به گزارش ایکنا؛ دشمن نزدیک به شهر، هفت لایه دژ مستحکم که با هوشمندی طراحی شده است، دشمن بر تمام اطراف دژ احاطه دارد، هر دژ دارای نگهبانان هوشیاری است که لحظه به لحظه اتفاقات بیرون دژ را به اطلاع فرماندهان خود میرسانند، با هیچ منجنیقی نمیتوان گویهای آتشین به داخل دژ شلیک کرد اما از داخل دژ میتوان، بیرون دژ هیچ جا امن نیست اما داخل دژ دو هزار نیروی نظامی قوی و آموزش دیده ایستادهاند تا هر گونه نفوذی به داخل دژ را خنثی کنند.
این دژ پایگاه توطئه است. هر دشمنی به اینجا پناه میآورد و از همانجا نقشههای هوشمندانه علیه ما ریخته میشود چه باید کرد؟ سایر دشمنان را بالاخره ساکت کردیم اما اینجا را چه کنیم؟ تصمیم مهمی گرفته میشود؛ باید بجنگیم؛ اما چگونه؟ سپاه اسلام بیرون قلعه خیبر ایستاده است اما چگونه میتوان به داخل خیبر نفوذ کرد. اینجا دیگر فقط شجاعت و جنگآوری مطرح نیست باید هوشمند بود.
چه کسی خیبر را فتح خواهدکرد؟ قطعاً انسانی شجاع و باهوش اما چگونه؟
من لباس مرد عنکبوتی میخوام، لباس بنتن میخوام، من بتمنم؛ اما من علی هستم میدونید علی قلعه خیبر رو چطوری فتح کرد؟ خیبر یه قلعه خیلی بزرگ بود 20 هزار نفر آدم توش زندگی میکردن و هفت تا قلعه داشت که هیچکی نمیتونست واردشون بشه اما علی همه رو شکست داد و در قلعه رو کند؛ با دستش با یه دستش و هر هفت قلعه رو فتح کرد.
علی(ع) قلعه فتح نشدنی خیبر رو فتح کرد اما داستاننویسان، فیلمنامهنویسان، فیلمسازان، انیمیشنسازان و بازیسازان ما برای فتح قلبهای بچههای ما چه کار کردهاند. داستان خیبر آنقدر وجههای مختلف و جذاب داستانی دارد که قدر مسلم با کمی ایدهپردازی میتواند به یک بازی جذاب و هوشمندانه تبدیل شود. بازیی که باید در آن علی(ع) باشی تا بتوانی خیبر را فتح کنی. ما نیاز به قهرمان سازی نداریم نیاز به معرفی قهرمانانمان داریم. میتوانیم با یک بازی خوب قلب و ذهن بچههایمان را با عشق علی فتح کنیم.
امروز 24 رجب سالروز فتح خیبر است. واقعهای که تاکنون هیچ فیلمی در خصوص آن ساخته نشده در حالی که درونمایههای قوی یک داستان جذاب سینمایی را دارد، تاکنون هیچ انیمیشن و بازی جذاب و حتی داستانهای متناسب با سنین مختلف نیز برای آن نوشته نشده و کارهای صورت گرفته هم متأسفانه بسیار ضعیف بودهاند. غفلت از همین وقایع مهم تاریخی و ارزش هنری این وقایع است که موجب شده اکنون بچههای ما به جای اینکه بخواهند علی(ع) باشند، به دنبال لباس بنتن و مرد عنکبوتی بگردند.
2000 جنگ آور و مبارز
خیبر، منطقهای است وسیع و حاصلخیز در ۳۲ فرسنگی شمال مدینه بود که در عصر رسول خدا(ص) این ناحیه در اختیار یهودیان قرار داشت و تعداد جمعیت آنان حدود ۲۰۰۰۰ نفر تخمین زده میشد كه از میان آنان، دو هزار نفر جنگ آور و مبارز بوده و مردان دلاور و رزمجویی چون «مرحب خیبری» در میان آنان به چشم میخوردند. یهودیان خیبر با پناه دادن به یهودیان فتنه جوی مدینه و همكاری و همدستی با سایر دشمنان اسلام، خطری برای مسلمانان بودند. بدین جهت، پیامبر اكرم (ص) پس از بازگشت از سفر حدیبیه و انعقاد صلح با مشركان قریش و كسب اطمینان از سوی آنها، متوجه یهودیان ساكن خیبر شد و با هزار و 400 و به روایتی با هزار و 600 رزمنده مسلمان عازم خیبر شد.
خیبر هفت قلعه داشت كه نامهاى آنها عبارتند از: ناعم، قموص، كتیبه، شِقّ، نطاة، وَطیح و سُلالم. یهودیان برای حفاظت و كنترل خارج دژها، در كنار هر دژی، برج مراقبت ساخته و با گماشتن نگهبانانی در آن، جریان خارج دژ را به داخل گزارش میكردند. ساختمان برجها و دژها طوری ساخته شده بود، كه ساكنان آن بر بیرون قلعه، تسلط كامل داشتند و با ایجاد منجنیق و ابزارهای دیگر میتوانستند مهاجمان را سنگباران كنند. برخی از دژها در تهاجمهای آغازین سپاه اسلام گشوده شدند ولی برخی دیگر از جمله قلعه قموص به سبب وجود مدافعان دلیر و استحكام دژها، نفوذ ناپذیر بودند و مدتی در محاصره سپاه اسلام قرار داشتند، درد شقیقه پیغمبر (صلى الله علیه وآله) را فرا گرفت لذا نتوانست در میدان حاضر شود.
