به گزارش
خبرگزاری بینالمللی قرآن (ایکنا)، محمدتقی فرجی، رییس بنیاد حکمت و اندیشه در نامهای به محمد مجتهد شبستری و در نقد مکتوب وی با عنوان «چرا مراجع تقلید را به مناظره طلبیدم؟ و چرا نیامدند؟» میکوشد در قاب و قالب یک یادداشت، طى سؤالاتى چند ضمن پاسخگویى به القائات شما، باب دیالوگ میان صاحب نظران علوم دینى و اندیشمندان حوزه و دانشگاه را همچنان مفتوح و در بازتعریف چالشهاى جدید تئوریك حتىالمقدور موجبات تنویر افكار عمومى و فربهى بیش از پیش خرد و خردورزى را در میان نخبگان جامعه فراهم آورد. در پی مشروح این یادداشت را ملاحظه میکنید:
بسم الله الرحمن الرحیم
جناب آقاى محمد مجتهد شبسترى، زیدعزه
پس از سلام و تحیت،
مكتوب جنابعالى را كه با عنوان،"چرا مراجع تقلید را به مناظره طلبیدم ؟ و چرا آنان نیامدند؟" انتشار یافته است، خواندم و از پاره اى مطالب مندرج در آن سخت متعجب شدم! زیرا اگر هجمه به مراجع دینى از سوى جریان موسوم به روشنفكرى غربى محمود باشد، این حركت از سوى شما كه خود را مفتخر و مستظهر به تعالیم عالى اسلامى مىدانید و در دسته بندىهاى موضوعى، از جمله دانش آموختگان خوش نام حوزه و دانشگاه بشمار مىروید، مذموم است. اكنون و قبل از برگزارى هرگونه مناظره فرضى، با هر یك از مخاطبین موازى، من مى كوشم در قاب و قالب این یاداشت، طى سؤالاتى چند ضمن پاسخگویى به القائات شما، باب دیالوگ میان صاحب نظران علوم دینى و اندیشمندان حوزه و دانشگاه را همچنان مفتوح و در باز تعریف چالشهاى جدید تئوریك حتى المقدور موجبات تنویر افكار عمومى و فربهى بیش از پیش خرد و خردورزى را در میان نخبگان جامعه فراهم آورم.
جناب آقاى شبسترى
قبلاً مایلم به استحضار جنابعالى برسانم كه بنده متاثر از مسئولیتهاى علمى خود و تحت تاثیر ارتباط نزدیك با مرجع اعلى وقت جهان تشیع حضرت آیت الله العظمى گلپایگانى(ره) و چندین سال مسئولیت دارالقران الكریم معظم له، توفیق استفاده از محضر مبارك مراجع بزرگوارى چون حضرات آیات عظام آیت الله فاضل لنكرانى، آیت الله خوانسارى، آیت الله صافى گلپایگانى و آیت الله جوادى را داشته ام، و نیز با اداره جلسات اساتید برجسته حوزه كه نوعاً در كنگره هاى سالانه دارالقران و كمیسیون هاى مربوطه شركت داشتند، نیك مىدانم كه مراجع تقلید ملجاء و پناهگاه مؤمنان مىباشند و اسلام و احكام اسلامى، در پرتو حضور مراجع و پیروى از دستورات فقه امام جعفر صادق(ع) برپا مانده است. شما كه خود از اساتید و نظریه پردازان علوم دینى و فلسفى مى باشید، حتماً ترجیح نظر متخصص، بر غیر متخصصان را در هر حوزهاى و از آن جمله در حوزه علوم دینى مىپذیرید، و كسى كه قائل به نظر علوم تخصصى و تخصص علمى باشد، یقیناً مسئله مقلِد و مقلَد را نیز درك مىكند. براى روشنتر شدن صورت مسئله، اولین مسئله از مسائل رسالههاى عملیه را بازخوانى مىكنم: "عقیده مسلمان به اصول دین باید از روی دلیل باشد، و در احكام دین باید یا مجتهد باشد كه بتواند احكام را از روی دلیل به دست آورد، و یا از مجتهد تقلید كند، یعنی به دستور او رفتار نماید، یا از راه احتیاط طوری به وظیفه خود عمل نماید، كه یقین كند تكلیف خود را انجام داده است".
