ایمان و شبهه/ در این روزگار ما با «ایمان ناب» بسیار فاصله داریم
کد خبر: 3688755
تاریخ انتشار : ۱۶ بهمن ۱۳۹۶ - ۱۱:۳۱
یادداشتی از نصرالله حکمت؛

ایمان و شبهه/ در این روزگار ما با «ایمان ناب» بسیار فاصله داریم

گروه اندیشه: در این روزگار ما با «ایمان ناب» بسیار فاصله داریم؛ اینک ما به لحاظ «ایمان ناب» و در پیِ آن، به لحاظ «دینداری»، در وضعیت بلاتکلیفی به سر می‌بریم و خط و ربطِ میان «ایمان» و «زندگی» را معلوم نکرده‌ایم.

به گزارش خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا) متن زیر یادداشتی است از نصرالله حکمت، استاد فلسفه و عرفان اسلامی دانشگاه شهید بهشتی که در ادامه از نظر شما می‌گذرد:

هرچه درباره «ایمان» از این و آن شنیده‌ایم، خواه از موافقان ایمان و خواه از مخالفان آن، می‌تواند ما را از حقیقت ایمان، دور کرده باشد. حقیقت ایمان در اندرون ماست؛ در خانه فطرت ماست. اینک بیایید با هم راه خانه خود را بجوییم و به فطرت خویش بازگردیم و خدا را در اندرون خود بیابیم. سرچشمه ایمان ناب در اندرون ماست. برای نوشیدن جرعه‌ای از آن، کافی است که پرده‌های سخن دیگران را کنار بزنیم و چهره زیبای ایمان را در اندرون خود ببینیم. بیایید ایمانمان را از محبس فهم این و آن، نجات دهیم. آن چه دیگران درباره ایمان می‌گویند، خواه مولود نیتی پاک باشد و خواه نباشد، سبب می‌شود که ما با ایمان زندانی سر و کار داشته باشیم.

حقیقت ایمان را نخست باید تجربه کرد و زیست و نفس کشید، نه اینکه از این و آن شنید. آن گاه که حقیقت ایمان را در اندرون خود یافتیم، صدای منادی ایمان را خواهیم شنید و تفاوت آن صدا را با صدای کسانی که به‌اندازه فهم خودشان از ایمان سخن می‌گویند، در می‌یابیم.

راه نجات خودمان، از درون نجات ایمانمان می‌گذرد. تا وقتی ایمانمان در محبس است، خودمان هم در زندانیم؛ زندان فهم دیگران.

من خدائی را دوست دارم و به آن عشق می‌ورزم و او را می‌پرستم که قابل اثبات نباشد. خدائی که اثبات شود، پرستیدنی نیست. خدای معبود، خدائی است در آن سوی اثبات و انکار؛ اما خدائی را که اثبات کنند، در نهایت، خدائی است همانند یک اصل ریاضی که قطعی است، اما پرستیدنی نیست.

‎آنان که خدای خالق را انکار می‌کنند، خود را تسلیم خدایی مخلوق خواهند کرد. خدای خالق انسان، مهربان است، انسان را دوست دارد و به او عشق می‌ورزد؛ اما خدای مخلوق انسان، انسان را دوست ندارد. بسیاری از کسانی که خدا را اثبات می‌کنند، دانسته یا ندانسته، می‌خواهند خودشان را و فهم خودشان را اثبات کنند. خدای خالق جهان و خالق انسان، نیازی به اثبات من ندارد و در آن سوی اثبات و انکار است. خدائی را که من اثبات می‌کنم، خدای مخلوق من است، نه خدای خالق من. راه شناختن خدا، از درون خود انسان عبور می‌کند. آن جا که خدا را بیرون از خود، طلب می‌کنیم، خود را در حجاب فهم این و آن قرار داده‌ایم.

هر چيز خوب و مفيد دقيقا از همان جهت و به همان اندازه كه خوب و مفيد است، مى‌تواند بد و زيانبار باشد. براى حل مشكلات هيچ گاه نبايد خود را در يك راه حل خاص گرفتار كنيم، زيرا در آن صورت، همه راه‌های ديگر بسته مى‌شود. مشكل اساسى ما، نحوه نگاه ما به مشكلات است. نحوه نگاه ما به مشكل حاصل جمع همه دانسته‌های ماست، همه دانسته‌های ما دست به دست هم مى‌دهند و شكل نگاه به مشكل را مى‌آفرينند.  ايمان به غيب علاوه بر اينكه ما را از دست خودمان و از دانسته‌های كوچك و حقيرمان نجات مى‌دهد، ما را از شرّ همه دغلبازى‌ها و دكان‌هاى آرامش فروشى و بسته بندى‌های دلربا و فريبا و دروغ و دونگ هايى كه به منظور بستن چشم ما سر هم مى‌كنند در امان مى‌دارد.

