کد خبر: 3582097
تاریخ انتشار : ۱۹ اسفند ۱۳۹۵ - ۱۰:۱۲
یادداشتی تقدیم به «احمد عزیزی»/

شعر احمد عزیزی، محصول مؤانست با قرآن و همنشینی با عالمان دینی

گروه ادب: رضا اسماعیلی یادداشتی به مناسبت درگذشت شاعر آئینی، احمد عزیزی نوشت و وی را دست‌پرورده مکتب قرآن و عترت دانست.

به گزارش خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا)، رضا اسماعیلی، از شاعران انقلاب، به مناسبت درگذشت احمد عزیزی یادداشتی را به روح پرفتوح آن شاعر آئینی تقدیم کرد. وی در این یادداشت بر ابعاد شخصیت احمد عزیزی پرداخته است. مشروح این یادداشت در ادامه آمده است: 

«بر فراز بیشه الهام خود ساریم ما  
در سکوت برکه‌ها صد نی‌لبک زاریم ما 
از سفال خاک تا آیینه شفاف روح 
هر چه انسان ساخت از آتش خریداریم ما 
در نیستان‌های ما آواز عرفانی‌تر است 
مثنوی‌های پر از تصویر نیزاریم ما 
باغبان لهجه‌ایم و در تکلم می‌وزیم 
ناخدایان هجا را موج تکراریم ما 
کیست مشعل‌دار شب‌های تخیل‌خیز روح 
پرده‌داران شبستان‌های پنداریم ما 
می‌شود اندوه ما را روی هر جا پهن کرد 
سفره‌های بی‌ریای وقت افطاریم ما 
ای رسولان زمین! از جلگه ما سر زنید 
چین حیرت، روم غیرت، هند اسراریم ما 
در تب اندوه ما جوشانده شبنم بس است 
بستر نرگس بیندازید، بیماریم ما  
یک نفس کافی‌ست در آیینه ناپیدا شدن 
زآن سپس هر جا به هر صورت پدیداریم ما

 احمد عزیزی از شاعران آیینی نسل اول انقلاب و همراه و هم‌نفس بزرگانی چون سلمان هراتی، سیدحسن حسینی، قیصر امین‌پور، نصرالله مردانی و سپیده کاشانی بود. شاعری که نامش بیشتر با مثنوی‌های درخشان و نثرهای عرفانی‌اش که به «شطحیات» معروف است در اذهان تداعی می‌شود. مثنوی‌هایی با طراوت، جاندار و «از جنس زمان» و شطحیاتی برخوردار از رگه‌های ناب عرفانی.

سروده‌های دینی و آیینی احمد عزیزی - جز موارد معدودی که قابل ارفاق و اغماض است - مُلهم و منبعث از آموزه‌های اصیل وحیانی و قرآنی است. این شاعر انقلاب متأثر از شخصیت‌هایی همچون حضرت امام خمینی(ره)، علامه طباطبایی، شهید مطهری، شهید دکتر بهشتی و آیت‌الله مفتح بود. او شاعری بود که در جلسات بسیاری از عالمان دینی شرکت می‌کرد و از مباحث علمی و فلسفی آنان بهره می‌برد که از جمله آنها می‌توان به حضور در جلسات درس عالم و فیلسوف برجسته «علامه جعفری» اشاره کرد. از همین رو تاأثیرپذیری او از منظومه فکری و فلسفی این بزرگان طبیعی است.

احمدعزیزی سعی می‌کرد وقتی از اسلام و بزرگان دینی صحبت می‌کند، از دایره ادب و آداب دینی پا را بیرون نگذارد و تصویرگری سیمای خاندان رسالت منطبق بر آموزه‌های دینی باشد. به همین خاطر اشعار آیینی او فقط توصیف و صنعتگری صرف نیست، بلکه ریشه در اندیشه ناب اسلامی و جوهره معرفت دینی دارد.

احمدعزیزی، عصاره‌ای از نبوغ و خلاقیت ادبی بود. برخورداری از «دانش و بینش» ادبی گسترده و هم‌نشینی و هم‌نفسی با علمای دینی، فلاسفه و عرفای روشن‌اندیش، راز و رمز خلاقیت و نوآوری‌های زبانی او در عرصه شعر بود. عزیزی چشم‌هایش را در زمزم خلاقیت شسته بود و جهان را جور دیگر می‌دید. بدیهی است که تازگی زبان، تازگی جهان را به همراه می‌آورد و شاعر را از فرو افتادن در دایره «تکرار و تقلید» حفظ می‌کند و موجد خلاقیت می‌شود.

