به گزارش خبرنگار اعزامی خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا) به قصر شیرین، 26 روز از زلزله غم انگیز غرب کشور میگذرد، زلزلهای که شاید بیشترین خرابی را در شهرهای سر پل ذهاب و قصر شیرین در پی داشت، به طوری که به گفته اهالی این مناطق از مجموع 1800 روستای اطراف قصر شیرین 1200 روستا با تخریب جدی مواجه شده است.
اما پس از وقوع این زمینه لرزه شاهد کمکهای فراوان مردمی بودیم که این قبلا نیز این فداکاریها را شاهد بودیم، علاوه بر این پویشی تحت عنوان «دوباره زندگی» شکل گرفت که به امداد رسانی مشغول شد، اما موج دوم این پویش نیز در تاریخ 16 آذرماه آغاز به کار کرد و گروههایی همراه با تیم پزشکی، روانپزشک، تیم عمرانی، کار با کودکان و ... به همراه اقلام مورد نیاز به روستاهای اطراف قصر شیرین اعزام شدند.
عصر سه شنبه 15 آذرماه بود که از تهران به سمت کرمانشاه حرکت کردیم تا بتوانیم صبح 16 آذر را در کنار جهادگران با اخلاص باشیم و به آنها کمک کنیم، هرچقدر که از تهران به مقصد نزدیکتر میشدیم هوا نیز تاریکتر میشد و در یک کلام برای توصیف این شرایط میتوان گفت «شب، سکوت، کویر».
البته سکوتی که در مناطق مرزی کرمانشاه و در دل شب حاکم بود، سکوتی بود که اگر قرار باشد لب باز کند بی شک حرفهای فراوانی از رشادتهای مردم این منطقه در طول 8 سال دفاع مقدس دارد، به ویژه «تنگه مرصاد» که برای خود ابهتی داشت، آن هم در دل شب و در سکوت مطلق.
وقتی از رشادتهای مردم کرمانشاه در دوران دفاع مقدس صحبت میکنیم، یعنی این مردم پیش از این که این زلزله را دیده باشند روزگاران سخت زیادی را تحمل کرده و البته آزمون خود را نیز به خوبی پس دادهاند و با مقاومت بر مشکلات چیره شدهاند و اکنون نیز با به خاطر آوردن آن روزها و با کمک دیگر هموطنان در حال بازسازی خسارتها هستند.
ساعت از 12 بامداد روز سه شنبه گذشته که وارد شهر قصر شیرین شدیم، تا قبل از اینجا اگر اثر چندانی از زلزله مشاهده نمیشد در این شهر اما با دیدن چادرها در حاشیه خیابان میتوانستیم به عمق فاجعه پی ببریم، یک شب سرد پاییزی و شهری که با چادرهای فراوان، آن هم در حاشیه خیابان آذین بندی شدهاند که البته برای هوای «بس ناجوانمردانه سرد» این روزها نیز سر پناه مناسبی نیست.
در هر حال، به ورزشگاه آزادی قصر شیرین جایی که قرارگاه امام رضاییها بود رسیدیم و تا اذان صبح به استراحت گذراندیم، البته اوضاع برای جهادگران بهتر از آن چیزی بود که فکرش را میکردند، همه افرادی که آمده بودند منتظر بودند تا سپیده روز 16 آذرماه سر برسد و به خدمت رسانی مشغول شوند تا سپیده امید گلگون شود.
اذان صبح به افق قصر شیرین به صدا در میآید و این یعنی «خورشید می ز مشرق ساغر طلوع کرد، گر بانگ عشق میطلبی ترک خواب کن»، آری کسانی که آماده خدمت هستند ترک خواب میکنند و پس از نماز صبح اندک اندک آماده عزیمت به سمت روستاهای اطراف میشوند که البته فاصله آنها نیز با شهر چندان کم نیست.
