قاسم یاحسینی، نویسنده حوزه دفاع مقدس در گفتوگو با خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا)، درباره آثاری که به تازگی نگاشته است، اظهار کرد: یکی از آثاری که اخیراً به ناشر تحویل دادهام، کتابی درباره خاطرات امیر دریادار حبیبالله سیاری است. این خاطرات از بدو تولد ایشان را در قالب خاطرات شفاهی تا آزادسازی خرمشهر در سوم خردادماه سال 61 را روایت میکند.
وی با اشاره به اینکه کتابش حاصل بیش از 30 ساعت مصاحبه درباره خاطرات شفاهی ایشان است، افزود: این مصاحبهها را در تابستان سال 95 انجام دادم و بعد از تدوین نهایی و ویراستاری، کتاب را به ایشان دادم که مورد تصحیح قرار دادند و در نهایت، کار نهایی تحویل انتشارات سوره مهر شد.
یاحسینی در پاسخ به این سؤال که کتاب حاضر به چه مواردی میپردازد و شامل چه موضوعاتی است، عنوان کرد: امیر دریادار سیاری در یکی از روستاهای استان فارس متولد شد. وی زاده روستای نوبندگان است. خاطرات ایشان از این روستا و زندگی روستایی شروع میشود و دبیرستان را در آن روستا سپری میکنند و برای ادامه تحصیل به فسا میروند.
این نویسنده به حضور امیر سیاری در زاهدان اشاره کرد که در این اقامت، برادر وی نیز او را همراهی میکرد و مشایعت امیر با برادرش به منظور تحصیل در دبیرستان زاهدان بوده است و ادامه داد: وی بعد از گرفتن دیپلم جذب دانشکده افسری تهران شد و مراحل دوره افسری را برای چهار سال گذراند.
یاحسینی از انتقال امیر سیاری از نیروی زمینی به نیروی دریایی طی ماجرایی یاد و عنوان کرد: وی جزء افسرانی بود که در رشته تکاوری فعالیت میکردند و دوره تکاوری را در شیراز و منجیل سپری کرد. وی همزمان با وقایع و بحبوحههای هنگام پیروزی انقلاب اسلامی، آموزش تکاوری را در منجیل گذراند و جزء نیروهایی شد که طی آن دوران به جریان انقلاب پیوستند.
وی در ادامه سخنانش به وقایع نخستین روزها و سالهای پیروزی انقلاب اشاره و بیان کرد: پس از شکلگیری قائله کردستان، اشاره به مشکلاتی که در جنوب ایران پیش آمد و پس از آن جنگ تحمیلی، از مباحث مطرح شده در این کتاب به شمار میآید. قرار بر این بود که امیر سیاری در روز اول جنگ و پیش از آن که وقایع مربوط به حمله هواپیماهای عراقی روی دهد، به بندرعباس برود تا از آنجا ایشان را به همراه گروهی به تنب بزرگ و کوچک ببرند، که ناگهان جنگ شروع میشود و با انصراف فعالیتی که قرار بود روی دهد، آنان راهی جبههها میشوند و چند روزی را در منطقه کرخه با نیروهای عراقی مبارزه میکنند.
یاحسینی در توضیح بیشتر پیرامون این مطلب اظهار کرد: در حدود روزهای دوازدهم و سیزدهم مهرماه سال 59 بود که ایشان به همراه دیگر نیروها به خرمشهر منتقل میشوند و این حضور تا زمانی که خرمشهر سقوط میکند ادامه دارد.
این نویسنده با بیان اینکه امیر سیاری، فرمانده دسته بوده و به مبارزات خود علیه دشمن ادامه میداد، گفت: وی در خلال همان روزها زخمی میشود و چندین نفر از اعضای دستهای که وی مسئولیت آن را برعهده داشت به شهادت میرسند و در نتیجه آنان به آبادان عقبنشینی میکنند و ماجرای کوی ذوالفقاری روی میدهد.
وی از رشادت و دلاوری امیر سیاری و تکاوران دیگر در روز نهم آبان سال 59 یاد کرد و افزود: وی و همرزمانش در این حماسه نقش پررنگی داشتند و دشمن را عقب راندند. آنان در کیلومتر 9 جاده آبادان به ماهشهر مستقر شدند. در اواخر سال 59 بود که ایشان مورد اصابت ترکش توپ قرار گرفتند و چندین جای بدن ایشان زخمی شد و چند ماهی را در بیمارستان شیراز سپری کردند و چندین عمل جراحی روی ایشان انجام شد.
یاحسینی به روایت بخشهای دیگر این کتاب پرداخت و ادامه داد: امیر دریادار سیاری پس از مجروحیت به جبهه برگشت و در عملیاتهای مقدماتی آزادسازی خرمشهر شرکت کرد. همچنین وی در فعالیتهایی که تکاوران در حوزه اروند و نواحی اطراف آن و آزادسازی خرمشهر انجام شد شرکت کرد و کتاب در این بخش به پایان میرسد.
وی همچنین درباره اینکه آیا به ابعاد مختلف زندگی خانوادگی امیر سیاری در این کتاب پرداخته شده است یا خیر؟ گفت: بله به دیگر ابعاد زندگی خانوادگی ایشان پرداخته شده و به موضوعات و خاطراتی درباره خواهر، برادر و بهویژه مطالب بسیاری درباره پدر و مادر ایشان اشاره شده است که همراه با عکسهایی که تاکنون منتشر نشده است به چاپ میرسد.
یاحسینی همچنین به دورانی که امیر سیاری دچار مجروحیت شد و ماهها در بیمارستان بستری بود اشاره کرد و افزود: وی در سال 59 با دختر عمویش نامزد کرد و نامزد وی که دانشآموز مدرسه بود، مجبور بود که در حین تحصیل، به مراقبت و پرستاری از ایشان نیز بپردازد.