به گزارش
خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا)، رضا اسماعیلی شاعر پیشکسوت انقلاب در وداع با ماه مبارک رمضان و استقبال از عید سعید فطر رباعیهایی را سروده و برای انتشار در اختیار ایکنا قرار داده است. در ادامه این رباعیها از نظر میگذرد؛
1
سی روز گذشت و عید فطرت آمد
بوی خوش همدلی و وحدت آمد
خندید خدا و شد گلستان دنیا
ای دلشدگان! بهار رحمت آمد
2
یک سال اگرچه در زمین گِل بردیم
غفلتزده، بار کج به منزل بردیم!
مجنون خدا شدیم، اما یک ماه
سی روزِ تمام، از خدا دل بردیم
3
یک ماه تمام، بندگی میکردیم
افطار و سحر، پرندگی میکردیم
بر سفره نور، معرفت میخوردیم
با روزی روزه، زندگی میکردیم
4
سی روز گذشت و سی اذان خندیدیم
با روزه، به ماه مهربان خندیدیم
بر سفره نور، نان و عرفان خوردیم
آیینه شدیم و آسمان خندیدیم
5
سی آینه نور، سی سحر خندیدیم
از سینه، غبار کینه پَر... خندیدیم
در فصل پرندگی، قفس را مُردیم
در عرشِ فرشته، بال و پر خندیدیم
6
سی روز «خلوص» را تبسم کردیم
در محضر دوست، خویش را گم کردیم
گفتیم خدا و دل بریدیم از خاک
با لهجه آسمان، تکلم کردیم
7
یک ماه، فرشته همنشین ما بود
آیینه و نور، سرزمینِ ما بود
از خویش تهی و از خدا پُر بودیم
اخلاص، رفیق نازنین ما بود
8
سی روز تمام، با خدا خوش بودیم
با شوق تبسم دعا، خوش بودیم
در لیله قدر، زیر سقف توبه
با هلهله فرشتهها خوش بودیم
9
سی روز قشنگ، دوستت دارم را ...
دور از تو خدای خوب! یک دم حتی ...
رحمان و رحیمی، تو و آتش؟ هرگز
ما را ز شرار قهر خود، خَلِّصْنا
10
سی روز خدا ز بام و در گل میریخت
با دست فرشته، در گذر گل میریخت
با تکیه کلام: «من تو را بخشیدم»
از باغ تبسم سحر گل میریخت
11
در لیله قدر، بیکران را دیدیم
در جسم زمین، نزول جان را دیدیم
با چشم فرشته سی بهارستان از،
زیبایی ماه رمضان را دیدیم
12
سی روز گذشت، سی شب نورانی
بر خوانِ فرشته، سی سحر مهمانی
سی فرصت ناب از برای توبه
تا اژدرِ نَفس! را کنی قربانی
13
سی روز گذشت و سی گلستان دیدیم
نقشی ز جمال حضرت جان دیدیم
از خویش برون زدیم و «یا هو» گفتیم
در آینه صیام، انسان دیدیم
14
سی روز گذشت و سی صنم را کُشتیم
با ذکر «صمد»، منم منم را کُشتیم
اهریمن نَفس را زمین کوبیدیم
«من رستم پیل افکنم!» را، کُشتیم
15
ای ماه تنزل ملائک! بدرود
نور ملکوتِ جان سالک! بدرود
ای خواهش عارفان، بهار قرآن!
ای مطلع فجر «َامرِ رَبِّک»! بدرود
16
ای ماه عزیز! حق نگهدارت باد
خورشید، فدای چشم بیدارت باد
ای لیلة قدر! در دل بیداران
تا صبح وصال، شوق دیدارت باد
17
بیداری ماه رمضان رفت، دریغ
این آینه از دست جهان رفت، دریغ
جان بود به جسم مُرده این دنیا
ای دلشدگان! جان جهان رفت، دریغ
18
سی روز گذشت و سی سحر آیینه
در پرتو روزه، صیقلی شد سینه
شد روزه و جمعه آمد و عید آمد
ای خوب! ظهور کن در این آدینه