اینجا یک نفر فرمانده است، «حاج حسین یکتا»، نامی که برای اهالی جهاد و حماسه یقینا آشنا است، صبح روز 16 آذرماه گروههای مختلف متشکل از تیم پزشکی، تیم عمرانی، روانپزشک، تیم بازی با کودکان و ... آماده میشوند و هر یک به همراه اقلام مورد نیازشان آماده عزیمت به روستاهای اطراف قصر شیرین میشوند، البته هر گروه به یک روستا میرود.
ما نیز در گروه 46 قرار گرفتیم و به شهر ازگله عزیمت کردیم، ازگله حدود یک ساعت و نیم تا قصر شیرین فاصله دارد، البته راه عزیمت به این شهر نیز چندان مناسب نیست و باید پیچ و خمهایی را گذراند تا به این شهر زلزله زده رسید.
نهایتا وارد این شهر میشویم، در حالی که تقریبا تمام خانهها ویران شده، آری فضا بسیار تاثر برانگیز است و هرچقدر که در شهر بیشتر قدم میزنی عمق فاجعه را بیشتر لمس میکنی و برای تو این بیت از «سایه» تداعی میشود که «برسان باده که غم روی نمود ای ساقی، این شبیخون بلا باز چه بود ای ساقی»، تا شاید از این غم خلاص شوی.
در هر حال، برخی از خانهها در ظاهر تخریب نشده اما وقتی با صاحب خانه سلام و احوالپرسی میکنی تو را به داخل میبرند و نشانت میدهند که خانه از داخل تخریب شده و نمیتوان در آن زندگی کرد، در اینجا مردم به قدری خون گرم هستند که وقتی امدادگران را میبینند تشکر کردن از آنها و قدردانی از کمکهای مردم هرگز از دهانشان نمیافتد.
با وجود همه کمکها اما، «زمستان است، هوا بس ناجوانمردانه است»، اینجا وقتی یکی از اهالی ما را به صرف چای دعوت کرد، میگفت هوا سرد است و ما نیز در چادر زندگی میکنیم، اما چادر نیز جوابگو نیست و در حال حاضر بیش از پیش به «کانکس» نیازمندیم، البته کانکس و وسایل گرمایشی که بتواند روزگار را برای آنها اندکی با روی خوش پیش ببرد.
در میان همه این مسائل اما، در گوشهای از شهر کودکان را میبینیم که در حال بازی کردن هستند، آن هم از جنس والبیال، البته باید بگوییم که در حال کودکی کردن هستند، خوب است که آنها با این شرایط کودکی میکنند و نمیگذارند که سایه این غم بیشر سنگینی کند.
در گوشهای از شهر زمین والیبالی را میبینیم که دور تا دور آن سنگ چیده شده تا خط زمین مشخص باشد، طنابی را نیز به جای تور، به دو درخت بستهاند و در دو تیم بازی میکنند، نام یکی از تیمها بزریل و دیگری ایران است، آری با تمام این مسائل زندگی حداقل برای کودکان جریان دارد و این شادابی میتواند رنگ یأس را برای بزرگسالانی که مجبورند آب خوردن را با مشقت از ماشینهای مخصوص در ظرفهایی ریخته و به چادر ببرند، کمی کمرنگتر کند.
در ازگله تیم پزشکی نیز مستقر میشود، اهالی نیز اندک اندک متوجه حضور آنها میشوند و برای معاینه مراجعه میکنند، مسئول این تیم محمد مظفری، دانشجوی سال آخر رشته پزشکی در دانشگاه علوم پزشکی تهران است که برای سنجیدن اوضاع با او قدری هم کلام شدیم؛
بار اولی که اعزام شدیم دومین روز بعد از وقوع زلزله بود که به مدت 9 روز در این مناطق مستقر بودیم، دو روز قبل نیز توسط دوستان پویش دوباره زندگی تماس گرفتند و از ما مجددا دعوت به عمل آوردند و ما نیز پذیرفتیم.
