کد خبر: 3626998
تاریخ انتشار : ۱۵ مرداد ۱۳۹۶ - ۰۹:۳۰

تغییرات روحی شهید عبداللهی در روزهای آخر

گروه جهاد و حماسه: دوست شهید علی آقاعبداللهی از تغییر حالات روحی این شهید در روزهای آخر یاد کرد و گفت: علی همیشه هیجان داشت، ولی در ایام اعزام به سوریه آرامش عمیقی داشت و از شهادت هراسی به دل نداشت.

محمدجواد رحیمی، دوست شهید علی آقاعبداللهی در گفت‌وگو با خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا)، درباره نحوه ارتباطش با این شهید عنوان کرد: من و علی در مسجد ولی‌عصر(عج) با هم آشنا شدیم. علی هم مثل من بسیجی بود. سال 88 رفاقت ما خیلی محکم‌تر شد. با هم به هیئت حاج منصور می‌رفتیم و کارهای زیادی می‌کردیم. معمولاً یا در هیئت و پایگاه بسیج بودیم یا در حوزه و ناحیه. علی هم عضو بسیج منطقه نازی‌آباد بود و هم در بسیج شهید باهنر. علی، نه فرمانده بود و نه جانشین گردان، ولی همه کارها را انجام می‌داد. سال 88 در گردان امنیتی امام علی(ع) با هم مشغول به کار شدیم و شبانه‌روز با هم بودیم.

وی با بیان این مطلب به ویژگی‌های شهید عبداللهی اشاره و عنوان کرد: علی انسان خوش‌خلق و گشاده‌رویی بود. نمازش را در اول وقت در مسجد می‌خواند و به این موضوع خیلی اهمیت می‌داد. همیشه منظم بود و به نظافت و وضعیت ظاهری‌اش خیلی اهمیت می‌داد. بین رفقا همیشه معروف بود که علی خوش‌تیپ هست.

رحیمی ادامه داد: علی از هر چیزی بهترین را تهیه می‌کرد، به طوری که شیک و مجلسی هم باشد. انسان صاف و صادقی بود؛ سالم و با معرفت و دلسوز. اگر واقعاً کاری از دستش برمی‌آمد برای دوستانش انجام می‌داد. سعی می‌کرد دیگران را از نظر جایگاه و مقام بالا ببرد. خیلی هم صبور بود و حوصله زیادی داشت.

وی با اشاره به خصوصیات اخلاقی این شهید اظهار کرد: دوره چتربازی را گذرانده بود و راپل را هم خودش یاد گرفته بود. اگر چیزی را می‌خواست باید به آن می‌رسید. همیشه دنبال این بود که پیشرفت کند. علی حاضر بود که برای ارتقای دوستانش از کمترین رابطه‌ای که دارد استفاده کند که دوستانش هم پیشرفت کنند.

تغییر حالات روحی شهید عبداللهی در روزهای آخر/ شفاعتش را گرفتم

دوست شهید عبداللهی یادآور شد: یک روز با علی برای تشییع پیکر سه شهید گمنام رفتیم که یکی از آنها بعدها شناسایی شد. علی زنگ زد به من و گفت «سه تا شهید گمنام آوردند برویم؟» گفتم «برویم». موتور تریل قرمزرنگی داشت. آن روز نزدیک بود ما را با موتورش به کشتن بدهد. بعد از تشییع، یکی از شهدا شناسایی شد. من این موضوع را از برادر شهید شنیدم که خواهرش خواب شهید را دیده بود که به او گفته بود، همه کسانی که برای تشییع پیکر من آمده‌اند،‌ حتی آنها که در پیاده‌رو عبور کرده‌اند را شفاعت می‌کنم.

رحیمی در این باره که چرا علی آقاعبداللهی برای رفتن به سوریه داوطلب شد، گفت: یکی از چیزهایی که باعث شد علی در راه شهادت و رفتن به سوریه رشد پیدا کند و خواهان رفتن بشود، این بود که روحیه مبارزه‌طلبی و دفاع از حرم را داشت. علی در خانواده‌ای مذهبی تربیت شده بود و تفکراتش دینی بود. البته افراد بسیاری هستند که در خانواده‌های مذهبی تربیت می‌شوند، ولی این طرز فکر را ندارند؛ علی کسی بود که خدا هدایتش کرد.

وی ادامه داد: وقتی انسان بخواهد که کارها و رفتارهایی را انجام بدهد که رضای خدا در آنها باشد،‌ بالاخره خدا هم راه‌های جدیدی را جلوی روی او باز می‌کند و چیزهایی را که نمی‌دانی به تو یاد می‌دهد و هدایتت می‌کند. علی بسیار شجاع بود و روحیه مبارزه‌طلبی را داشت. حرف حق را قبول می‌کرد و برای پذیرفتن آن غرور نداشت.

دوست دوران نوجوانی این شهید درباره اعزام عبداللهی به سوریه عنوان کرد: وقتی که قرار شد علی به سوریه برود، به من گفت از دیگران برای من حلالیت بگیر. همین حرف نشان از این دارد که به بُعد معنوی و اخروی زندگی‌اش خیلی اهمیت می‌دهد. ما قرار بود با هم برویم. علی به من زنگ زد و گفت «دارم می‌روم!» گفتم «قرار بود با هم برویم که». گفت «کجایی؟» گفتم «فلان خیابان». گفت «من دارم می‌روم دیگر. می‌آیم سر همان خیابان محل کارت».

رحیمی در ادامه این مطلب گفت: مدارک علی در خانه جا مانده بود. اول قرار گذاشتم و با هم رفتیم و مدارکش را گرفت. عجله علی برای اینکه کارهایش درست شده بود، نشان از پاک بودنش داشت و همین طور اینکه جان دادن برای اهل بیت(ع) خیلی برایش سخت نیست.

وی ادامه داد: وقتی با هم می‌رفتیم، فکر نمی‌کردم که علی شهید بشود. با هم خیلی دوست بودیم. رویم نمی‌شد به او بگویم که می‌خواهم «ببوسمت». ولی گفتم. از پشت کمرش را بوسیدم. روی موتور بودیم. حالت درونی علی تغییر کرده بود. همیشه هیجان داشت،‌ ولی روز آخر که او را دیدم خیلی آرام بود. نه به این شکل که انرژی‌اش کم شده باشد، بلکه آرامش عجیبی داشت. گفتم «علی اگر یک درصد شهید شوی،‌ من را شفاعت می‌کنی؟» گفت «حالا بگذار بروم! اگر رفتم و شهید شدم شفاعتت می‌کنم.»

captcha