 

ایمان به غیب مقوم شخصیت انسان است. انسانی که شاکله اش گشوده به جهان راز است، در مسیری حرکت می‌کند که با فعال کردنِ «قابلیٓتِ» شاکله و با فعٓال کردنِ «فاعلیت» اراده درعرصه عمل و خلق عمل صالح، یک تعامل سازنده و ارتقایی میان قابلیت و فاعلیت، یا ایمان و عمل، برقرار گردد. از آن سو ایمان مبدأ عمل صالح می‌شود و از این سو عمل صالح، ایمان را تقویت می‌کند و به آن رفعت می‌بخشد.

این تعامل شگفت انگیز، سبب می‌شود که آدمی در برابر همه علوم و اطلاعات و اندیشه‌ها و در مقابل همه بُت‌ها و در مواجهه با همه شخصیتها و درعرصه قدرت‌ها و مناسبات قدرت و در میدان زندگی و استفاده از ابزارها، همواره و همیشه آسیب‌ناپذیر باقی بماند. چنین انسانی ضمن ادای احترام به همه، و تحمل دیگران که بندگان خدایند و ضمن گشودگی به همه علوم و اطلاعات و در عین استفاده از ابزار زندگی، هرگز در برابر هیچ قدرت مادی و غیرمادی که بخواهد در گشودگیِ شاکله اش، اختلالی ایجاد کند، تسلیم نمی‌شود و هیچ عاملی نمی‌تواند سلامت روحی و آرامش درونی او را از او بستاند.

بازگشت به ایمان

در باب ایمان صد کتاب، حرف و سخن هست و طبعا در مجال کوتاه این فضا نمی‌توان همه این مباحث را مطرح کرد. بنده در پاره‌ای از آثار منتشرشده برخی از اضلاع ایمان را واکاوی کرده‌ام. در این مجال کوتاه برخی از مباحث لازم را می‌آورم. تفصیل مباحثی را که در کتابهایم آمده، در همان‌ها ببینید و در مورد مباحثی که در کتاب‌هایم نیامده، امیدوارم در آینده، بتوانیم فرصتی داشته باشیم برای طرح تفصیلی آنها.

نخستین مطلبی که در این باب باید بگویم این است که در این روزگار ما با «ایمان ناب» بسیار فاصله داریم. اینک ما به لحاظ «ایمان ناب» و در پیِ آن، به لحاظ «دینداری»، در وضعیت بلاتکلیفی به سر می‌بریم؛ و خط و ربطِ میان «ایمان» و «زندگی» را معلوم نکرده ایم. شاید بتوان گفت که ما ایمانمان را گم کرده ایم و در نتیجه ایمانمان نیز ما را گم کرده است و تا هنگامی که ما ایمانمان را نیابیم، ایمانمان، ما را نخواهد یافت.

یکی از عوامل تعیین کننده وضعیت فوق، این است که زندگی امروزِ ما را - دست کم در سطح ظاهر -، تولیدات و فرآورده‌های عقل مستقلِ بشری - یعنی عقلِ منفصل از عوالم فراعقلی - مدیریت می‌کند. به بیان دیگر زندگی امروز ما تحت سیطره قواعد و قوانین و دانسته‌ها و ابزارهایی مدیریت می‌شود که مولودِ عقل مستقل بشری است.

اهل ایمان، از یک سو به عوالم فراعقلی، باور دارند و دل در گروِ آن نهاده‌اند؛ از سوی دیگر، زندگی خود را  زیر سلطه فرآورده‌های عقل بشری می‌بینند. حال، شکافی هول انگیز و حفره‌ای هراس آفرین، در اینجا احساس می‌شود. درست در همین نقطه، سخن من این است که جمع کثیری، در اطراف این حفره،  فراهم آمده و مشغول فعالیت و تلاشند. این جمع کثیر، طیف گسترده‌ای را تشکیل می‌دهد از موافقانِ ایمان و مخالفانِ آن.