ایکنا: آن 9 روز را در کدام منطقه مستقر بودید؟
اکیپ اصلی تا چند روز اول در بیمارستان صحرایی سر پل ذهاب مستقر بودند، اما زمانی که تعداد مصدومان کاهش یافت ما نیز به روستاهای اطراف ازگله اعزام شدیم.
ایکنا: وضعیت پزشکی در این مدت چگونه بوده است؟
در بحث پزشکی به واقع کار بسیار عالی بوده و اگر بگویم که از سراسر ایران به صورت داوطلبانه پزشکان در این مناطق حضور پیدا کردهاند اغراق نکردهام، یکی از پزشکان اهل بم که به این منطقه اعزام شده بود به من میگفت همانطور که مردم کرمانشاه در زلزله بم به ما کمک کردند ما نیز امروز باید به آنها کمک کنیم.
ایکنا: الآن برای دومین بار اعزام شدهاید، نسبت به دوره اول شرایط را چطور ارزیابی میکنید؟
وضعیت به مراتب نسبت به چند روز قبل از لحاظ مسال رفاهی، درمانی و اسکان بهتر شده است.
ایکنا: بیشترین مشکلاتی که مردم در مسائل پزشکی با آن مواجه هستند کدام موارد بوده است؟
روزهای اول مسئلهای که بسیار مطرح بود شکستگیها و سایر مسائلی بود که مجبور بودیم افراد را به بیمارستان اعزام کنیم، اما در حال حاضر بیشترین مشکل معطوف به اطفال است، ضمن اینکه مردم در چادرها مستقر هستند و با توجه به سردتر شدن هوا احتمال سرماخوردگی نیز افزایش یافته است، لذا به داروهایی در این زمینه نیاز داریم، امروز صبح که به مناطق اعزام میشدیم متأسفانه داورهای لازم موجود نبود و اگر در این زمینه از پزشک پرسیده شود که چه داروهایی لازم است یقینا روند درمانی را بهتر میکند.
ایکنا: وضعیت مدیریت تاکنون چگونه بوده است؟
البته طبیعی است که در روزهای نخست قدری مدیریت ضعیف بود اما از زمانی که مردم پای کار آمدند وضعیت بهتر شد، البته مشکلی که الآن وجود دارد این است که اگر قرار است یک اکیپ 4 روز در این مناطق خدمات رسانی کند یک یا دو روز به دلیل ناهماهنگیها بیهوده سپری میشود، اگر نظم بهتری حاکم شود طبیعی است که میتوان خدمات بیشتری را ارائه نمود.
سوال آخر از شما اینکه برای ادامه روند امداد رسانی چه نظراتی دارید؟
اکیپهایی که به صورت جدید وارد مناطق میشوند از نقاط ضعف و مشکلاتی که اکیپهای قبل با آن دست به گریبان بودند آشنایی ندارند و همین مسئله موجب شده تا اشکالاتی ایجاد شود، بهتر است که تجربیات اکیپهای قبل در اختیار اکیپهای جدید قرار گیرد تا شاهد وجود مشکلات در این زمینه نباشیم.
همانطور که اشاره شد تیمهایی نیز برای بازی با کودکان به منطقه اعزام شده بودند، یکی از این تیمها نه در شهر ازگله بلکه در حوالی آن مستقر شده بود که سرپرستی آن بر عهده حجتالاسلام احمدرضا اعلایی بود که به همراه دوستانش از تهران به کرمانشاه سفر کرده بود. برای اینکه با کار آنها نیز آشنا شویم با ایشان گفتوگوی کوتاهی داشتیم؛
ایکنا: آقای اعلایی، برای چه کاری به اینجا آمدهاید؟
مجموعهای تحت عنوان حسینیه کودک شهید چمران هستیم که محور کار ما نیز کودک است، ماجرای زلزله که به وقوع پیشوت پیشنهاد شد که در این حیطه وارد عمل شویم و دوستان دیگر از خیریه هنر و ... نیز وارد کار شدند و قرار شد که مسجد جامع قلهک تهران بحث پشتیبانی را پیگیری کند و سایر گروهها نیز به تولید محتوا و ... بپردازند. بعد از بررسیهایی که انجام شد متوجه شدیم که قرارگاه امام رضاییها نیز این برنامه را اجرا میکند و تصمیم گرفتیم که با آنها همراه شویم، چراکه ورود به روستاها نیز دشواریهای خاص خود را داشت.
