به گزارش خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا) معاونت فرهنگی و اجتماعی مرکز رسیدگی به امور مساجد در مناسبتهای مذهبی با انتشار فیشهای سخنرانی به ائمه جمعه و جماعات و تمام کسانی که علاقهمند هستند در خصوص آن مناسبت خاص صحبت کنند یا اطلاعات جامع و فشردهای در مورد آن مناسبت داشته باشند، پیشنهاد میکند از این فیشهای سخنرانی استفاده کنند.
این فیشهای سخنرانی بر اساس منابع موثق دینی تهیه شده و یکی از مهمترین ویژگیهای این فیشها مختصر و مفید بودن برای یک سخنرانی تقریباً کوتاه مناسبتی است.
در آستانه روز مباهله (24 ذیالحجه) نیز مرکز رسیدگی به امور مساجد فیش منبر مربوط به این روز را منتشر و در اختیار علاقهمندان قرار داده است.
در این فیش میخوانیم:
بسم الله الرحمن الرحیم
ایجاد انگیزه :
الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَلا تَکُنْ مِنَ الْمُمْتَرینَ
فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَأَنْفُسَنا وَأَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکاذِبِینَ
إِنَّ هذا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلاَّ اللَّهُ وَ إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ
فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ بِالْمُفْسِدینَ
بحث خود را پیرامون زندگانی پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله، پس از هجرت آغاز میکنیم. موضوع بحث ما، مسئله مباهله است. لفظ مباهله در قرآن وارد شده است و در همین آیه ابتدای بحث، کلمه «نبتهل» از کلمه مباهله مشتق شده است.
مباهله در لغت به چه معناست؟ این کلمه به معنی واگذار کردن و رها کردن طرف است که در تضرع و دعا هم استعمال شده است.
اما در این باره، باید در دو موضع سخن گفت. یکی مذاکرات پیامبر اکرم با نمایندگان نجران است و مطلب دیگر، آیهای که در مباهله وارد شده است.
هیئت نمایندگی نجران از نجراء، که شهری در مرز حجاز و یمن بود، وارد مدینه شدند تا درباره پیغمبر اکرم(ص) مذاکره کنند. قرار شد که آنان با لباسهای ساده به حضور پیامبر گرامی اسلام برسند و در مورد ایمان خود به اسلام و گرایش به آیین پیغمبر اکرم بحث کنند.
این مذاکره، مفصل و گسترده است و عالم بزرگ شیعه، مرحوم سید بن طاووس در کتاب اقبال در صفحات ۴۹۶ تا ۵۱۳ مذاکره این هیئت را با پیامبر گرامی آورده است. متاسفانه این بخش از تاریخ اسلام، تاکنون به صورت دقیق و مفصل مورد بررسی قرار نگرفته است . بررسی شیوه مذاکره هیئت نمایندگی نجران با رسول اکرم صلی الله علیه و آله.
متن و محتوا:
هنگامی که این گروه که در حدود ۶۰ نفر بودند در برابر پیغمبر اکرم(ص) قرار گرفتند، رسول خدا سخنان خود را اینگونه آغاز کردند: «من شما را به آیین توحید و پرستش خدای یگانه و تسلیم در برابر اوامر خدا دعوت میکنم».
سپس آیاتی چند از قرآن مجید را بر این هیئت خواندند. نمایندگان نجران بر خلاف انتظار عرض کردند: همه ما به خداوند یگانه جهان ایمان داریم و به احکام او عمل میکنیم. یعنی آنچه را که شما آوردهاید و از ما میخواهید، ما قبلاً انجام میدادیم.
اما آنان اشتباه کرده بودند و فکر میکردند که رسول گرامی اسلام از ماهیت عقاید آنها آگاه نیست. حضرت به آنان فرمودند: شما در سه مرحله دچار اشتباه هستید: هم در توحید ذاتی و هم توحید عبادی. اما توحید ذاتی اینکه به اشتباه مسیح را فرزند خدا و به یک معنای دیگر او را خدا میدانید. آیا کسی که مسیح رافرزند خدا و خدا بداند، میتواند بگوید به خدای یگانه ایمان دارم؟!
