفی است که اینها مربوط به نظام سرمایه داری است؟ اصلاً من از نظام سرمایه داری بیرون می آیم و معطل آن نظام نمی شوم. چون مکرر به رفقا گفته ام، انتقاد من از نظامهای مارکسیستی هرگز و هرگز، حتی یک در یک میلیارد، معنایش تایید نظام فاسدتر و منحطتر و کثیف تر کاپیتالیستی یا فئودالیستی و امثال آنها نیست. مکرر گفته ام ماتریالیسم و مادیگری مورد انتقاد ما، شرق و غرب نمی شناسد. ما فقط نگران انسانِ از خدا بریده هستیم که همه چیز برای او هیچ و پوچ نشود. و الا اگر قرار شد درباره ماتریالیسم بحث انتقادی کنیم، دهها بار در بحثهای عمومی و خصوصی عرض کرده ام، مادیگری غرب سرمایه دار به مراتب کثیفتر، پست تر، لجنتر از مادیگری بلوک مارکسیست است. پس عرایض من هرگز ذره ای در جهت دیگر، غیر از جهت بررسی تحلیلی ارزشها، تفسیر نشود. در یک جامعه سوسیالیستی، و حتی از آن بالاتر: در یک جامعه کمونیستی، دو انسان هستند؛ این دو انسان هر دو در یک کارگاه یا دانشگاه زندگی می کنند. یکی از اینها وقتی پیشرفتهای دوستان و همقطارانش رامی بیند، وقتی پیشرفتهای رفیق مارکسیست خود را می بیند، ناراحت نمی شود و حتی گاهی خوشحال هم می شود و می گوید چه خوب است که در جامعه ما چهره های درخشنده روز به روز بیشتر می شود. آن دیگری وقتی پیشرفتهای او را می بیند احساس رشک و ناراحتی می کند؛ اگر دستش برسد در کار پیشرفت او کارشکنی هم می کند. رفتار و موضع گیری این دو انسان را جلو می آوریم تا رده بندی و زشت و زیبا و خوب و بد کنیم. آیا به نظر شما معطل و مردد می مانیم و شک می کنیم در اینکه کدام زشت است و کدام زیبا؟ آیا این نظام و آن نظام، این زمان و آن زمان، جامعه صنعتی و جامعه کشاورزی، جامعه درس خوانده و جامعه درس نخوانده، عرب و عجم، اروپایی و آسیایی، آقریقایی و آمریکایی، سیاه و سفید نقشی در این مسأله دارند، یا رده بندی کار در داخل این معیار روشن است؟ آدمی که دارای آن خصلت است که نمی تواند دیگران را ببیند، نمی تواند پیشرفت آنها را ببیند، این یک خصلت ناپسند دارد؛ در هر نظامی باشد. آدمی هم که می تواند پیشرفت دیگران را ببیند خصلت پسندیده ای دارد.
فوراً نگویید آقا، شما می خواهید با این بیان حساسیت توده های محروم را در برابر متنعمان برخوردار از همه مواهب از بین ببرید و آن را حسد بنامید. ما نخواستیم جنین کاری کنیم. اسلام چه وقت خواست چنین کاری بکند؟ همان اسلامی که قرآن و حدیثش از حسد انتقاد می کند، ابوذرش می گوید در شگفتم از آن انسانی که در جامعه ای زندگی می کند که حقش را پایمال می کنند و روزی اش را می گیرند، اما شمشیر به دست نمی گیرد و از خانه بیرون نمی آید تا مردانه بجنگد و حقش را بگیرد. هر دو مربوط به یک اسلام است. برای بحثهایی که ما بر اساس اسلام می کنیم و آن اخلاقهای سرمایه داری دو حساب باز کنید. بیایید واقعاً کمی دور از این حساسیتهای زودگذر اول مسائل را تحلیل کنیم، ببینیم از چه قرار است. یک سلسله معیار در دست داشته باشیم. با آن معیارها به سمتی برویم. در همان جامعه کمونیستی انسانی می آید، نامه ای دارد. می خواهد برود شنا کند؛ می ترسد که این نامه در آب خیس بشود. آن را به دست رفیقش می دهد تا نگه دارد. بعد از آنکه شنا کرد بیرون می آید و سراغ نامه اش را می گیرد، ولی رفیقش می گوید، کدام نامه؟ – نامه چیز ارزش داری نیست. یک آدم دیگر نیز همین کار را می کند و رفیقش نامه را به او باز می گرداند. این دو نفر در برابریک انسان کمونیست از نظر انسانی یک چور ارزش دارند یا دو جور؟ امانت و درستی و نادرستی و خیانت، نظام و رژیم نمی شناسد. حالا باز فوراً ممکن است کسی بگوید شما می خواهید با تشویق انسانها به امانت و درستی، خدمتگزاران صدیق برای رژیمهای فاسد تجاوزگر تربیت کنید. کی؟! آن بحث دیگری است که به آن می رسیم. ان شاء اللّه فردا شب یا پس فردا شب درباره نسبیت و جای آن بحث می کنیم.