او با مجموعه شعر «کفش‌های مکاشفه» در دهه 60 به شهرت رسید و به شایستگی توانست خود را به‌عنوان شاعری توانمند، جسور، خلاق، نوآور و مضمون‌یاب به جامعه ادبی معرفی کند. احمد عزیزی بعد از چاپ این دفتر به پدیده‌ای تبدیل شد که نگاه بسیاری از منتقدین و شعرا را متوجه خود کرد. وی علی‌رغم بسیاری از شاعران هم ‌نسل خود در دهه 60 که به‌ خاطر دغدغه‌های انقلابی و اجتماعی به معنا‌گرایی مطلق گرایش داشتند و از پرداختن به سایر مؤلفه‌های ادبی از جمله تصویر و تخیل غافل بودند، با خلق و آفرینش مثنوی‌هایی دیگرگون و سرشار از مضامین و ترکیبات نو و بدیع و آمیخته با عناصر خیال، از آغاز در مسیر شاعرانگی گام برداشت.

مثنوی‌هایی با هویتی مستقل که اثر انگشت شاعر را بر پیکره خود دارند. البته تأثیر‌پذیری احمد عزیزی از شاعرانی همچون بیدل و سهراب سپهری قابل انکار نیست، ولی این تأثیر‌پذیری همچون تأثیر‌پذیری حافظ از متقدمین و معاصرین خویش مثبت و ایجابی است و چیزی از ارزش‌های ادبی او نمی‌کاهد. شاعرانگی عزیزی با چاپ مجموعه شعرهایی چون «روستای فطرت» و «شرجی آواز» سیر صعودی خود را ادامه داد. در این مجموعه‌ها رفتار شاعر با زبان، رفتاری خلاقانه و فراهنجار است، ولی در مجموعه‌های بعدی رفتار شاعر با زبان به رفتاری محافظه‌کارانه و هنجاری تبدیل شد و شاعر تا حدی از قله خلاقیت و نوآوری به دامنه‌های ‌تکرار و تقلید فرو افتاد.


شاعری فطری و مردم‌‌گرا

احمد عزیزی شاعری فطری و مردم‌‌گرا بود. از همین رو حضور مردم کوچه و بازار در شعرش حضوری کاملاً ملموس و عینی است. او با وقوف به این معنا که مردم زمانه ما از شاعری که خود را معاصر می‌داند، شعری را طلب می‌کنند که آئینه تمام‌‌نمای شادی‌ها‌، غم‌ها و دغدغه‌های آنان باشد، دست شعر خود را گرفت و به میان مردم کوچه و بازار برد تا با مردم حشر و نشر داشته باشد و با آنان نشست و برخاست کند. رمز موفقیت اکثر اشعاری نیز که بعد از انقلاب مقبول مردم واقع شدند، چیزی جز این نمی‌تواند باشد؛ هر‌ چند این اشعار در نظر ادیبان کهن‌اندیش از دایره تعریف شعر خارج باشند.

رفتار او با زبان، رفتاری ساده، صمیمی و بی‌‌تکلف بود. از همین رو، وی تراوشات ذهنی خود را - بی‌هیچ گونه دخل و تصرف و ویرایشی - روی کاغذ می‌‌پراکند و هرگز بعد از سرودن یک شعر، دغدغه بازبینی و باز‌نویسی آن را در ذهن نمی‌پروراند. او بر سفره شعر خود به همه کلمات - بی‌هیچ تقدم و تأخری - فراخوان حضور می‌داد و هیچ کلمه‌ای را از ‌آمدن بر این سفره محروم نمی‌کرد. شاید راز موفقیت او نیز در این سعه صدر ادبی باشد‌. البته این فرمولی است که پیش‌تر توسط بنیانگذار شعر نو(نیما یوشیج) عرضه شده و مورد استقبال شاعران قرار گرفته بود. نیما بر این اعتقاد و باور پای می‌فشرد که شاعر در هنگام سرایش، باید به همه کلمات بار عام دهد و دست رد بر سینه هیچ کلمه‌ای نزند تا شعرش به زبان گفتار و طبیعت صمیمی زبان نزدیک‌تر شود. عزیزی نیز در شعرهای خود به‌ طور کامل از این اصل بهره برد و دروازه‌های شعرش را با سخاوت تمام به روی همه کلمات باز گذاشت:

«بوی سیم اختلالات حواس
بوی کالا در بهار اسکناس

(خواب میخک، شعر «سفرنامه خواب»)

مادرم فکری برای عید کرد
قوطی کنسرو خالی صید کرد

(شرجی آواز‌، شعر «قتل بید»)

بوی سس‌، بوی عفونت‌، بوی لاک
بوی عطر تند کاپیتان بلاک

(کفش‌های مکاشفه‌، شعر «سفرنامه خواب»)

بعد نسلی مرده و مات آمدند
جانیانی با کراوات آمدند

(خواب میخک‌، شعر «پس از بوسه باران»)

انگلیس آئینه‌ها را خواب کرد
صنعت فولاد را هم آب کرد

(شرجی آواز‌، شعر «قتل بید»)