جناب آقاى شبسترى
از آنجا كه شما و امثال شما، كه فلسفه دین مىدانید و البته در این عرصه صاحب تبحر و تفخر عالیه مىباشید، و خود از مشاهیر معاصر بشمار مىآئید، یقیناً نه براى اینكه بیشتر دیده شوید، بر طبل نقد دین و به چالش كشیدن مراجع دینى مىكوبید، و نه براى القاء شبهه عقده در عقیده و احیاناً خروج از دین، به سبك مشهوران خوارج نهروان مىكوشید، اما در این میان، آنچه مهم و حائز اهمیت بیشتر است، نه مسئله تقابل با اسلام فقاهتى و روحانیت اسلام، بلكه بیش و پیش از هر چیز، مسئله مسئله رسم عاشق كشى و شیوه شهرآشوبی، و گشودن باب دیالوگ میان روشنفكرى، علیه روشنفكرى است، زیرا روشنفكرى دینى، از انجا كه در پى علم و مباحث علمى است، باید از هرگونه جمود و تحجر و بدعت و بدائد به دور باشد، اما صد افسوس كه جریان روشنفكرى، در بحث مكتب سازى هاى اخیر متأخرین خود، حتى ادب و آداب روشنفكرى را در مباحث علمى و مناقشات فكرى، رعایت نمى كند و در هر حال از شأن و شخصیت علم و عالمان عبور كرده است! وقتى سلمان رشدى مرتد بر پیامبر(ص) مىتازد، مارتین لوتر مذهب زدایى مىكند، یپرم خان و كسروى و تقى زاده مروج بىدینى مىشوند، و سروش و سازگارا و گنجى، قرآن و وحى و عترت و مهدویت و پیامبران و انبیاء الهى را ساخته و پرداخته عقل بشرى مى دانند، و حلال خدا و حرام خدا را بازى زمانه معرفى مىكنند! و البته این همه، ذیل تابلوى"لیبرالیسم"،"پلورالیسم"و"سكولاریسم" صورت مىپذیرد، معلوم و مبرهن است، كه از شما و امثال شما انتظار مىرود، در كنار شریعت و مرجعیت و در مقابل التقاط و افكار التقاطى قرار گرفته و در نقش ذخیره دین و ملاى معرفت دینى، از امهات دین و حوزه هاى علمیه دفاع نمائید، اما جنس حرف امروز شما، از جنس حرف هاى دیروز صاحب نظریه قبض و بسط تئوریك شریعت است. و صد البته، این راه نه راه خداست، زانكه در آن اهرمنى رهنماست!
ای عجب! این راه نه راه خداست
زانکه در آن اهرمنی رهنماست
قافله بس رفت از این راه، لیک
کس نشد آگاه که مقصد کجاست
راهروانی که درین معبرند
فکرتشان یکسره آز و هواست
جناب آقاى شبسترى
مى دانید كه مراجع دین و عالمان دینى، علم را از چشم دین و عقل را از دید وحى مى بینند، و كتاب و سنت و عقل و اجماع را چراغ راه هدایت مسلمانان و دایرة المعارف اسلام و وحدت اسلامى، چه در این عصر و چه در سایر اعصار تاریخ بشر، از صدر اسلام تاكنون و از اكنون تا قیام آل محمد(ص) مى شناسند. و كسانى كه فلسفه دین مى دانند، مى دانند كه فاصله بین فلسفه اشراق و فلسفه غرب، از زمین، تا اسمان است. یكى از توحید و الهیات و معنویات، و پله پله تا ملاقات با خدا مى گوید، و دیگرى بر طبل بت و بت پرستى مدرن، و مادیات افسار گسیخته دنیاى مادى مى كوبد. هم اینان كه فلسفه غرب و فیلسوفان غربى را كعبه آمال و آرزوهاى خود مى دانند و با ژست روشنفكرى و غرور و تفرعن، علوم انسانى را در برار علوم اسلامى مى نشانند و در تقابل خیره كننده و حیرت آور پسا مدرنیسم و پست مدرنیسم، سهم حداقلى مدرنیته را بر سهم حداكثرى سنت ترجیح مى دهند، امروز مدعى اسلام و احكام شریعت شده اند. شما در مطلب اخیر خود، به بهانه نقد"قرائت رسمی غیر معقول و خشونت پرور از کتاب و سنت". مراجع تقلید را متهم به پشتیبانی از خشونت و قرار گرفتن آنان در محیط هاى مقدس و انواع قداست ها و القاب توهم آور، که گویی آراء و افکار و فتاوی و مواضع سیاسی و اجتماعی آنان، فوق