ایکنا: مجموعا چند نفر از تهران به اینجا آمدهاید؟
22 نفر خانم و نزدیک به 19 نفر آقا.
ایکنا: در کدام منطقه به خدمت رسانی مشغول هستید؟
نام منطقه به نظرم میل قادر اولیا است که قبل از ازگله واقع شده است و حدودا یک ساعت نیز تا قصر شیرین فاصله دارد.
ایکنا: فعالیت شما چطور است؟
در کل خوب بوده، روستایی که ما در آن مستقر هستیم نیز علی رغم اینکه تخریب شده و از جهت مالی نیز ضعیف هستند اما بچهها کاملا همراه بوده و رابطه خوبی نیز شکل گرفت، چنان که بچهها نیز حالت دلمردگی را نداشتند و انگیزههای آنها نیز بالا بود.
ایکنا: به نظر شما علت اینکه باید در حوزه کودک مشغول به کار شد چیست؟
بچهها آسیب پذیرتر از بزرگترها هستند و در واقع انرژی حیات محسوب میشوند، اگر شاداب باشند بزرگترها نیز شاداب خواهند بود، ضمن اینکه تاثیرپذیری بچههای نیز بیشتر است و به راحتی میتوان آنها را با خود همراه کرده و به آنها محتوا ارائه نمود.
ایکنا: برای آینده این روند چگونه باید ادامه یابد؟
در حال حاضر این برنامهها به صورت جنگ شادی است، یعنی اینکه هیجانی ایجاد کنیم که اهالی دلسرد نشوند و امیدوار باشند، در این حد خوب است اما برای طولانی مدت باید برنامههای از جنس جهادی که به مدت 10 روز کار فرهنگی تعریف شود داشته باشیم تا ارتباط با بچهها نیز حفظ شود.
ایکنا: در پایان نکتهای باقی مانده؟
نکته اینکه ورود به مناطق روستایی به جهت فرهنگی باید بسیار حساب شده باشد اما این مسئله را شاهد نیستیم و خیلیها بدون توجه به این مسائل وارد میشوند و فرهنگ آن اقلیم را نیز تغییر میدهند، متأسانه این فضا در حوزه کار کودک نیز وجود دارد و بلکه بیشتر به چشم میخورد، لذا باید این نگاه غالب باشد که کمترین دستکاری در مسأله فرهنگی آن روستا صوت گیرد.
خورشید روز 16 آذرماه در حال غروب کردن در منطقه بود و با سر دادن ندای اذان مغرب جهادگران نیز به نماز میایستند، این یعنی کار امروز به پایان رسیده و باید به اردوگاه بازگشت، همه ماشینها به سمت قصر شیرین حرکت میکنند تا با تجدید قوا برای روزهای بعدی آماده شوند.
عمق فاجعه در این مناطق بسیار عمیق است، کودکان خردسالی که در سن چند ماهگی و در چادر باید چند صباحی را گذران عمر کنند، مردانی که از کار بیکار شده و زنانی که کارهای سنگینتری به دوش آنها افتاده است، این شرایط را میتوان در روستاهای اطراف قصر شیرین لمس کرد، اما نباید نا امید بود، بلکه با همت بیش از پیش مسئولان به ویژه در بخش مدیریت بحران و کمکهای مردم جهادگر به میزبانان زائران سید الشهداء(ع) باید هر چه سریعتر این وضعیت سامان یابد و مردم به زندگی عادی خود بازگردند، ان شاءالله.
گزارش از مرتضی اوحدی