این که این جمع کثیر، چه می‌گویند و چه می‌کنند، و نیٌتشان چیست، اهمیتی ندارد؛ آن چه مهم است، این است که حاصل و ثمره تمام تلاشهای صورتٰ گرفته، این است که در ازدحام و هیاهوی اطراف این حفره، ما ایمانمان را گم کرده ایم.

کسانی که در اطراف این حفره، جمع شده‌اند، نیتها و مقاصد و عملکردها و سخنان متعدد و متفاوت دارند ؛ دسته‌ای می‌خواهند این حفره پدیدآمده را پُر کنند؛ جمعی در صدد آنند که بر وسعت و عمق آن بیفزایند؛ عده‌ای از موافقانِ ایمان، وگروهی از مخالفانِ آن، قصد آن دارند که از این حفره، برای خود، سفره‌ای رنگین ، دست و پا کنند. در میانه این ازدحام و جنجال، آن چه قربانی شده، «ایمان ناب» است.

اکنون سخن من این است که ما باید بکوشیم تا با عبور از درون این ازدحام و غوغا، به «ایمان نابِ» خود، بازگردیم وفارغ از همه آن  چه دیگران می‌گویند، با رجوع به فطرت الهیِ خود، نخست «ایمان اول» را که در دل و جان همه آدمیان است، دریابیم و آماده ورود به ساحت «ایمان ثانی» شویم.

ایمان و شبهه

ما امروز با حجم وسیعی از شبهات مواجهیم؛ شبهاتی که از در و دیوار می‌بارد و با همه تنوع و تفاوتی که با هم دارند، در یک نقطه، اشتراک و اتفاق دارند و آن این که ایمان ما را  هدف گرفته‌اند و می‌خواهند آن را تخریب کنند. اکنون پرسش این است که در برابر هجوم بی امان این شبهات چه باید کرد؟ راه حلی که در این چند دهه اخیر، معمول و متداول بوده این است که بنشینیم و جواب این شبهات را پیدا کنیم و از راه پاسخگویی، به «شبهه زدایی» بپردازیم و موانع راه ایمان را از میان برداریم. به نظر من این راه حل، گرچه به نحو موردی و مقطعی، کارساز و ثمربخش بوده، اما به گونه‌ای اساسی و راهبردی، نه تنها بی ثمر و ناکامیاب افتاده، بلکه به نظر می‌رسد که شبهه سازان و سنگ اندازان را به نحوی تشویق و تشجیع کرده تا شبهات بیشتر و سنگین تری را در میانه راه ایمان ما بیفکنند.

الحال، ما باید از خودمان بپرسیم که چرا چنین شده است؟ یعنی چرا هر قدر ما شبهات را جواب می‌دهیم، بر حجم آنها افزوده می‌شود و همواره از قدرت ایمان ما کاسته می‌گردد؟؛

و چه باید کرد؟ کمی درباره این پرسش بیندیشید. ادامه این بحث را خواهیم آورد.

این گونه به نظرم می‌رسد که مسئله فوق، یکی از مسائل جدی است که اهل ایمان، امروز با آن، مواجهند. اینجانب درباره مسئله فوق، به شکلی خاص می‌اندیشم که آن‌را با شما فرهیختگان در میان می‌گذارم شاید از این طریق، باب گفتگویی تازه باز شود. دیدگاه خود درباره «ایمان و شبهه» را در بعضی از آثارم از جمله کتاب «متافیزیک حیرت» به تفصیل مورد بحث قرار داده‌ام. در این فضا که جای تفصیل نیست، خلاصه‌ای از آن را ذیل چند نکته تقدیم حضورتان می‌کنم:

  • نکته نخست این است که اساسا شبهه، ضد ایمان نیست، یعنی اگر فرض کنیم که شبهه، باعث آن می‌شود که «اطمینان قلبیِ» ما کاهش یابد، یا حتی متزلزل گردد، سخن ما این است که ایمان، با عدم اطمینان قلبی قابل جمع است. نمونه بارز جمع میان «ایمان» و«عدم اطمینان قلبی»، حضرت ابراهیم - درود خدا بر او بادا-، به عنوان یکی از نمونه‌های برجسته و نمایان ایمان است. وی روزی به خدا گفت: «رب ارنی کیف تحیی الموتی» یعنی خدایا به من نشان بده که مردگان را چگونه زنده می‌کنی. خدا گفت: آیا تو ایمان نداری؟ ابراهیم گفت: خدایا، ایمان دارم؛ اما می‌خواهم اطمینان قلبی بیابم. بدین ترتیب، یکی از قله‌های ایمان در گفتگوی با خدا، سخن از این می‌گوید که در عین حال که ایمان دارد که خدا مردگان را زنده می‌کند، اطمینان قلبی ندارد و از خدا می‌خواهد که با نشان دادنِ چگونگی احیای مردگان، دل او را پر از اطمینان کند.
  • مطابق بیان فوق، باید بگوییم که شبهه - به عنوان امری که اطمینان قلبی را کاهش می‌دهد یا زایل می‌کند- ضد ایمان نیست ؛ بلکه اساسا باید یک فضای عدم قطعیت و غیر جزمی برقرار باشد، تا ایمان ، معنا بیابد و قابل تحقق باشد. آن جا که همه چیز قطعی و جزمی و روشن و شفاف است، جایی برای ایمان وجود ندارد. جایی می‌توان دم از ایمان زدکه فضای معرفتی ، مِه آلوده باشد و مؤمن، در وضعیت «میانْ بودگی»، پایی در ساحت ایمان، و پايى در حالت غیر شفاف ودلهره آمیز داشته باشد و به قول خواجه شیرازی: چو بید بر سر ایمان خویش می‌لرزم.

3-  وقتی ما شبهه را ضد ایمان بدانیم و از شبهه بترسیم و فرار کنیم وبا تمام توان و به نحوی وسیع، وبا صرف هزینه‌های بسیار، در صدد شبهه زدایی برآییم، علاوه بر این که خیلی از راه حل‌ها وپاسخگویی‌های ما می‌تواند ناقص و ناتمام، وحتی نادرست باشد، این خطر بزرگ را همراه دارد که - دانسته یا ندانسته -، به مردم و جوانانمان چنین القا کرده ایم که ایمان خود را مشروط به رفع شبهه کنند و شاید توجه نداریم که «ایمانِ مشروط» به رفع شبهه، وشبهه زدایی شده، یک روی سکه‌ای است که روی دیگرش «کفر مشروط» است؛ یعنی «کفر مشروط»به وجود شبهه یا شبهه زدوده نشده. در واقع به نحوی ناآگاهانه به او آموخته ایم که اگر شبهه اش، راه حل نداشت، یا راه حلِ قابل قبولی نیافت، یا قانع کننده نبود، او باید به وضعیت « کفر مشروط» به رفع شبهه برود و تا راه حل درست و قانع کننده‌ای نیابد، در همان وضعیت بماند.

  • از سوی دیگر وقتی به نحو راهبردی، ما شبهه را ضد ایمان به شمار آوردیم و به اهل ایمان اعلام کردیم که همه شبهات و مسائل ایمانی شما را پاسخ می‌گوییم، علاوه بر این که معلوم نیست که این «ما»یِ پاسخگو کیست و چگونه می‌خواهد این همه شبهه را بزداید و پاسخ بدهد، در واقع به شبهه سازان و سنگ اندازان، اعلام کرده ایم که با تمام قدرت و توان خود بکوشند که انواع رنگارنگ شبهات را بسازند و اشاعه دهند.

  در این وضعیت خطیر، روشن است که از یک سو ما زمینه آن را فراهم کرده ایم که از در ودیوار، شبهه ببارد و هزاران شبهه - اعمّ از شبهات و مسائل جدی، وشبهات بی اساس - بر سر راه اهل ایمان قرار گیرد و رهزن ایمانشان شود؛ و از  جانب دیگر ایمان مردم را در معرض توفان شبهات قرار داده ایم و آنان را یی دفاع رها کرده ایم.