هر گونه پرسش و انتقاد قرار دارد، نموده اید و مدعى مى شوید، "آنان که مدعی تولیت بر دینِ تولیت ناپذیر اسلام هستند، مستقیم و غیر مستقیم هر سخن نو در باب دین و تفسیر کتاب و سنت را که با آموزههای سنتی آنان نمیسازد القاء شبهه، بدعت گذاری و انحراف مینامند"! از حكم خدا و احكام شرعى مبتنى بر فقه و فتاواى فقیهانه مندرج در رساله هاى عملیه، كه بگذریم، كدام مرجع را سراغ دارید كه آراء و نظرات شخصى خویش را در اُمور سیاسى و اجتماعى مردم دخالت مى دهد، و خود را نقدناپذیر و مافوق هرگونه پرسش و انتقاد مى داند!؟
جناب آقاى شبسترى
آراء و فتاوایى كه به زعم جنابعالى،"تکیه گاه تئوریک همه فشارهای گوناگون که از سوی نهادهای متعدد برای محدود و منزوی کردن صاحبان آراء و اندیشه ها نو در باب دین، اِعمال میشود"! كدام است!؟ و"مراجعى كه با فتواى خود باعث پیدایش خسارت های کلان سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، اخلاقی و معنوی ناشی از قرائت خشونت آمیز از کتاب و سنت مى شوند"، چه كسانى هستند!؟ آیا شما این نوع القائات منفى و مخرب علیه اسلام و مرجعیت تشیع را زائیده جنگ نرم دشمن و از اهداف مشخص اسلام آمریكایى و شیعه انگلیسى نمى دانید!؟ اكنون كه از یك سو، حركت بیدارى اسلامى، در جهان اسلام و در میان مسلمانان منطقه، كارآمد و پیروز نشان مى دهد و اسلام ناب محمدى(ص) بر اسلام سعودى و تكفیرى و داعشى، غلبه كرده است، و از سوى دیگر، وهابیت و صهیونیست، بعنوان دو تیغه یك قیچى، كمر به نابودى اسلام و مسلمانان بسته اند، از هجمه جدید، به مرجعیت شیعه استعداد بد فهمى مى شود. شما نیز مثل هر اندیشمند اسلامى دیگرى، چه در كار علمى، و چه در فعالیت سیاسى، چه در دانشگاه و چه در حوزه، ممكن است از كید دشمن و مكاید دشمن كیشانه دشمنان اسلام مصون نبوده و نباشید، و از قضاء خواص بیش از عوام، در معرض خط نفوذ و خطر استحمار و استثمار و استعمار و استبداد رأى مى باشند. من كوشش شما را براى زدودن صورت خشونت از اسلام و نشان دادن سیرت رحمانى از مسلمانى مى ستایم، و از اینكه برای رسیدن به قرائتی انسانی و معقول و اخلاقی از کتاب و سنت مى كوشید، بسى بسیار خشنودم، اما مشفقانه و از سر خیر خواهى، به شما مى گویم، اگر در گذشته استحمار از نبوغ استحمارگران سخن مى گفت، اما امروز به كمك علم و وسایل ارتباط جمعی و رادیو و تلویزیون و مطبوعات و اینترنت و ماهواره و شبكه هاى مجازى، و همچنین روانشناسی علمی، جامعه شناسی فنی، روانشناسی سیاسی، روانشناسی تعلیم و تربیت، استحمار تبدیل به یك تکنیک براى به زیر كشیدن عقاید توحیدى و ایدئولوژى اسلامى، شده است.
جناب آقاى شبسترى
جنابعالى گفته اید،"هنگام آن رسیده که آن مراجع والامقام از برج عاج خود فروتنانه بیرون آیند، القاب توهمآور را از خود بتکانند و خود را بالاتر از دیگران به حساب نیاورند و به شیوه همه دانشمندان راستین در محیط هایی که از هاله های آفت آمیز قداستهای موهوم پاک است مانند دانشگاههای بزرگ کشور حاضر شوند و روی در روی پرسش کنندگان بنشینند و شخصاً این مسئولیت اخلاقی را بپذیرند که به نقدهای عقلانی و اخلاقی جدی که به آراء و افکار و مشی آنها وارد است پاسخ گویند"!
من قبلاً لازم مى دانم، به شما بگویم كه اگر شما با فرد یا افرادى از بزرگان دینى، به هر دلیل اختلاف سلیقه، و یا خورده حساب شخصى داریم، شایسته نیست كه با دین و مراجع دینى طرح دعوا كنید!