اصولاً عقاید مسیحیان، جز گروه کمی از آنان درباره حضرت مسیح علیه السلام اینچنین است که مسیح ابن مریم، خود خداست. شما ملاحظه بفرمایید که وقتی درباره مسیح سخن میگویند، او را خدای مجسم و مجسد میدانند. بنابراین مسیح از نظر آنان، رسول خدا نیست. در حقیقت آنان قائل به تثلیث هستند. یعنی ماهیت الوهیت با سه شخصیت ظاهر میشود: خدای پدر، خدای پسر و خدای روح القدس. در عین حال که سه شخصیت است، به یک نوعی میخواهند بگویند یک شخصیت است و در حقیقت میان ضدین و نقیضین جمع میکنند؛ سه اصل در عین یک اصل و یک اصل در عین سه اصل. این مسئله خطایی به تمام معنا است که هرگز شرایع آسمانی بر چنین عقیده خطایی صحه نگذاشتهاند. کسانی که مسیح ابن مریم را فرزند خدا، یا خود خدا میدانند، نمیتوانند مدعی شوند که ما به خدای یگانه جهان ایمان داریم. باید بگویند به خدای سه گانه جهان ایمان داریم.
اصولاً مسئله تثلیث، یک مسئله قدیمی و ریشه دار است که مسیحیت در هیچ دوره ای حاضر نشده است درباره آن تجدید نظر کند. بزرگترین دفورمیست جهان مسیحت توانست بسیاری از عقاید خرافی را از آیین مسیح بزداید، مگر مسئله تثلیث را و به عبارت دیگر مسئله تثلث از روزی که پیدا شده است تا به امروز، در غالب شاخههای مسیحیت محفوظ است. ایشان حاضرند بسیاری از عقاید آیین مسیح را از آن بزدایند، اما حاضر نیستند که این مسئله را بردارند. این در حالی است که غالباً یا قاطبتاً از تفسیر تثلیث عاجز هستند و نمیتوانند خدای سه گانه را از نظر عقلی ثابت کنند.
رسول گرامی صلی الله علیه و آله فرمودند: اسلام و تسلیم شدن در مقابل خدا علائمی دارد. برخی اعمال شما حاکی از این است که شما در مقابل خدای جهان تسلیم نیستید. اولین نشانه تسلیم در برابر خدا اینست که خدای یگانه را بپرستد. در حالی که بسیاری از مسیحیان صلیب را میپرستند.
توضیح اینکه: همانطور که میدانید، توحید دارای مراتبی است. معروف اینست که چهار مرتبه دارد. اما واقعیت اینست که دارای مراتب بیشتری است. یک مرحله توحید ذاتی است. یعنی خدای جهان، یکی است و برای آن نظیر و مانندی نیست. اما اعتقاد به تثلیث خدای سه گانه این مرحله را نابود می کند و به توحید ذاتی لطمه می زند. توحید عبادی اینست که فقط خداوند شایسته پرستش است. در حالی که ایشان صلیب را می پرستند.
مرحله سومی که ایشان در آن دچار خلل هستند، اینست که از خوردن مال حرام پرهیز نمی کنند. مثلا خوردن گوشت خوک در شریعت مسیح و شرایع قبلی تحریم شده است، ولی آنها پرهیز ندارند. لذا گروه نجران در مقابل منطق پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله سر به زیر افکندند.
با توجه به آنچه گفتیم آیا میتوانیم بگوییم که این افراد در مقابل خداوند و اوامر او تسلیم هستند؟ لذا میبینیم که ایشان سخن خود را تغییر داده و به حقیقت اشاره کرده که آری ما، حضرت مسیح را خدا میدانیم؛ چون آثار خدایی در او است. خدا آن کسی است که میمیراند و زنده میکند و ما شنیدهایم و برای ما نقل کردهاند که حضرت مسیح مردگان را زنده میکرد. از گِل، پرندهای میساخت و آن را به پرواز در میآورد و این اعمال حیرت انگیز، نشانه الوهیت و خدایی اوست.
اگر او خدا بود، در رحم مادرش مریم قرار نمیگرفت
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در جواب، به آثار بندگی و علاقه به عبودیت او، اشاره کردند و فرمودند: اگر او خدا بود، در رحم مادرش مریم قرار نمیگرفت. پس او مخلوق خداست. اما اینکه میگویید کارهای شگفت انگیزی انجام میداد، همه به اذن خدا و فرمان و قدرت او بوده است. اینگونه نبوده که از پیش خود انجام داده باشد. لذا چنین اعمالی نشانه تقرب و بزرگواری این مرد الهی است، نه نشانه الوهیت و خدایی او.