چه وقت ما به یک انسان صدیق درستکار امین گفتیم خدمتگزار ظالم تجاوزگر باش؟ ما که همواره گفته ایم تعاون و کمک به ظالم گناهی است بزرگ! چندین قرن است که داریم اعوان ظلمه را در تاریخ محکوم می کنیم. این حسابها را از هم جدا کنیم. بحث آنجا نبود. بحث درباره مقایسه دو عمل از این دیدگاه بود. از دیدگاه امانت و درستی و خیانت و نادرستی. زشتی و زیبایی این دو عمل روشن است یا مبهم است؟ تابع نظامها و قراردادهاست یا فطرت هر انسان سالم در اینجا مطلب را تمیز می دهد؟ سؤال اینجاست. می خواهیم ببینیم آیا یک سلسله معیارهای فطرت شناس برای شناخت زیبا و زشت داریم یا نداریم. وفای به عهد، خلف وعد… پول و مال و امثال آن هم در کار نیست تا بحثهای اقتصادی پیش آید. دو نفر را در هر دنیایی می خواهید فکر کنید؛ در هر نظامی، در هر رژیمی، با هم قرار دارند. یکی به خانه اش می رود، لم می دهد، می خوابد، و آن یکی در محل وعده چند ساعت زیر آفتاب و گرما یا سرما و باران، یا اصلاً در شرایط عادی طبیعی در کنار یک سبزه زار و چمنزار، معطل می ایستد. در شناخت اینکه این کار زشت است یا زیبا، تردیدی هست؟ تابع نظام است؟ منتظر رژیم است، یا مطلب روشن است؟ وفای به عهد پسندیده، و خلف وعد، ناپسند است؛ از هر جا، از هر کس، در هر نظام و در هر رژیم. همین طور است مردانگی و شجاعت، زبونی و ذلت. یک انسان رامی بینید که نترس است. آنجا که چیزی به نظرش خوب و صحیح بیاید می ایستد و از آن دفاع می کند. انسان دیگری را می بینید که هزار جور از او سواری می کشند، می گوید حالا ببینیم چه می شود. این دو انسان در برابرکشش فطری شما یک مقام و یک ارزش دارند؟ آیا می گویید ببینیم در چه رژیمی زندگی می کنند؟ یا انسان شجاع نترس فداکار، در هر نظام و در هر شرایط ارزش دارد، و انسان ترسوی زبون ذلیل ضعیف، نامحبوب و ناپسند و نامطلوب و نامرغوب است، در هر رژیم و هر نظام و هر جامعه و هر امت؟ انصاف؛ یعنی خود و دیگران را با یک دیده نگاه کردن. یعنی آنچه بر خود نمی پسندی بر دیگران هم نپسند و آنچه برای خود می پسندی برای دیگران هم بپسند. این می شود انصاف. و بی انصافی: بد دیگران خیلی بزرگ است، ولی بد من چیزی نیست! خوب دیگران خیلی کم ارزش است، ولی خوب من راحلوا حلوا کنید! در شناخت اینکه کدام یک معروف است و کدام منکر، تردیدی و انتظاری دارید؟ حتی در این مورد منتظر وحی می مانید که قرآن چه می گوید؟ یا منتظر نظامید، که چنین انسانی در کدام نظام و رژیم زندگی می کند؟ این یک سلسله از معیارهای فردی بود. معیارهای اجتماعی هم که الی ماشاء الله است.