از شیخ مفید، تا شیخ انصارى، و از حائرى، تا بروجردى، و از خمینى و گلپایگانى، تاكنون، این مراجع بزرگ تقلید بوده اند كه با حضور نورانى خود و اداره حوزه هاى علمیه و تربیت شاگردان مبرز، چراغ دین و دیندارى را روشن نگه داشته اند و از احكام شریعت پاسدارى نموده اند. از این فرصت استفاده مى كنم و از شما مى پرسم، مرادتان از برج عاج مراجع و صدر نشینى ایشان چیست!؟ و كدامیك از مراجع اعلم و اصلح، در هاله هاى قداست هاى موهوم قرار دارند!؟ آیا امام خمینى(ره) كه علاوه بر مرجعیت، رهبرى این ملك و ملت را برعهده داشت، برج عاج نشین بود!؟ او كه از كوخ خود كاخ هاى ارباب قدرت و ثروت را فرو ریخت و از خانه ساده خود در جماران، كاخ كرملین و صدر هیئت رئیسه اتحاد جماهیر شوروى سابق را در مسكو، ارائه طریق مى نمود، و هنوزم كه هنوز است كاخ نشینان آن سامان، از كوخ نشینى خمینى، كتاب ها مى نویسند، آیا ایشان آلوده به زخارف دنیا بود!؟ كسانى كه جایگاه مرجعیت شیعه را مى شناسند و با مقام مرجعیت آشنایى دارند، نیك مى دانند كه هیچ مرجع موجهى، دنیا طلب و مغرور و موهوم نیست. و اگر بدون حب و بغض به شخصیت مراجع اعلى و زى ساده آنان بنگریم، حقیقتاً از سخنان سخیفى كه بر علیه ایشان مطرح مى شود، ناخشنود مى شویم.
جناب آقاى شبسترى
شما مى گوئید،"من معتقدم تا این رویاروئی مستقیم اتفاق نیفتد، آن محیط بسته سنتی منجمد که مراجع تقلید در آن بسر میبرند باز نخواهد شد، و چرخه عقیم سلطه پذیری آنان از عوام و تنها به خواستهها و افکار عوام اندیشیدن و فتوا دادن برای امور مربوط به عوام و تربیت مبلّغ برای عوام را مهم ترین مشغله خود دانستن، ادامه خواهد یافت و قرائت رسمی دینی کشور ما همچنان قرائت عوامانه خواهد بود"! با علم به این مطالب، باید گفت، آیا شما اساساً با احكام شرعى و فتاواى دینى مشكل پیدا كرده اید!؟ آیا اگر مسلمانى مؤمن و موحد، كه مقلد یك مرجع دینى است، از استفتائات ایشان، پیروى كند، این عمل عوامانه و تقلید از مجتهد، عوام فریبى است!؟ نمى دانم عالیجناب در درس كدامیك از مراجع شركت داشته اید و افتخار شاگردى كدام استاد را دارید، اما آنچه مى دانم، این است كه مدرس مراجع، از جمله آزادترین مدارس درسى است، كما اینكه مباحثه طلاب علوم دینى، و پرسش و پاسخ شاگرد و استاد، در خلال تدریس مراجع، زبانزد عام و خاص است. خود آگاهی انسانی و خود آگاهی اجتماعی، و فهم سیال مسائل علمى و فلسفى، در مقابل هرگونه جمود و تحجر و واپسگرایى، از جمله اصلى ترین تعالیم قرآن و پیامبر(ص) و ائمه هدى و مراجع دینى است، و البته فقه پویا هم همین را مى گوید، اما اسلام به انسان اجازه نداده است كه به بهانه ارتقاء علمى، و روشنفكرى دینى، خود محورى و استبداد رأى را در برابر جامعیت اسلام و كمال دین مطرح نماید، یعنى هر مسئله ای که من مطرح کردم، اگر مساله علمی بسیار بزرگی بود، اگر مساله فلسفی بود، اگر مساله تکنیکی بود، اگر حتی مساله پیشرفت جامعه و زندگی بود، اما خود آگاهی انسانی و خود آگاهی اجتماعی نداشت، دعوتی است شوم و فریبنده و دروغین، و در پایان به بردگی و ذلت افتادن و به استحمار دچار شدن وبه یک نوع خواب مغناطیسی مدرن فرو رفتن است! بردگى و تقلید كوركورانه از بت هاى خود ساخته مدرن، یا سنتى، هیچ فرقى نمى كند، هر دو تداعى نوعى انحراف و فاشیسم است. انحراف ذهن انسان، از خودآگاهی انسانی و خود آگاهی اجتماعی. حتى اگر با شعار نوآورى و مبارزه با سنت گرایى دینى مطرح شود، انحراف از سر استدراج و زائیده استحمار جدید است.