در اینجا یک نفر از میان آن نمایندگان، مطلب سوم را میگوید: آیا نشانه ای برای الوهیت او بالاتر از اینکه بدون پدر متولد شده است و مریم (مادر او) با کسی ازدواج نکرده است؟ بنابراین باید گفت، پدر او همان خدای جهان است و او از عالم بالا تنزل پیدا کرده و در رحم مادر قرار گرفته است؛ زیرا در جهان، تولد موجود زنده بدون پدر و مادر ممکن نیست.
در این هنگام پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله به فرمان فرشته وحی این آیه را خواندند: «إِنَّ مَثَلَ عِیسى عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ کُنْ فَیَکُون». معنی آیه این است که ای مسیحیان و نمایندگان نجران! آگاه باشید که عیسی از این نظر، مانند آدم است. عیسی بن مری مدارای مادر بود و پدری نداشت، در حالی که آدم نه پدری داشت و نه مادری. اگر نداشتن پدر نشانه الوهیت و خدایی است، که حضرت آدم دو نشانه دارد.
پس اصولا اینها نمیتواند نشانه الوهیت باشد. گذشته از اینکه نشانههای عبودیت و بندگی هم در حضرت آدم است و هم در حضرت عیسی. اما حضرت آدم از قلمرو بحث ما بیرون است.
اینکه حضرت عیسی در رحم مادر قرار گرفته است و غذا میخورد و احتیاجات دارد و از طریق غذا خوردن رفع نیاز میکند، آیا چنین فردی را میتوان خدا خواند؟!
گروه نمایندگان وقتی در مقابل منطق استوار و محکم رسول خدا قرار گرفتند، قلبهایشان تسلیم شد، ولی زبان هایشان، خیر. لذاـ بنابر آنچه در مصادر اهل تسنن آمده است ـ پیشنهاد کردند که با رسول خدا مباهله کنند. یعنی یکدیگر را نفرین کنند تا کسی که بر حق نیست صاعقهای آمده و او را بسوزاند. اما در روایات شیعه دارد و سید بن طاووس نیز نقل میکند که خود رسول گرامی مسئله مباهله را پیشنهاد کردند و این نظر دوم اقرب به حقیقت است؛ چون مسئله مباهله در میان افراد و مذاهب و شرایع دیگر، نبوده است: «فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَأَنْفُسَنا وَأَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکاذِبِینَ»
از خود آیه شریفه نیز استفاده میشود که مسئله مباهله را پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله پیشنهاد کردهاند؛ چرا که خداوند ایشان را مأمور میکند که: «تعالوا ندع ابناءنا»؛ بیایید زنان و فرزندانمان را جمع کنیم و دعا کنیم و از خداوند بخواهیم که لعنت خود را بر جمعیت دروغگو فرو فرستد.
نکته دیگری که باید بیان شود این ست که چون حضرت خودشان این مسئله را پیشنهاد کردند، نشانهای بر اذعان نبوت و اعتماد کامل بر حقانیت خویش است. یعنی چنان اعتمادی بر حقانیت خود دارند که فرزندان خود را همراه کرده و از خداوند میخواهند که دروغگو را نابود کند. در درجه دوم به استجابت دعای خود، ایمان دارند. اصولا چگونه ممکن است، کسی که به تمام معنی به ارتباط خویش با پروردگار جهان، ایمان نداشته باشد، وارد چنین میدانی بشود و از مخالفان دعوت کند که بیایید با هم به درگاه خدا برویم و از او بخواهیم تا دروغگو را رسوا کند؟ لذا وارد شدن به این میدان، بسیار خطرناک است؛ چرا که در درجه اول ممکن است خود او مجازات شود، و درجه دوم ممکن است دعایش مستجاب نشود. اما پیغمبر اکرم(ص) به هر دو مرحله ایمان کامل داشتند؛ اولاً میدانستند که عذاب الهی شامل ایشان نمیشود و ثانیا میدانند که در این میدان اگر چهره خود را به سوی آسمان کنند، الله متعال طرف مقابل را نابود و مجازات خواهدکرد.
همه اینها، نشانه حقانیت رسول گرامی و آیین ایشان است. اصولا همین دعوت پیغمبر اکرم(ص) به مباهله، نشانه صدق دعوت و ایمان قاطع ایشان به حقانیت خویش است.