  • اگر بخواهیم وضعیت موجود خودمان را به لحاظ« ایمان و شبهه» توصیف کنیم، چنین تصویری خواهیم داشت که ما نخست، تسلیم نظریه حریف شده ایم و اکنون با قواعد بازیِ او و در عرصه تحت سلطه اش، سخت مشغول بازی هستیم و نتیجه این بازی ، از پیش معلوم است،  یعنی نخست پذیرفته ایم که شبهه، تخریب گرِ ایمان است و اینک سالهاست که با همه توش و توان به میدانی رفته ایم که همه چیز آن‌را حریف، معین می‌کند وما به خیال خام خود، مشغول شبهه زدایی و شبهه گریزی ودر حال فراریم و در همین حال، از ایمان خود حفاظت و حراست می‌کنیم و حاصل کار این است که اینک از ویرانی‌های به بار آمده در ساختمان ایمانمان، به وحشت افتاده ایم.
  • همیشه و همواره در راه ایمانِ اهل ایمان، شبهه و شبهه افکنی و سنگ اندازی، برقرار بوده است و همیشه مؤمنان - و به خصوص متفکران ادیان- در باب ایمان، و مسائل ایمانی، وشبهات موجود، وحتی شبهات احتمالی، بحث و گفتگو کرده‌اند و بدین گونه، سنت علم کلام و اعتقادات، جریان یافته است، اما هیچ گاه شبهات را ضد ایمان به حساب نیاورده‌اند، سهل است که عروض این شبهات را در حاشیه ایمان خود، نگاه کرده‌اند و بودن آنها را زمینه‌ای برای تقویت و تعالی ایمان خویش، تلقی نموده‌اند.

 امروز اما ما حال و روز دیگری داریم. از یک سو جمع کثیری با این تلقی که شبهه ضد ایمان است ، البته برخی از آنها نه از باب دلسوزی برای ایمان، که از باب دلسوزی برای خود، مشغول شبهه زدایی و پاسخسازی اند. از سوی دیگر سیل خروشان شبهات بی اساس و تمسخر‌ها و تخریب‌ها که ایمان مردم را نشانه گرفته است، همه جا به حرکت درآمده و این دو جریان، به شکلی موازی و بی آنکه ارتباطی با هم داشته باشند، هر کدام کار خود را می‌کنند و مقاصد خویش را می‌جویند و در این میانه، ایمان بسیاری از مردم آواره است.

 

اینک چه باید کرد؟ از نظر بنده راه حل تئوریک و نظری مشکل فوق به این شکل ، قابل توضیح است که به این نکته ظریف توجه کنیم که نه تنها شبهه ضد ایمان نیست بلکه « ایمان به آب شبهه ، زنده است». چگونه؟ بدین گونه که متعلَّق ایمان، « غیب» است و « غیب» یعنی آن چه در آن سوی درک و فهم و عقل ما قرار دارد؛ و ما آنگاه که ایمان می‌آوریم، در واقع اعلام کرده ایم که به دنیایِ محدود و بسته دانسته‌ها و مفهوم‌ها و معقولاتمان، یک دریچه گشوده ایم؛دریچه‌ای به جهان غیب، به جهان نامتناهی مجهولات، به آن جا که باور داریم هست اما نمی‌دانیم چیست و چگونه است.

آنک این انسانِ ایمان آورده به جهان غیب، فرایندی را طی می‌کند که درون آن، از انسان كوچك، به انسان بزرگ مبدل می‌شود و این انسان بزرگ، از چنان قدرتی برخوردار می‌گردد که همه چیز را در اندرون خود دارد؛ وچنان وسعتی می‌یابد که بر دشت و کوه و دریا و آسمان‌ها و کهکشان‌ها اشراف خواهد داشت. بی تردید چنین انسانی هرگز با طعنه و تمسخر و تحقیر دیگران، حاضر نمی‌شود که شکوه و بزرگی و عظمتی را که به کف آورده از دست بدهد و جهان بزرگ را وانهد و بر اثر شبهاتی چند یا هزاران شبهه و یا این «شبه شبهه‌ها» ، دوباره به «جهان لانه» باز گردد.

اشکال از ماست که نتوانستیم عظمت و شکوه و ضرورت ایمان را برای زیستن در جهان بزرگ، برای مردم تبیین کنیم؛ آنگاه ناگزیر شدیم برای حراست از منافع خود، به شبهه زدایی و پاسخ‌سازی بپردازیم و حجم ستبری از پاسخ‌های سطحی و نامقبول و یک بار مصرف بسازیم و دلمان را به سکوت مخاطبانمان خوش کنیم؛ سکوتی که لبریز از هزاران پرسش و شبهه دیگر بود.