پیامبر (ص) برای نشان دادن مقام و موقعیت حضرت علی(ع) نزد خداوند متعال و اثبات جانشینی حضرت بعد از خودش و رد غاصبان خلافت، روز اول ابوبكر و روز دوم عمر را به قصد باز كردن قلعهها فرستاد اما هر دوی آنها بدون فتح بازگشتند.
در یكی از روزها، ابوبكر مامور فتح شد و با پرچم سفید تا لب دژ آمد. مسلمانان نیز به فرماندهی او حركت كردند، ولی پس از مدتی بدون نتیجه بازگشتند و فرمانده و سپاه هر كدام گناه را به گردن یكدیگر انداخته و همدیگر را به فرار متهم کردند. روز دیگر فرماندهی لشكر به عهده عمر واگذار شد. او نیز داستان دوست خود را تكرار کرد و بنا به نقل طبری، پس از بازگشت از صحنه نبرد، با توصیف دلاوری و شجاعت فوق العاده رئیس دژ «مرحب»، یاران پیامبر را مرعوب میساخت.
این وضع، پیامبر و سرداران اسلام را سخت ناراحت كرده بود. در این لحظات پیامبر، افسران و دلاوران ارتش را گردآورد، و فرمود: این پرچم را فردا به دست كسی میدهم كه خدا و پیامبر را دوست دارد و خدا و پیامبر او را دوست میدارند و خداوند این دژ را به دست او میگشاید. او مردی است كه هرگز پشت به دشمن نكرده و از صحنه نبرد فرار نمیكند و بنا به نقل طبرسی و حلبی چنین فرمود: كرار غیر فرار، یعنی به سوی دشمن حمله كرده، و هرگز فرار نمیكند.
هر یك از مسلمانان آرزو میكرد كه ای كاش این كس خود او باشد! زیرا میدانستند كه حضرت امام علی علیه السلام به درد چشم مبتلاست. اما فردا پیامبر (ص) صدا زدند: علی كجاست؟ حضرت امام علی علیه السلام آمدند در حالی كه چشمانشان را از شدت درد بسته بودند. پیامبر بر چشمانش دست كشید و خداوند درد آنها را برطرف كرد. سپس پیامبر (صلى الله علیه وآله) پرچم را به دست حضرت على (علیه السلام) داد.
حضرت على (ع) نزدیك حصار قموص رفت و مرحب را با ضربهای صاعقه وار از پای درآورد. ضربت آن حضرت، كلاهخود مرحب را شكافت و تا دندانهایش فرو رفت و عنتر و مُرّه و یاسر و غیرهم را به قتل رسانید و دیگر یهودیان دروازه قموص را بستند و به آنجا پناهنده شدند.
دروازه قموص به قدری سنگین بود كه بنابر نقل روایات چهل مرد قوی لازم بود تا دروازه را باز یا بسته كنند، حضرت على (علیه السلام) آن در آهنین را با یك دست از جا بركند و براى خود سپر قرار داد و جنگ کرد؛ این یكی از نشانههای پیروزی الهی بود كه به دست امیرمومنان علی علیه السلام تجلی یافت. سپس آن را بر روى خندق پلى قرار داد، و لشكر از آن عبور كرد، بعدها حضرت فرمودند: «والله ما قلعت باب خیبر بقوة جسمانیة بل قلعتها بقوة ملكوتیه» یعنی: «به خدا سوگند من در خیبر را با نیروی بدنی خود از جای نكندم بلكه آن را به نیروی خداوندی از جای بركندم.»
پیامبر (ص) وقتى كه پس از جنگ خیبر به نواحى خیبر رسید، حضرت على (ع) را نزد یهودیان خیبرى فرستاد. خداوند در دل ساكنان قریه فدك رعبى افكند و آنها به قصد امان یافتن فدك را به پیامبر (صلى الله علیه وآله) تسلیم كردند.
جبرئیل نازل شد و گفت: خداوند مىفرماید: حق ذوى القربى را بده. حضرت فرمود: خویشان من كیانند؟ و حق آنها چیست؟ عرض كرد: فاطمه، پس بستانهاى فدك را به او بده. پیامبر اكرم (ص) فاطمه (س) را نزد خود خواند و نامهاى نوشت كه فاطمه (س) نامه را پس از رحلت پیامبر (ص) به ابوبكر نشان داد و فرمود: این نامه رسول خدا (صلى الله علیه وآله) راجع به من و فرزندانم است. ولى پس از رحلت حضرت رسول (ص) ابوبكر آن را از آنها گرفت.
برگرفته از مجمعالبیان جلد 9
انتهای پیام