مطلب دیگر، بیان روایات شریفه است. هنگامی که صحبت از مباهله شد، نمایندگان مسیحیان نجران از رسول گرامی مهلت خواستند تا در این باره بیاندیشند و با بزرگان خود به شور بنشینند. آنها بعد از چند روز، یا بعد از چند ساعت نتیجه را به عرض رسول خدا رساندند و از یک نکته روان شناسی بهره گرفتند. آنها گفتند ما مقدمتاً مباهله را میپذیریم؛ اگر دیدیم رسول اسلام (به تعبیر بنده) با سر و صدا و جار و جنجال به مباهله آمد، با او مباهله میکنیم و نمیترسیم. پیداست کسی که به شکوه مادی پناه میبرد، فاقد حقیقت است. اما اگر با عدهای محدود و خصوصا از نزدیکان و فرزندان خود آمد، بدانید که او حق است و مبادا با او مباهله کنید.
اما سؤال اینست که حضرت چگونه مباهله کردند؟ مباهله حضرت خیلی عجیب است. کسانی که فرصت بررسی دارند، دو کتاب از اهل تسنن این داستان را به زیبایی نوشتهاند: یکی محمود زمخشری (متوفای ۵۳۸) صاحب کشاف است و دیگر فخر رازی (متوفای ۶۰۶) در تفسیر خود. این دو کتاب، واقعه مباهله را صادقانه و واقع بینانه نوشتهاند. بعد از این دو، ابن اثیر در تاریخ خود به نام الکامل (جلد دوم، ص ۱۱۲) آن را آورده است. خلاصه داستان از این سه کتاب به این صورت است که: میعادگاه از نظر زمان و مکان معین شد و شخصیت مذهبی اسلام در یک طرف و شخصیتهای مسیحی هم طرف دیگر. همانطور که از قبل توافق شده بود، مراسم در نقطهای خارج از شهر و در دامن صحرا صورت گرفت. وقت مباهله شد و دیدند پیامبر از میان مسلمانان و بستگان زیاد خود، فقط چهار نفر را برگزیدند که این چهار نفر در کنار رسول گرامی باشند و دعای حضرت را آمین بگویند. آن چهار نفر عبارت بودند از علی بن ابیطالب پسر عمو و داماد ایشان، دوم دختر عزیزش فاطمه، سوم و چهارم فرزندان عزیز علی و فاطمه، حسن و حسین.
این گزینش بیانگر آنست که در میان تمام مسلمانان مدینه، با اینکه در میان آنها مهاجر و انصار و از خانوادههای قریش، و عبدالمطلب و ابوطالب بودند،نفوسی پاک تر و مؤمنتر از این چهار تن وجود ندارد.
حضرت رسول(ص) فاصله خانه تا میعادگاه مباهله را چگونه پیمود؟
اینکه رسول گرامی، فاصله منزل تا میعادگاه را چگونه طی کرد؟ مولف کشاف در تفسیر خود مینویسد: رسول گرامی اسلام از خانه تا میعادگاه را به شکل عجیبی آمد. حسین بن علی را در آغوش داشت، دست حسن را گرفته بود و فاطمه به دنبال رسول گرامی و علی بن ابیطالب پشت سر فاطمه بودند. حضرت به ایشان فرمود: به خارج مدینه میرویم و هر وقت من دعا کردم، شما آمین بگویید.
ولی در بعضی روایات اسلامی آمده است: رسول گرامی این فاصله را به شکل دیگر طی نمود. یعنی حضرت دست حسن و حسین را گرفته بود، علی پیش روی پیامبر و فاطمه پشت سر آن حضرت حرکت میکردند. البته ممکن است هر دو نقل درست باشد؛ هم نقلی که کشاف دارد و هم آنچه مرحوم علامه مجلسی در بحار جلد ۲۱ ، صفحه ۳۳۸ نقل میکند. یعنی بخشی از راه به شکلی که صاحب کشاف میگوید و بخش دیگر را به شکلی که علامه مجلسی بیان می کند، پیمودهاند.