همان طور که دیشب اشاره کردم، بالا بروید یا پایین بیایید، اصلاً قرآن رابر سر جامعه ای پهن کنید، مادام که در آن جامعه در یک سو گرسنه بیچاره از سرما لرزان وجود دارد، و از سوی دیگر متنعمان برخوردار از همه چیز، این جامعه لجن است. تمام چهره اش را هم که با قرآن بپوشانید باز لجن است. آیا کسی در دنیا منتظر این می شود که ببیند ان جامعه جامعه قرآنی است، یا انجیلی، یا توراتی، یا بودایی، یا اوستایی، یا مائوئیست؟ نگاه می کند اگر در جامعه به همه انسانها به چشم انسان نگاه می شود و ضرورتهای زندگی آنها تأمین می شود… در جامعه ای دیگر به انسانها به عنوان انسان نگاه نمی شود، احتیاجات آنها بی ارزش است، خیابانهای یک طرف شهر گلکاری دارد، اما طرف دیگرش چندین سال است که چاله – چوله هایش به دره و ماهور تبدیل شده. این جامعه هر برچسبی می خواهد داشته باشد، آیا مردم سالم دنیا در رده بندی این دو نوع جامعه و خوب و بد کردنش حالت انتظار پیدا می کنند و می گویند ببینیم آیات قرآن در این زمینه چه می گوید؟ یا انجیل در این باره چه گفته؟ نصوص اوستا چه می فرماید؟ اوپانیشادهای آیین هندی چه می گوید؟ کتاب مائو در این باره چه آورده؟ لنین در این زمینه جه گفته؟ مارکس چه گفته؟ این حرفها نیست. منتظر اینها نیستیم. می گوییم این جامعه بد است؛ نافص است؛ دارای کمبود است. شکی نیست. این قدر بحث نمی خواهد.
مثال دیگر: جامعه ای است که در آن آدمها را خوب تر و خشک می کنند. در آن شکم به راه است؛ پایین شکم هم به راه است؛ لباس رو به راه؛ مرخصی سالانه کنار دریا برای همه فراهم؛ همه لوازم برقی زندگی را دارند؛ اما وقتی خوب نگاه کنی می بینی این یک سر و دو گوشهای راست قامت که در این جامعه هستند پیچ و مهره های بی اراده ای هستند در ماشین بزرگ جامعه. اگر هم خوب پروارشان می کنند برای این است که خوب از گوشتشان استفاده کنند. این یک جور جامعه. در جامعه دیگر انسان انتخابگر است؛ خودش انتخاب می کند. پس دو جور جامعه با دو جور انسان داریم: انسان برخوردار از حق انتخابگری و انسان محروم از حق انتخابگری. اینجا یک قدری مسأله ظریف می شود و باید قدری بحث گسترده بشود. ولی برای دوستانی که آشنا به بحث هستند، انتخاب اینکه کدام یک از این دو نوع جامعه خوب است و کدام بد است احتیاج به بحث و تردید و تحلیل ندارد. اینکه کدام انسانی است و کدام ضد انسانی، احتیاج به فلسفه بافی دارد؟ عرض کردم، شاید فقط کمی احتیاج به توضیح بیشتر داشته باشد.
آنچه ما می فهمیم این است که این خوب و بدها، این پسند و ناپسندها، به راحتی برای هر انسان سالم قابل شناخت است. گروهی معروف )خوبِ همه کس شناس( و گروهی منکر )بد مردودِ همه کس شناس( هستند. آنچه از آیات کریمه قرآن در دعوت »و لتکن منکم امّه یدعون الی الخیر و یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر« می فهمیم این است که قرآن می خواهد انسانها گامهای نخستین برای انتخاب راه راستین را به کمک این شناختها بردارند. به همین دلیل بار دیگر این نکته را تکرار می کنم: بهترین تبلیغ برای اسلام، فرد مسلمان نمونه و جمع مسلمان نمونه و امت اسلامی نمونه است. تبلیغهای دیگر بدون این، گمان نمی کنم بتواند سودی برای ترویج اسلام داشته باشد.

captcha