جناب آقاى شبسترى
جالب تر این است كه جنابعالى وسط دعوا، نرخ شیر را تعیین مى كنید! چه اینكه ممانعت از سخنرانى شما در دانشگاه، چه ربطى به مراجع تقلید دارد!؟ چرا شما آدرس اشتباه مى دهید!؟ چه عقل سلیمى، این تز و متد فرافكنانه را بر مى تابد!؟ وانگهى اگر شما انجام هرگونه مناظره را هجو و مبتذل مى دانید، چرا و چگونه است كه پا را از گلیم خود بیرون نهاده و مراجع تقلید، آنهم نه یك مرجع مشخص را به مناظره فرا مىخوانید!؟ و اگر خود شما باور دارید كه القاء شبهه مىكنید، پیش از این، پاسخ خود را دریافت نمودهاید، زیرا حكم شبهه در دین و انكار ضروریات اسلام اظهر من الشمس است. همچنین باید بگویم، مناظره هم، ادب و آداب خاص خود را دارد، مثلاً یك دانشجوى ترم اولى، نمىتواند شما را به عنوان استاد ترم آخرىها، به مناظره بخواند! جنابعالى مراجع تقلید را به یك مناظره بىقید و شرط و كاملاً نابرابر دعوت مىكنید، اما خود براى شركت در یك مناظره برابر، پیش شرط مىگذارید، و شما به جاى تن در دادن به داورى دادار، قبلاً حكم داورى را صادر و پیشاپیش مراجع را متهم به جمود و خشونت كردهاید، كه این خود مصداق بارز كژ اندیشى و باعث تشویش اذهان عمومى است.
جنابعالى تصدیق مىفرمائید كه بعضىها آدرس اشتباه مىدهند، تا بتوانند صورت مسئله را عوض كنند، درست مثل كسى كه راهنماى چپ مىزند و گردش به راست مىكند. از این رو، پر واضح است كه فراخوان شما نیز از مصادیق انحرافى و با هدف فرافكنى و فرار به جلو مطرح و روى آنتن رفته است. بعضاً ممكن است انسان نداند كه چه مىكند، اما آنچه مهم است، این است كه به چالش كشیدن مرجعیت تشیع، آن هم در این شرایط خاص و حساس سیاسى و استراتژیك جهان اسلام، به نوعى آب ریختن در آسیاب دشمن است. اسلام عربستان، اسلام وهابیت، اسلام داعش، اسلام طالبان، و اسلام تكفیرىهاى متنفذ در منطقه، كه همه تحت یك فرماندهى مشترك و با حمایت ایالات متحده و پشتیبانى سرویسهاى امنیتى بیگانه، در مقابل اسلام محمدى(ص) و تشیع علوى، صف آرایى كرده است، ولایت فقیه و مرجعیت شیعه را به عنوان عمود خیمه اسلام و چراغ راه مسلمانان، هدف قرار داده و براى تضعیف رهبرى دینى، از هیچ كوششى دریغ نمىورزند. اكنون باید از امثال جناب شبسترى سؤال كرد، شما كه فلسفه دین و عرفان اسلامى مى دانید، حتماً با من هم عقیدهاید كه انسان فهیم و عقلانى، باید عارف به زمان خویش باشد، زیرا زمان شناسى، از ملزومات شناخت است، اما شما در این زمان كه یقیناً از زمانهاى حساس تاریخ است، به جاى ستیز با دشمنان، با دوستان مىستیزید!