پیشتر عرض کردیم که آنها بعد از مشورت به این نتیجه رسیدند که اگر دیدند رسول گرامی به وضع ساده وارد میدان شد با او مباهله نکنند، اما اگر باشکوه مادی وارد شد قطعا با او مباهله و نفرین میکنند. وقتی هیئت نجران مشاهده کردند که این مرد، با فرزندان و جگرگوشههای خود، بدون جلال و جبروت مادی به مباهله و نفرین آمده است، همگی فهمیدند که این مرد، مرد راست گویی است و به قدری به خود ایمان دارد که نه تنها حاضر است خود را در معرض نابودی قرار دهد، بلکه با جرئت هر چه تمام تر حتی حاضر است عزیزترین و گرامیترین افراد خود را نیز در معرض نابودی قرار دهد. لذا وقتی با این صحنه مواجه شدند و آن چهره نورانی رسول خدا را به همراه چهار تن از شاخههای شجره نبوت دیدند، با حالت بهت و تعجب به یکدیگر نگاه کردند و انگشت تعجب به دندان گرفتند و گفتند: اگر این مرد به دعوت و دعای خود، اعتقاد راسخ نداشت چنین کاری را انجام نمیداد.
تاریخ میگوید: اسقف نجران به ۵۹ نفر دیگر رو کرد و گفت: چهرههایی را میبینم که هر گاه دست به دعا بلند کنند و از درگاه الهی بخواهند که بزرگترین کوهها را از جای بکند، فوراً کنده میشود. هرگز صحیح نیست که ما با این قیافههای نورانی و با این افراد با فضیلت و با این کودکان معصوم و بیگناه به مباهله بنشینیم. چرا که حتما نابود میشویم و دامنه عذاب گسترش پیدا میکند و جهان مسیحیت را میگیرد و در روی زمین یک مسیحی باقی نمیماند.
لذا خدمت رسول خدا آمدند و عرض کردند که ما فعلاً از مباهله منصرف شدیم. اما تاریخ میگوید: قبل از اینکه اینها انصراف خود را از مباهله بیان کنند، رسول گرامی عبای خود را از دوش برداشت و بر روی دو درخت بیابانی افکند و هر چهار تن زیر این عبا قرار گرفتند. سپس به ایشان یادآوری میکند که هرگاه من دعا کردم، شما آمین بگوید.
زمخشری در کشاف خود مینویسد: هنگامی که آنان زیر سایه عبا قرار گرفتند، رسول گرامی این آیه را خواند:
«إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً»
این حادثه تاریخی، نشانه این است که این آیه دوم، آیه تطهیر اهل بیت از رجس و مخصوص خاندان پیغمبر اکرم است. آیا مقصود از اهل بیت، همه زنان رسول خداست یا این چهار نفر؟ که این بحث جداگانه و گستردهای دارد. از این که پیغمبر اکرم در مسئله مباهله، در حالی که چهار تن زیر عبا هستند و هنوز حضرت شروع به دعا نکرده است و این آیه را تلاوت میکند، فهمیده میشود که مصداق این آیه، همین چهار نفر هستند.
در اینجا به دو مطلب دیگر اشاره میکنیم. آیا بعد از اینکه مسیحیان نجران حاضر شدند مباهله نکنند، رسول گرامی آنها را رها کردند؟ یا باید تحت ضابطه ای در کشور اسلامی زندگی کنند؟
مطلب دیگر بیان خصوصیات آیه مباهله است.
پیرامون مطلب اول باید عرض کنیم که وقتی از مباهله منصرف شدند، قرار شد بر آیین خود باقی بمانند و از آزادی اسلام استفاده کنند، ولی مالیاتی سالیانه به عنوان جزیه پرداخت کنند.
در اسلام دو گونه مالیات وجود دارد: مالیات سالانه و سرانه. جزیه در حقیقت مالیاتی سرانه است که هر فرد باید مبلغی را به حکومت اسلامی بدهد. در حالی که خمس و زکات مالیاتی بر اموال است و همه مسلمانان باید آن را پرداخت کنند.
مالیات مسلمانان بیشتر از جزیه غیر مسلمانان است
همانطور که مسلمانان باید خمس و زکات پرداخت کنند، اقلیتهای مذهبی که در حکومت اسلامی زندگی میکنند باید مالیات بدهند و اتفاقاً بر اساس محاسباتی که شده است، مالیاتی که مسلمانان به حکومت اسلامی میپردازند و میپرداختند به مراتب بالاتر و افزون تر از مالیاتی بود که اقلیتهای مذهبی به عنوان جزیه میپرداختند.