  اکنون می‌خواهم قبل از ادامه بحث، دو نکته را بگویم :

  • توجه دارید که بحث من این نیست که در باب شبهات ومسائل ایمانی خود، نیندیشیم و بحث و فحص و گفتگو نکنیم. گشودن همین مبحث از جانب این بنده، حکایت از این دارد که من هم قائل به بحث و گفتگویم اما سخنم این است که شبهه را ضد ایمان ندانیم و بدانیم که «ایمان، ندیده خریدن است، نه دیده خریدن».
  • بسیار جای تأسف است که‌امروز خیلی از مدعیان آزادی اندیشه و عقیده ، سیلی از طنز و طعنه و تمسخر و تحقیر را روانه ایمان مؤمنان کرده‌اند. البته من اینان را آزاداندیشان راستین نمیدانم و قائلم که شأن آزاد اندیشی برتر از طعن و تمسخر است. بی تردید آزاداندیشان، روابطشان با دیگران بر اساس احترام متقابل است.

 

به منظور طرح یک بحث جدی وهمه جانبه در باره « ایمان و شبهه»، باید فصلی وسیع را اختصاص داد. اما چه کنیم که از یک طرف، این مجال، مجال تفصیل نیست؛ از طرف دیگر مباحث بسیارِ دیگری هست که به آن‌ها نیز باید پرداخت. از این رو یک بحث دیگر را در تکمیل مباحث پیشین، می‌آورم و فعلا بحث را به پایان می‌برم ؛ اگر مسئله خاصی از سوی دوستان مطرح شد ، دوباره به بحث باز می‌گردم.

 ما برای این که بتوانیم به درستی دریابیم که شبهه، ضد ایمان نیست، می‌توانیم از راه «تفکیک دو ساحت» وارد شویم. این دو ساحت عبارتند از :

  1-  ساحت دانش و شناخت و معرفت؛

  • ساحت ارتباط وجودی با جهان راز و عوالم غیبی.

گرچه در مجموعه وجود انسان، این دو ساحت، به هم آمیخته‌اند اما به لحاظ حُکمی مجزای از هم هستند و اگر احکام این دو ساحت را از هم تفکیک نکنیم، آثار و پیامدهای نامقبول و حتی خطرناکی خواهد داشت. این دو ساحت در عین حال که اشتراکاتی دارند، در پاره‌ای از احکام، تفاوت تعیین کننده دارند. مثلا به لحاظ «ثبات و تغیر» وضعیتی متفاوت دارند. جهان راز، دست کم به لحاظ اصل ارتباطی که انسان با آن، برقرار می‌کند، ثابت است، اما دنیای دانش و شناخت، بی وقفه و همواره در حال تغیر و دگرگونی است. معلومات و مفهومات انسان، امری کاملا شناور و در حال زیروزبر شدن است. آن‌چه‌امروز معلوم است، فردا مجهول می‌گردد و آن چه فردا مجهول است، روز دیگری معلوم می‌شود.

به گمان من زیبایی ایمان و هنر بزرگ اهل ایمان، این است که در پهنه ایمان می‌توان احکام این دو ساحت را به لحاظ «ثبات و تغیر» از هم جدا کرد، یعنی فرد مؤمن، چون انسانی گشوده به عوالم غیبی است و شاکله‌ای شاداب و دارای انفتاح وضد انسداد دارد، همواره مهیای دانستن است وهیچ گاه روزنه ذهنش را به روی دانش و معرفت، نمی‌بندد. در عین حال می‌داند که این دانسته‌ها ، دولت پایدار نیست. بدین ترتیب در اوج هنرمندی، وخلق زیبایی، به دانسته‌های محدود وناقص خود، اجازه نمی‌دهد که پا را از گلیم خود فراتر نهند و به ساحت ایمان او، دست تطاول و جفا دراز کنند.

فرد مؤمن، با صدها شک و شبهه‌ای که در دنیای شناخت و فهم با آنها مواجه شده، هنگام نیایش و نماز که فرا می‌رسد، زیباترین تصویر هنری را خلق می‌کند و بر تلّی از دانسته‌ها و شبهه‌ها می‌ایستد و با نجوای «الله اکبر» از سدّ ستبر جهان کوچک دانسته‌های خود عبور می‌کند و خود را برای مواجهه با حقیقتی برتر مهیا می‌سازد و بدین گونه نشان می‌دهد که همواره در حال فراروی به آن سوی دنیای دانسته‌های خویش است.

captcha