جناب آقاى شبسترى
بنده چون شما را به حسن شهرت مىشناسم، و از اذواق علمى و پژوهشى جنابعالى مطلعم، مىپذیرم كه شاید وجود یك سلسله سؤالات و دغدغههای فكرى، افكار شما را نیز مشغول كرده است، اما همانگونه كه هر سخن جایى و هر نكته مكانى دارد، اگر مراد از طرح مسائل مطروحه، شفقت و خیرهواهى باشد، به گمان من راه بهتر از راهى كه شما مىپیماید، این بود كه شخصاً خدمت یك، یا تنى چند از مراجع عظام تقلید مىرسیدید و از نزدیك با ایشان گفتگو مىكردید، زیرا وقتى مسئلهاى در بوق و كرنا مىشود، محققاً خروجى مباركى نخواهد داشت. شما كه خود از جماعت روحانیت هستید، و چه بخواهید و چه نخواهید، دانش آموخته حوزه هستید، شخصیت مراجع دینى را خوب مىشناسید و مىدانید، دعوت یك مرجع به دانشگاه، با هدف مناظره، بیشتر یك مزاح سیاسى است، تا یك واقعیت علمى! زیرا اولاً مراجع كه متولى هدایت دین مردم هستند، و نظرات خود را نوعاً در حوزه و در خلال دروس خارج فقه مطرح مىكنند، چه حاجت به حضور در دانشگاهها دارند!؟ و ثانیاً مرجعیت شیعه، در مكتب خود به عدد ستارگان آسمان شاگردان عالم و اندیشمند تربیت كرده است، و هر جا كه لازم باشد، از وجود آنان استفاده مىكند. "اعتبار اجتهاد فقهی در جهان حاضر"،"نسبت داعش با تئوری فقهی مراجع" و "چرایى سكوت مراجع در برابر حوادث فرهنگى و سیاسى و اجتماعى"، از جمله عناوینى است كه شما بعنوان موضوعاتى براى مناظره با مراجع اعلام كردهاید و در ادامه كوشیدهاید، علت آب در هاون كوبیدن خود را با ادله عدم حضور مراجع توجیه نمائید! من در مقام پاسخ به اینگونه القائات نامتقارن شما، اجالتاً به اختصار اكتفا مىكنم، و تفصیل آن و شرح و بسط دیدگاه جنابعالى را به مناظره مكتوب و یا چهره به چهره، با شما موكول مىنمایم. اما درباره اعتبار اجتهاد فقهى، مىتوان به جامعیت اسلام براى اداره اُمور انسان و جامعه، و نظر امام خمینى(ره) مبنى بر حكومت اسلامى، فلسفه عملى فقه اشاره كرد. بر خلاف نظر شما كه بر طبل هرمنوتیك و پارادوكس دین و علم، و وحى و عقل مىكوبید، و در یك تناقض آشكار، اعمال مشتى تروریست آدم كش را به اسلام و احكام اسلامى نسبت مىدهید، به گمان من، گروههاى تروریستى مثل داعش، براى مقابله با اسلام و تشیع بوجود آمدهاند. و مرجعیت شیعه، نه تنها نسبت به رویدادهاى جامعه ساكت نیست، بلكه در مواقع لزوم، ایفاء نقش مىكند.
در خاتمه از تصدیع پوزش مىخواهم و به استحضار عالى مىرسانم كه من پیش از این و در مقام پاسخ به پارهاى از نظرات صاحب نظریه قبض و بسط تئوریك شریعت، كتاب "اسلام و سكولاریسم" و مقالاتى چون،"مشروعیت و مقبولیت"،"حكومت اسلامى و پلورالیسم دینى"،"مرجعیت و روحانیت"، "عقل در منطق وحى"، "علم از چشم دین" و "دیندارى و روشنفكرى"را نوشته و به دست طبع سپردهام، و اكنون ضمن اعلام امادگى براى مناظره با شما، در پاسخ به ادعاى جنابعالى مبنى چرایى عدم پذیرش دعوت شما از سوى مراجع براى شركت در مناظره، من مىگویم، با كمال تأسف، هیچیك از ادله سه گانه شما صحت ندارد، زیرا تنها علت حضور نیافتن مراجع در چنین نشستهایى، عدم صلاحیت علمى مخاطب و درك شأن و شخصیت افراد است، همین و بس! چه همانگونه كه شما مىگوئید، کار لغو نمیکنید، پر واضح است كه به طور اولى مراجع نیز كار لغو نمىكنند.
خداوند قادر متعال را مى خوانم و هم از او مى خواهم عاقبت همه ما را ختم به خیر گرداند.
هركسی را سیرتی بنهادهام
هركسی را اصطلاحی دادهام
من نكردم امر تا سودی كنم
بلكه تا بر بندگان جودی كنم
من نگردم پاك از تسبیحشان
پاك هم ایشان شوند و درفشان
ما زبان را ننگریم و قال را
ما درون را بنگریم و حال را
والسلام و على من اتبع الهدى
محمدتقى فرجى
رئیس بنیاد حكمت و اندیشه
فهم حداقلى از دين، نمى تواند خروجى بهتر از مقابله با مراجع تقليد داشته باشد!