بنابراین، هیئت نمایندگی نجران هم پذیرفت که در مقابل خدماتی که حکومت اسلامی ـ مثل امنیتی که برای دیگران ایجاد میکند، دستگاه قضایی که دارد و زندگی را برای دیگران تنظیم میکند ـ میدهد آنها نیز جزیه پرداخت کنند. البته به این صورت که از خود آنها بگیرد و برای خودشان خرج کند. بنابراین جزیه، باج نیست و پولی نیست که به عنوان زور و قدرت گرفته شود. اداره مملکت نیازمند هزینه است و باید از خود مردم گرفت و بر مصالح مردم خرج کرد.
حالا ببینیم بنا شد هیئت نجران چه مبلغی را در سال بپردازد؟ در صلح نامه آمده بود: محمد عزیز! باید مقدار مالیات (جزیه) در نامهای نوشته شود و امنیت منطقه ما از طرف حکومت شما تنظیم شود. امیرمؤمنان علیه السلام به فرمان پیامبر صلح نامه را نوشت. این صلح نامه را بلاذری در کتاب فتوح البلدان در صفحه ۷۶ نوشته است. کسانی که این صلح نامه را مطالعه کنند، پایه آزادی و عطوفت اسلام و نوازشگری پیامبر اکرم را درک میکنند. متن صلح نامه چنین است: این نامهای است از محمد رسول خدا، به ملت نجران و حومه و داوری محمد درباره تمام اموات و ثروت ملت نجران این شد که اهالی نجران، هر سال دو هزار لباس که قیمت هر یک از چهل درهم تجاوز نکند به حکومت اسلامی بپردازد. (دو هزار لباس در اصطلاح آنان یعنی یک پیراهن بلند و یک زیر جامه) آنان میتوانند نیمی از آن را در ماه صفر و نیم دیگر را در ماه رجب بپردازند. هر گاه از ناحیه یمن (چون نجران شهر مرزی میان حجاز و یمن است) آتش جنگشلعه ور گشت، باید ملت نجران به عنوان همکاری با دولت اسلامی ۳۰ زهره و ۳۰ اسب و ۳۰ شتر به عنوان عاریه مضمونه در اختیار ارتش اسلام بگذارند. (نکته قابل توجه این است که اینها را مجانی ندهند، همیشه هم ندهند، بلکه هنگام بروز جنگ و آن هم از منطقه خودشان. علاوه بر این عاریه مضمونه است. یعنی اگر در جنگ تلف شدند، رسول گرامی باید عوض آن را بپردازد). شرط دیگر اینست که نمایندگان پیامبر در سرزمین، به مدت یک ماه پذیرایی می شوند و هر موقع که نمایندهای از ناحیه وی به سوی آنان آمد باید از او پذیرایی کنند.
در آخر نیز حضرت تمام اموال آنان را تضمین کردند. یعنی جان و مال و سرزمینها و معابد و کلیساهای ملت نجران در مقابل آنچه حضرت میگیرند، در امان خدا و رسول اوست و هیچ کس حق ندارد به آنان تعرض کند. اما نکته عجیب در آخر این صلح نامه اینست که رسول گرامی از میان اعمال بد، یک عمل بد را متذکر میشود و آن این است که نباید ملت نجران رباخواری کنند و اگر بشنوم که آنها بر این عمل تظاهر میکنند، محمد در برابر آنها کوچک ترین تعهدی ندارد. مسئله رباخواری یک مسئله عظیم است و حرام بزرگ شمرده شده که گروهی را خاک نشین و گروهی را کاخ نشین میسازد. نامه رسول گرامی روی پوست سرخی نوشته شد و دو نفر از یاران پیامبر به عنوان گواه آن را امضاء کردند. سرانجام رسول گرامی این صلح نامه را مهر کرد و آن را به سران هیئت داد. اگر این نامه را مطالعه کنیم، عدالت اسلام و دادگستری رهبر اسلام روشن و واضح میشود. حکومت اسلامی مانند دولتهای زورمند جهان نیست که از موضع قدرت سخن بگوید و از ضعف و بیچارگی طرف مقابل سوء استفاده کند و مالیات سنگین بر آنها تحمیل کند. بلکه در تمام حالات، چه از موضع قدرت و چه از موضع غیر قدرت، چه طرف قوی باشد و چه ضعیف، مسالمت و دادگری و اصول انسانی را در نظر میگیرد. بالاتر از همه، از آنها تعهد میگیرد که وسیله دفاعی در اختیار رسول خدا بگذارند، نه وسیله تهاجمی؛ زیرا همان طور که ملاحظه فرمودید رسول گرامی فرمود ۳۰ زهره و نفرمود ۳۰ نیزه، یا ۳۰ شمشیر و این بیانگر حالت دفاعی و نه تهاجمی است.