فراز و فرود در شعر عزیزی

از آنجا که «عزیزی» شاعری ذاتی بود و تراوشات روحی‌اش را بی‌هیچ ویرایش و تراشی به دست چاپ می‌سپرد، در شعر‌هایش فراز و فرود فراوان است. چنان که گاهی بیتی بسیار دلنشین و ناب در کنار بیتی متوسط و معمولی قرار می‌گیرد. نکته دیگر این که شاعر در عرصه نو‌آوری گاهی چنان به افراط و تفریط کشیده می‌شود که بعضی آثارش به‌ جای شعر، به کاریکاتور شعر تبدیل می‌شوند. آن چنان که خواننده هنگام خواندن این‌ گونه شعرها در جدی گرفتن آنها دچار تردید می‌شود. به نمونه‌های زیر توجه کنید:
یک نفر قلب مرا یک شب درید
نصف قیمت خاطراتم را خرید

(خواب میخک، شعر «صد چمن ادراک»)

سبزه‌ها را بسته‌بندی می‌کنند
گاو هندی را هلندی می‌کنند

(کفش‌های مکاشفه، شعر «ذره‌بین ظهور»)

شیعه یعنی کشف یک قتل فجیع
شیعه یعنی دفن یك گل در بقیع

(خواب میخک‌، شعر «ای دیوار ندبه»)

مایه‌کوبی می‌شود انسان به نور
قرص‌هایی هست بر ضد‌غرور

(خواب میخک، شعر «ذره‌بین ظهور»)

همچنان که در آغاز اشاره شد، عزیزی شاعری مثنوی ‌سراست. او در این عرصه بیش از عرصه‌های دیگر درخشیده و به شایستگی توانسته خلاقیت‌ها و توانمندی‌های ادبی خود را به منصه ظهور برساند. شاهد مثال نیز چاپ گزیده اشعار ایشان است که در بر‌دارنده گزیده مثنوی‌های اوست و در آن هیچ نمونه‌ای از دیگر آثار وی که در سایر قالب‌های ادبی سروده، ارائه نشده است.

شروع خلاقانه، پايان محافظه‌کارانه

نکته عجيبي که در کارنامه شاعری عزيزی ديده می‌شود – بر خلاف بسياری از شاعران – شروع خلاقانه و پايان محافظه‌کارانه و منفعلانه است! به اين معنا که عزيزی در آغاز راه شاعری، با نبوغ و خلاقيتی غيرقابل تصور در صحنه حاضر می‌شود و آثار ماندگاری چون: کفش‌های مکاشفه، روستای فطرت و شرجی آواز را خلق می‌کند، ولی هر چه که به پيش می‌رود از خلاقيت باز می‌ماند و در پيله تکرار و تقليد می‌خزد که نمونه بارز آن مجموعه شعر «از ولايت باران» است که يک دهه بعد از «کفش‌های مکاشفه» چاپ شده است و به جرأت می‌توان گفت که اين دفتر در مقايسه با کارهای آغازين او، مجموعه‌ای متوسط و معمولی است.

عزيزی در کارهای متأخر خويش – به خاطر گرايش به عرفان و فلسفه – با زبانی کهنه و سنتی، بيشتر به استقبال و تضمين آثار شاعران متقدم می‌پردازد.

من زماني را به ياد دارم که عزيزي هر روز به استقبال يکی از غزل‌های حافظ می‌رفت و غزل‌هايش نيز به صورت روزانه در ستون ثابتي که روزنامه کيهان به همين منظور به او اختصاص داده بود چاپ می‌شد. بعدها شنيدم که مجموعه اين غزل‌ها در دفتری با عنوان «غزالستان» چاپ و منتشر شده است و اين هم نمونه‌ای از غزل‌های اين دفتر :

ناله بنده نشنود هيچ رقم خدای تو
اي بت سنگدل بيا، سر بدهم به پاي تو
بوسه به کس نمی‌دهد پرده‌نشين غيبتت
غنچه شرمگين من! مرده‌ام از حيای تو
از نمک لبت مگو، ز آن که به بزم خرمی
رونق پسته می‌برد، خنده دلگشای تو
گرچه زخاک حسرتت لاله صفت دميده‌ام
خون شهيد خورده‌ام تا شده‌ام حنای تو
گر سوی دشت بنگری، يک نظر آفتاب من
سايه شخص ناله‌ام، می‌روم از قفای تو
گاه چو غنچه می‌دری، گاه به پرده می‌بری
سينه چاک عاشقان نيست به جز قفای تو
بيم عسس چه می‌دهی، ساقی سنگدل مرا؟
کوچه به کوچه آمدم، تا به در سرای تو
چشم مپوش «احمد» از ساغر اشک نيمه شب
باده خاص خويش را ريخته‌ام برای تو

(غزالستان/استقبال از غزل‌های حافظ)

یاد و خاطره‌اش گرامی باد.

captcha