نکته آخر که باید عرض شود اینکه، خداوند فرمود: «فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا». ابناء جمع ابن است یعنی فرزندان خود را بیاورید. «وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ». نساء اسم جمع است و انفس جمع نفس. ابناء پیامبر حسن و حسین شدند و حال آنکه در لغت عرب، ابناء به دو نفر اطلاق نمیشود. اقل ابناء، سه نفر است. نساء هم در لغت عرب، به سه نفر میگویند؛ در حالی که پیغمبر اکرم از میان زنان تنها فاطمه را آوردند. انفسنا هم جمع نفس است و لااقل پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله باید سه نفر را به میدان و صحنه مبارزه میآوردند. چگونه است که پیغمبر اکرم، این کلمات جمع را که در یک آیهقرآن، گاهی بر دو نفر (ابناءنا) و گاهی بر یک نفر (نساءنا و انفسنا) منطبق کردند؟ این اشکال یا سؤالی است که گاهی مطرح میشود. اما جواب آن روشن است و کسانی که اهل ادب باشند آن را میدانند؛ زیرا مسئله اطلاق جمع بر مفرد یا بر تثنیه تازگی ندارد و در خودقرآن و غیر قرآن، گاهی کلمات جمع بر یک نفر اطلاق شده است. مثلا در آیه ای دیگر از قرآن آمده است: «الَّذِینَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُواْ لَکُمْ». همه میگویند مراد از کلمه «ناس»، نعیم بن مسعود و یک نفر است.
نیز در سوره آل عمران، آیه ۱۸۱ آمده است: «لَقَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّذِینَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ فَقِیرٌ وَنَحْنُ أَغْنِیَاءُ» و مقصود از «الذین» حی بن اخطب است. بنابراین اگر کلمه جمع بگوییم و مفرد را اراده کنیم، هیچ اشکالی ندارد. اما جواب روشن تر و واضح تر این است که مرحله قرار داد، غیر از مرحله اجرا است وآیه شریفه ناظر به مرحله قرار داد است. در قرار داد، کلمه جمع آمده است؛ اما در موقع پیاده کردن آن، حضرت مصداقی غیر از یک نفر پیدا نکردند. به عبارت دیگر، پیامبر موظف است طبق قرار دادی که با نصارای نجران بسته بودند، فرزندان و زنان و کسانی که مانند جان او هستند را همراه خود بیاورد. اما در مقام پیاده کردن این قرار داد، چهار نفر بیشتر مصداق پیدا نکرد.
گریز و روضه :
کربلا کعبه دلهاست، خدا میداند دیدنش آرزوی ماست، خدا میداند
اولین مستمع مجلس پر فیض حسین مادرش حضرت زهراست، خدا میداند
امام باقر(ع) فرمود: هر گاه حسین(ع) نزد پیغمبر خدا میآمد، رسول خدا (ص) او را به خود میچسبانید و به حضرت امیر (ع) میفرمود: حسین را نگاه دار. آن گاه امام حسین را میبوسید و گریه میکرد. امام حسین به پیامبر خدا میگفت چرا گریه میکنی؟ میفرمود: «یَا بُنَیَّ! أُقَبِّلُ مَوْضِعَ السُّیُفِ مِنْکَ وَ أَبْکیِ»؛ پسرم! من جای شمشیرهایی که بر بدن تو وارد خواهد شد میبوسم و اشک میریزم. (بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۲۶۱؛ کامل الزیارات، ص ۷۰).
کربلا جای این اتفاقها بود. اگر لب و دندان حسین را بوسید، این لب و دندان چوب خیزران خورد. اگر گلوی حسین را بوسید، به این گلو شمر خنجر گذاشت. اگر پیشانی حسین را بوسید جای سنگ عدو بود. اگر پیراهن را بالا زد، سینه حسین را بوسید جای تیر سه شعبه بود.
راوی میگوید: سنگ به پیشانی آقا اصابت کرد، دامن پیراهن عربی را بالا آورد تا خوب پیشانی را پاک کند یک وقت «حرمله» نانجیب تیری سه شعبه به قلب ابی عبدالله زد. حسین حسین...